شعر طنز عيدانه

الف چهارشنبه 04 فروردین 1400 - 10:59

يک زمان آجيل بود مشکل گشا

مشکلم افزوده اينک او چرا؟

 

قيمتش سر را بکوبد بر فلک

محتکرها می زنند بر ما کلک

 

پسته ی خندان مرا گريان کند

عشوه ی فندق دلم بريان کند

 

قيمت بادام هندی، الامان!

کرده فيلش يادی از هندوستان

 

چشمِ بادامیِ من از ترس عيد

گشته گريان و هراسان و سپيد

 

سفره، خالی از فسنجان گشته است

چون که گردو قيمت جان گشته است

 

ماهیِ حلوا شده کابوس من

آمده چون کوسه بر پابوس من

 

سيب قرمز قيمت خون شد دگر

موز شيرين می کند خون بر جگر

 

از کفم رفته برنج و زعفران

چه گذارم من برای ميهمان؟

 

وضع خودرو چون که قاتی پاتی است

قسمتم امّا همان بی.آر.تی است

 

ياریِ يارانه بر سر داشتم

«خود، غلط بود آنچه می پنداشتم»

 

عيدی و يارانه و کلّ حقوق

می شود خرج سه وعده آبدوغ

 

چون زمستان می رود، آيد بهار

بارالها، رخ سيه، ما را مدار

منبع خبر "الف" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.