فرارو- تربیت فرزندان در هر نسلی با چالشها و ارزشهای خاص خود همراه بوده است؛ در حالی که امروزه سبکهای جدید تربیتی مورد توجه قرار گرفتهاند، بررسی شیوههای تربیتی والدین متولد دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ شمسی نشان میدهد بسیاری از آموزههای آن نسل همچنان از نگاه روانشناسی معتبر و ارزشمندند.
به گزارش فرارو به نقل از هک اسپیریت، در سالهای اخیر، صحبتهای زیادی درباره شکاف میان نسلی میان والدین متولد دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ شمسی و جوانان امروزی شده است. اما نباید فراموش کرد همین نسل والدین، ما را پرورش دادهاند. پس قطعاً کارهایی را نیز به درستی انجام دادهاند، مگر نه؟ علم روانشناسی نیز این موضوع را تأیید میکند. بسیاری از روشهای تربیتی رایج در دوران والدین نسل متولدین پس از جنگ جهانی دوم، هنوز هم از دیدگاه روانشناسی معتبر و مؤثر شناخته میشود. در این گزارش، به ۷ مورد از شیوههای تربیتی این نسل که همچنان ارزشمند و قابل تامل هستند میپردازیم؛ نه برای ایدهآلسازی گذشته، بلکه برای یادآوری حکمتهایی که گذر زمان نیز نتوانسته اهمیت آنها را کمرنگ کند.
نسلهای قبلی گرچه به خاطر شیوه تربیت نسبتاً سختگیرانهشان مورد انتقاد قرار میگیرند، اما روانشناسان معتقدند آنها در ترویج استقلال در کودکان کار درستی انجام دادهاند. در آن دوران، کودکان فرصت داشتند بدون نظارت دائمی بازی کنند، مسئولیتهای خانه را بر عهده بگیرند و در حل مشکلاتشان به خود متکی باشند. در دنیای امروز که والدین بیش از حد مراقب رفتار فرزندان خود هستند، این روش ممکن است بیتوجهی تلقی شود، اما کارشناسان باور دارند این سبک تربیت، مهارتهای خوداتکایی و تابآوری را در کودکان تقویت میکند.
کارل راجرز، روانشناس مشهور، میگوید: «فقط کسی که یاد گرفته چگونه بیاموزد و تغییر کند، واقعاً تحصیلکرده است.» این سخن بهخوبی فلسفه تربیتی نسل والدین گذشته را بازتاب میدهد؛ نسلی که فرزندان خود را برای رویارویی با جهانی در حال تغییر آماده میکردند. بنابراین، هرگاه وسوسه شدید همه مشکلات فرزندتان را برایش حل کنید، به یاد بیاورید که پرورش استقلال به معنای رها کردن نیست، بلکه تجهیز کودک به مهارتهای زندگی است.
والدین نسلهای پیش از دهه ۶۰ شمسی به ارزش کار سخت ایمان داشتند و این باور را به فرزندان خود نیز منتقل کردند؛ باوری که هنوز هم در بسیاری از ما باقی مانده است. بسیاری از افرادی که در آن دوران بزرگ شدند، خاطراتی از والدینی دارند که آنها را به کار کردن در تعطیلات تابستانی تشویق میکردند تا اهمیت مسئولیت مالی و تلاش شخصی را درک کنند. گرچه در آن زمان این رفتارها سختگیرانه به نظر میرسید، اما در واقع تجربیاتی بودند که درسهای ارزشمندی درباره تلاش، پشتکار و اهمیت استقلال مالی به کودکان میآموختند.
آنجلا داکورث، روانشناس برجسته، در تحقیقات خود بر مفهوم استقامت یا همان «عزم» تاکید کرده و گفته است: «تلاش، دوبرابر ارزشمند است». این دیدگاه به خوبی روحیهای را که والدین آن نسل در فرزندان خود ایجاد کردند، توصیف میکند. امروزه هم شاید بهترین هدیهای که والدین میتوانند به فرزندان خود بدهند، آموزش ارزش کار و تلاش باشد؛ زیرا در دنیای واقعی، موفقیت بدون پشتکار، دستنیافتنی است.
چند نفر از ما با این باور بزرگ شدهایم که شکست امری وحشتناک است و باید از آن اجتناب کرد؟ اما نسل قدیم، رویکرد متفاوتی داشتند. آنها به کودکان خود یاد دادند که شکست، نه پایان راه، بلکه گامی ضروری در مسیر موفقیت است. در دنیای امروز که گاه به کودکان برای هر مشارکتی جایزه داده میشود، این دیدگاه ممکن است سختگیرانه به نظر برسد. اما حقیقت این است که پذیرش شکست، کودکان را برای زندگی واقعی آماده میکند؛ جایی که موفقیت همیشه تضمینشده نیست. پذیرش شکست، به معنای سرزنش یا تحقیر نیست، بلکه ترویج این باور است که اشتباه کردن بخشی طبیعی از فرآیند یادگیری و رشد است. مهمتر از زمین خوردن، قدرت دوباره برخاستن است.
والدین نسل متولدین پس از جنگ جهانی دوم، به حفظ سنتهای خانوادگی اهمیت زیادی میدادند. از شامهای هفتگی دورهمی گرفته تا تعطیلات سالانه و شبهای بازی خانوادگی، این آیینها بخش جداییناپذیر زندگی خانوادگی بودند. مطالعات نشان میدهد کودکانی که در سنتهای خانوادگی شرکت میکنند، از سلامت روانی بالاتری برخوردارند و پیوندهای خانوادگی قویتری دارند.
سنتهای خانوادگی حس تعلق و ثبات را در کودک تقویت میکنند و به او این اطمینان را میدهند که در دنیای متغیر بیرون، خانه مکانی پایدار و قابل اعتماد است. حتی در روزگار پرشتاب امروز، حفظ این آیینها میتواند تاثیر عمیقی بر انسجام خانواده و رشد عاطفی کودکان داشته باشد.
تصویری از مادری از آن نسل در ذهن بسیاری از ما باقی مانده که پس از یک روز مدرسه، با حوصله به حرفهای فرزندش گوش میدهد؛ نه فقط شنیدن، بلکه «گوش دادن فعال» که امروزه کمتر شاهد آن هستیم. نسل والدین گذشته، اهمیت واقعی شنیدن را درک میکردند. هدفشان ارائه راهحل فوری نبود، بلکه میخواستند با همدلی و توجه، احساس ارزشمندی و درک شدن را به فرزندشان منتقل کنند.
کارل راجرز در این زمینه میگوید: «وقتی کسی بدون قضاوت و بدون تلاش برای اصلاح یا تغییر شما، واقعاً شما را بشنود حس فوقالعادهای دارد.» در دنیایی که ارتباطات بیش از پیش سطحی شده، مهارت شنیدن واقعی، هدیهای است که والدین میتوانند به فرزندان خود بدهند.
در دوران کودکی نسل گذشته، اسباببازیها، وسایل تفریحی و ابزار سرگرمی به اندازه امروز در دسترس نبود. اما همین محدودیت، به رشد خلاقیت و تخیل کودکان کمک میکرد. تحقیقات نشان میدهد کودکانی که تعداد اسباببازیهای کمتری دارند، زمان بازی طولانیتر و خلاقانهتری را تجربه میکنند.
نسل والدین قدیم میدانستند که کمبود محرکهای مادی، تخیل کودک را به کار میاندازد. همانطور که آبراهام مزلو، روانشناس برجسته، گفته است: «خلاقیت، ویژگی ذاتی همه انسانها در بدو تولد است.» شاید امروز نیز بهتر باشد به جای پُر کردن اتاق کودکان با انواع اسباببازیها و ابزار دیجیتال، فضا را برای تخیل آزادانهتر آنها فراهم کنیم.
والدین نسل گذشته، اهمیت اساسی بازی را درک میکردند. برای آنها بازی فقط سرگرمی نبود، بلکه بخش جداییناپذیری از رشد کودک بود. ژان پیاژه، روانشناس معروف کودکان، گفته است: «بازی، کار کودک است.» این جمله به خوبی نشان میدهد که بازی برای کودک به اندازه آموزشهای رسمی اهمیت دارد. از طریق بازی، کودکان مهارتهای مهم زندگی را میآموزند، دنیای اطراف خود را کشف میکنند و لذت بیقید و شرط کودکی را تجربه میکنند. در دنیای امروز که فشار برای موفقیت تحصیلی و حرفهای از سنین پایین آغاز میشود، باید به کودکان فرصت بدهیم تا همچنان کودک بمانند و از دنیای بازی لذت ببرند.
تربیت فرزند، فرآیندی پیچیده و در حال تحول است. اما همانطور که دیدیم، برخی از آموزههای نسل متولدین پس از جنگ جهانی دوم، همچنان ارزشمند و کارآمد هستند. از پرورش استقلال و سختکوشی گرفته تا درک اهمیت شکست، سنتهای خانوادگی، شنیدن فعال، خلاقیت و بازی؛ همه این اصول نشان میدهند که برخی ارزشها فراتر از زمان هستند. در مواجهه با چالشهای والدگری مدرن، شاید بهتر باشد نگاهی به گذشته بیندازیم و از تجربه نسلهای قبل بیاموزیم. چرا که فرزندپروری، سفری است که نسلها را به هم پیوند میدهد و خرد مشترکی میطلبد.