رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
پدر میگفت شیطان هر شخصی متناسب با قدرت ضمیر اوست. شیطان دانشمند با ابزار دانش، او را به انحراف میکشد و شیطان فرد موحد را با زبان توحید گمراه میکند و پناه بر خدا از آن روزی که به قول اخوی ما شهابالدین، علم ما بشود حجاب اکبر.
مشی پدر در طول زندگی، بخشیدن بود و لذت میبرد از این روحیه؛ اما اخوی فقیه ما همیشه این روحیه پدر را نقد میکرد و به ایشان بابت این رفتار به استناد حدیث و روایات خُرده میگرفت تا اینکه پدر به رحمت خدا رفتند. چند ماهی از رحلت پدر نگذشته بود که مهمانش شدم؛ کتاب حاجآخوند آقای مهاجرانی را میخواند، با افسوس رو به من کرد، گفت: «فصل فصل کتاب را که میخوانم، گویی پدر همان حاج آخوند روستایی عطاءالله مهاجرانی است.» پرسیدم «چه صفت بارزی این حاج آخوند دارد که تو را به یاد پدر انداخته است؟» گفت: «بخشندگی». با تعجب پرسیدم «تا پدر در قید حیات بود نقد میکردی، چه شده الآن غبطه میخوری؟» گفت: «امان از علم انسان که بشود حجاب اکبرش تا بهواسطه آن حُسن پدرش پیش چشمش رذیله اخلاقی بنماید؛ اما چه سود که دیگر پدر در قید حیات نیست.»
این روزها کلیپ مناظره اخوی از افراد و اشخاص مختلف برایم ارسال میشود و باز مرا میبرد به روزهای آخر حیات پدر که در منزل ما شیراز میهمان بودند؛ پدر با وجود کسالت و ضعف شدید بدنی، پایه ثابت گفتوگوها و بهنوعی بحثهای طلبگی و سیاسی برادرها بودند، برخی دفاع میکردند، برخی نقد تند و هر کدام به استناد روایتی از موضع خود دفاع. گاهی هم پدر مخاطبی بود جهت تأیید مستندی که ارائه میدادند. سالها بود که شهابالدین، نقدهای ریز و درشتی به کل سیستم و شخص رهبری و نهادهای زیر مجموعه ایشان داشت و معمولا پدر از لحن کلامش در بیان انتقادات دلخور میشدند و او هم به اصرار، این فعل را وظیفه خود میدانست. پدر مخالف نقد نبود؛ اما به نحوه بیان آن وزن قابلتوجهی میداد. خلاصه نمیدانم چرا بحث به اینجا رسید که شهابالدین ناغافل از حس و حال زیارت خود در سفر یک ماه گذشته به مشهد مقدس گفت. گفت: «زمان ورود به حرم، سلام را که خواندم حسی به قلبم متبادر شد که امام از من رو برگرداندند. هر چه تلاش میکردم، حس زیارت نمیآمد که از قلبم گذشت نیت کنم علناً از شخص رهبری انتقاد نکنم و در همان لحظه گویی امام رضا (ع) به من رو برگرداندند.» با شنیدن این خاطره، پدر سرش را بوسید و با عمق جان گفت خدا خیرت بدهد.
شیطان یکی از معدود کسانی است که مستحکم پای عهد خود نشسته برای گمراهکردن ابنا بشر و چه زیرکانه پای عهدش نشسته؛ کاش ما انسانها هم بهقدر شیطان، پای عهدمان میماندیم.
من مطمئنم که برادرم دغدغه اقشار ضعیف جامعه را دارد؛ اما نمیدانم چرا راه فرار از تمام بنبستها و حل مشکلاتمان را در کف اختیار آمریکا و دولتهای وابسته به آن میداند. چرا تحریم ظالمانه دشمن را هیچ میانگارد و ایستادگیکردن پای شعارهای استکبارستیز صدر انقلاب را عامل شرایط سخت امروز.
به هیچ عنوان نمیتوان منکر ضعفهای سیستمی، سوءمدیریتها و فشارهایی که مستقیم بر قشر ضعیف جامعه است، بود؛ اما با نگاه به سرنوشت کشورهایی که خود را تمامقد به دست دولتهای غربی سپردهاند بهراحتی میتوان فهمید تا زمانی که برایشان زمینه منفعت داریم، با تحقیر اجازه میدهند در چارچوبی که آنها مشخص میکنند، از امکانات خودمان استفاده ببریم مثل شرایط عراق و افغانستان یا اگر مثل عربستان سرسپرده کامل شویم، کشورمان انبار خوبی است برای تسلیحات آنها، اگر پای جنگ و آوارگی هم به روی مردم کشورت باز شد، از راه دور برایت همدردی کنند و کمکهای بشردوستانه میفرستند مثل اوکراین.
بیشتر بخوانید: