فرارو- آیا تا به حال به این فکر کردهاید که تفاوت بین یک فرد بسیار باهوش و یک نابغه واقعی چیست؟ پژوهشهای علمی اخیر پرده از این تمایز برداشتهاند.
به گزارش فرارو به نقل از یور تانگو، همه ما افرادی را میشناسیم که به نظر میرسد بدون زحمت باهوش هستند. در امتحانات عالی عمل میکنند، مسائل را به سرعت حل میکنند و کمی درباره همه چیز میدانند. اما باهوش بودن دقیقاً به معنای نابغه بودن نیست.
نبوغ واقعی فراتر از نمرات بالای آی کیو یا دانش کتابی است و شامل روشهای منحصربهفرد تفکر میشود. محققان ویژگیها و عادتهای خاصی را شناسایی کردهاند که نابغههای واقعی را از بقیه متمایز میکند. اگر به دنبال نشانههایی برای تأیید این هستید که شما یک نابغه واقعی هستید و نه فقط باهوش، در اینجا ۱۱ نشانه وجود دارد که این تمایز را نشان میدهند:
نوابغ اغلب خارج از چارچوبهای مرسوم فکر میکنند. اگر به طور منظم راه حلها یا ایدههایی ارائه میدهید که سنتها را میشکنند، این نشانه آن است که ممکن است از نبوغ خلاق خود بهره میبرید. تفکر اصیل و توانایی برخورد با مسائل از زوایای مختلف، از ویژگیهای بارز ذهن نابغه است. نبوغ در پیروی از مسیرهای تثبیت شده رشد نمیکند، بلکه از تمایل به چالش کشیدن فرضیات و دیدن آنچه دیگران ممکن است نادیده گرفته باشند، پدیدار میشود.
جوهر نبوغ اغلب در توانایی دیدن چیزهایی نهفته است که دیگران نمیبینند، پیوند دادن ایدههای نامرتبط و دنبال کردن مسیرهای فکری بدیع. مطالعهای جدید نشان داده است افرادی که در تفکر خلاق، به ویژه در ارائه ایدههای مختلف، بهتر عمل میکنند، ساختارهای مغزی منحصر به فردی دارند. به عنوان مثال، نواحی از مغز که با تخیل، تفکر و درک ایدههای پیچیده مرتبط هستند، در افراد بسیار خلاق توسعه یافتهتر بودند.
نوابغ نسبت به دنیای اطراف خود کنجکاو هستند. آنها تمایل سیریناپذیری به یادگیری و کشف ایدههای جدید دارند، حتی در زمینههایی خارج از علایق معمول خود. عشق به دانش و انگیزه برای ادامه یادگیری اغلب آنها را تعریف میکند. این نوع کنجکاوی فقط مربوط به جمعآوری حقایق نیست، بلکه مربوط به کاوش مداوم، عمیقتر شدن و هرگز راضی نبودن به پاسخهای سطحی است. در حالی که افراد باهوش ممکن است پس از فهمیدن چیزی متوقف شوند، یک نابغه به کار خود ادامه میدهد و اغلب به موضوعات مبهم یا زمینههای نامربوط میپردازد تا ببیند چگونه همه چیز به هم مرتبط است.
یکی از نشانههای اصلی نبوغ، کنجکاوی عمیق و خودانگیخته، به ویژه در محیط کار است. یک مطالعه اخیر نشان داد کسانی که کنجکاوتر بودند، نه تنها ایدههای بیشتری ارائه میدادند، بلکه بیشتر در خود فرآیند خلاقیت درگیر بودند. این کنجکاوی فقط مربوط به حل مشکلات نبود، بلکه مربوط به کاوش ایدهها به خاطر خود نوآوری بود. به عبارت دیگر، کنجکاوی فقط شما را باهوش نمیکند، بلکه نوع تفکری را تقویت میکند که صنایع را تغییر میدهد.
نوابغ میتوانند به راحتی مسائل پیچیده را هدایت کنند. به جای احساس غرق شدن، آنها میتوانند مسائل پیچیده را به بخشهای قابل مدیریت تقسیم کرده و با وضوح به آنها نزدیک شوند. آنها اغلب قادرند چندین قطعه اطلاعات را به طور همزمان در ذهن خود نگه دارند و آنها را به طور موثر ترکیب کنند. در حالی که بسیاری از مردم به دنبال پاسخهای واضح و توضیحات ساده هستند، نوابغ واقعی با عدم قطعیت و پیچیدگی راحت هستند. آنها از پیچیدگی نمیترسند، بلکه آن را کاوش میکنند، زیرا میدانند که مهمترین پیشرفتها اغلب در آن سوی سردرگمی نهفتهاند.
در یک مطالعه علمی، افرادی که پیچیدگی شناختی بالایی داشتند، توانایی درک جهان به روشهای پیچیده را داشتند، در حالی که دیگران ممکن است بیش از حد سادهسازی کنند یا در اطلاعات غرق شوند. نکته مهم این است که این انعطافپذیری شناختی به این معنا نیست که آنها فاقد اعتقادات یا جهتگیری هستند. این ویژگی چیزی است که متفکران دوراندیش و دانشمندان پیشگام را متمایز میکند. آنها فقط مشکلات پیچیده را حل نمیکنند، بلکه آنها را از نو شکل میدهند.
شاید این موضوع تعجب آور به نظر برسد، اما تحقیقات نشان میدهد نوابغ تمایل دارند حس شوخ طبعی منحصربهفرد و گاهی عجیب و غریب داشته باشند. آنها از شوخ طبعی، کنایه و تناقض لذت میبرند و اغلب به سمت طنزی گرایش دارند که فراتر از شوخیهای سطحی است. توانایی آنها در درک جهان به روشهای غیرمتعارف، طنز آنها را هم روشنگرانه و هم غیرقابل پیش بینی میکند. نوابغ اغلب حس شوخ طبعی غیرمعمولی دارند که پیچیدگی و منحصربهفرد بودن ذهنشان را منعکس میکند.
تحقیقات دانشگاه پزشکی وین نشان داد افرادی که قدردان طنز سیاه هستند، در آزمونهای هوش کلامی و غیرکلامی نمرات بالاتری کسب میکنند، تحصیلات بهتری دارند و سطوح پایینتری از پرخاشگری و خلق و خوی منفی نشان میدهند. به نوعی، خنده آنها لایههای فکری را آشکار میکند که بیشتر مردم ممکن است متوجه آن نشوند.
در حالی که رویاپردازی معمولاً به عنوان یک عامل حواس پرتی تلقی میشود، نوابغ تمایل دارند به طور سازنده رویاپردازی کنند. این سرگردانی ذهن به آنها اجازه میدهد ارتباطات خلاقانه برقرار کنند، مسائل را حل کنند یا ایدههای نوآورانه ارائه دهند. مقدار معینی از تفکر انتزاعی که از رویاپردازی ناشی میشود، برای خلاقیت در سطح نبوغ بسیار مهم است.
تحقیقات از این ایده پشتیبانی میکنند و مطالعات نشان میدهند که رویاپردازی، به ویژه رویاپردازی سازنده مثبت، ارتباط نزدیکی با افزایش خلاقیت دارد. یک مطالعه نشان داد که انواع مختلف رویاپردازی پایه عصبی مشترکی با خلاقیت دارند، به ویژه از طریق شبکههای مغزی مانند شبکه حالت پیش فرض و شبکه برجستگی. این یافتهها نشان میدهند که سرگردانی ذهنی یک عامل حواس پرتی نیست، بلکه نقش مهمی در مهارتهای تفکر خلاق ایفا میکند.
نوابغ اغلب به احساسات درونی یا حدسهای خود در مورد مشکلات، موقعیتها یا ایدهها اعتماد میکنند. شهود به آنها اجازه میدهد تا به سرعت و به طور موثر تصمیم بگیرند، حتی زمانی که هنوز تمام دادهها را در اختیار ندارند. این نوع درک عمیق و غریزی اغلب از یک عمر یادگیری و تجربه ناشی میشود. بینش شهودی اغلب نقش مهمی در فرآیند خلاقیت ایفا میکند.
بر اساس مطالعهای بر روی سرآشپزهای خبره، مشخص شد که تصمیمات خلاقانه آنها ناشی از فرآیندهای شهودی سریع و متمایز است. این نوع قضاوت غریزی به آنها اجازه میدهد تا مسائل پیچیده را هدایت کرده و راه حلهای نوآورانه ارائه دهند. به طور مشابه، نوابغ اغلب برای ترکیب مقادیر زیادی از اطلاعات به طور همزمان که باید به سرعت برای آنها راه حل پیدا کنند، به شهود خود تکیه میکنند.
یکی از ویژگیهای کلیدی نوابغ، سطح بالای خودآگاهی است. آنها میتوانند دروننگری کرده و نقاط قوت، ضعف، احساسات و رفتارهای خود را درک کنند. این خوداندیشی به آنها کمک میکند تا به روشهایی یاد بگیرند و رشد کنند که دیگران ممکن است از دست بدهند. تحقیقات اخیر بر اهمیت خودآگاهی در فرآیند خلاقیت تأکید میکند و نشان میدهد که خودارزیابیها و احساسات فراشناختی، جنبههای کلیدی خودآگاهی، ارتباط نزدیکی با ذهنیتهای رشد و پتانسیل خلاق دارند.
در مطالعهای بر روی شناخت خلاق، افرادی که احساسات فراشناختی مثبتی داشتند و توانایی خود را در بهبود تشخیص میدادند، در وظایف تفکر واگرا عملکرد بهتری داشتند. این توانایی خوداندیشی و ارزیابی پتانسیل خلاق به نوابغ این امکان را میدهد که رویکرد خود را اصلاح کنند و آنها را در حل مسئله و نوآوری ماهرتر میسازد.
نوابغ درک میکنند که شکست بخشی از فرآیند خلاقیت است. به جای دلسرد شدن، آنها شکسست را به عنوان یک پله برای رسیدن به موفقیت میبینند. این انعطافپذیری به آنها کمک میکند تا به پیشروی ادامه دهند و ایدهها یا کار خود را اصلاح کنند، حتی در مواجهه با موانع. از بسیاری جهات، بزرگترین دستاوردهای آنها پس از دورههای شکست به دست میآید، با این اثبات که هر اشتباه یک گام حیاتی برای تسلط بر هنر آنها بوده است.
هنگامی که با شکست مواجه میشوید، مغز از اشتباهات خود درس میگیرد و مسیرهای حل مسئله خلاق را تقویت میکند. این فرآیند اتصالات عصبی را تقویت میکند و به افراد اجازه میدهد تا با مشکلات جدید به روشهای جدید مقابله کنند. شکست نه تنها یک مانع نیست، بلکه توانایی مغز را برای انطباق، نوآوری و در نهایت موفقیت تقویت میکند.
نوابغ میتوانند عدم قطعیت و ابهام را بهتر از بقیه مردم تحمل کنند. آنها با نداشتن تمام پاسخها راحت هستند و میتوانند در موقعیتهایی که مبهم هستند نیز رشد کنند. این امر به آنها اجازه میدهد تا در موقعیتهایی که دیگران ممکن است فلج شوند، تصمیم بگیرند. تحمل ابهام اغلب با گشودگی به تجربههای جدید و ایدههای غیرمتعارف مرتبط است.
نوابغ واقعی به راحتی از پیچیدگی یا عدم قطعیت دلسرد نمیشوند. در واقع، آنها اغلب در چنین موقعیتهایی رشد میکنند. مطالعهای که به بررسی خلاقیت و تحمل ابهام میپرداخت، ارتباط معناداری بین میزان راحتی افراد با عدم قطعیت و توانایی آنها در خلاق بودن پیدا کرد. هرچه افراد تحمل بیشتری نسبت به ابهام داشتند، در وظایف خلاقانهای مانند داستاننویسی عملکرد بهتری داشتند.
«جریان» حالتی از تمرکز و غوطهوری شدید در یک فعالیت است. نوابغ اغلب میتوانند وارد این حالت شوند، جایی که گذر زمان را حس نمیکنند و کاملاً درگیر کار خود هستند. این سطح از تمرکز به آنها اجازه میدهد تا به درجه بالایی از خلاقیت و بهرهوری دست یابند.
تحقیقات در مورد بداههنوازی در سبک موسیقی جاز نشان میدهد نوازندگان باتجربه راحتتر وارد این حالت میشوند و اغلب الگوهای مغزی را نشان میدهند که از عملکرد روان و غریزی پشتیبانی میکنند. در این حالتهای متمرکز، فعالیت در شبکه حالت پیش فرض مغز به حداقل میرسد و تداخل خودآگاهی کاهش مییابد. تخصص عمیق آنها اجازه میدهد تا به حالتی از تمرکز دست یابند که نتایج پیشگامانه و خلاقانه را با تفکر شناختی کمتری تولید میکند. بنابراین، حالت جریان یک مکانیسم کلیدی است که به نوابغ کمک میکند تا به سطوح استثنایی خلاقیت و بهرهوری که به آن مشهور هستند، دست یابند.
در حالی که همه نوابغ درونگرا نیستند، بسیاری از آنها تنهایی را برای تجدید قوا و تمرکز بر افکار خود ترجیح میدهند. گذراندن وقت به تنهایی میتواند منجر به تفکر عمیق، خوداندیشی و توانایی پیگیری پروژههای شخصی بدون حواس پرتی شود. تنهایی اغلب جایی است که آنها میتوانند عمیقاً با ایدههای خود ارتباط برقرار کنند. تحقیقات نشان میدهد گذراندن وقت به تنهایی، به ویژه زمانی که یک انتخاب شخصی باشد و نه ناشی از اضطراب، میتواند تفکر تخیلی را تقویت کند.
افرادی که تنهایی را ترجیح میدهند، اغلب خلاقتر میشوند، زیرا میتوانند عمیقاً بر افکار و ایدههای خود بدون حواس پرتی تمرکز کنند. این موضوع با ایده اینکه بسیاری از افراد خلاق و نوابغ بهترین عملکرد خود را هنگام کار به تنهایی دارند نیز تطابق دارد. تنهایی فضای آرامی را برای آنها فراهم میکند تا فکر کنند و ایدههای جدیدی کشف کنند.