با سعدی در گلستان ؛ باب اول حکایت سی‌ام : پنداشت ستمگر که جَفا بر ما کرد / در گردن او بماند و بر ما بگذشت (+صدا)

عصر ایران یکشنبه 22 مهر 1403 - 12:36
پادشاهی به کشتنِ بی‌گناهی فرمان داد. گفت: ای ملِک! به موجبِ خشمی که تو را بر من است، آزارِ خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بَزهِ آن بر تو جاوید بماند.

عصر ایران ــ پادشاهی به کشتنِ بی‌گناهی فرمان داد. گفت: ای ملِک! به موجبِ خشمی که تو را بر من است، آزارِ خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بَزهِ آن بر تو جاوید بماند.

این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید

دورانِ بقا چو بادِ صحرا بگذشت

تلخیّ و خوشیّ و زشت و زیبا بگذشت

پنداشت ستمگر که جَفا بر ما کرد

در گردن او بماند و بر ما بگذشت

ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او در گذشت.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.