این بیلبورد درست مانند سایر تابلوهای این مجموعه، در قالب یک دعوتنامه طراحی شده است؛ با رنگ سبز جذاب و فونت بنفش، ریسههای رنگی، ستاره و مهر «شما هم دعوتید». این ترکیب بهشکلی شاعرانه، از یک دعوت رسمی و در عین حال صمیمی حکایت دارد. اما به کجا؟ و چرا «فیلمبرداری»؟
برای مخاطب تهرانی، واژه فیلمبرداری چیزی فراتر از کار پشت صحنه است. ذهن ما بلافاصله بهسمت دوربینها، مستندها، روایتها و قصهها میرود. اینکه کسی یا چیزی در حال ثبت واقعیت است. حالا اگر بگویند این کار "آزاده"، ذهن بازتر میشود: شاید از ما خواستهاند خودمان فیلمبرداری کنیم. شاید قرار است ما موضوع فیلم باشیم. شاید هم هر دو!
شاید این دعوت به یک پرفورمنس هنری شهری باشد که قرار است لحظههای واقعی زندگی مردم در آن ثبت و تبدیل به اثری جمعی شود. یا یک پروژه مستند گسترده که آدمهای عادی و مکانهای روزمره را به قهرمانهای داستان تبدیل میکند. آیا با یک مستند عظیم شهری طرفیم؟ یا یک فیلم بلند که از همین حالا دارد فضا را میسازد؟
از سوی دیگر، ممکن است ماجرا کاملاً متفاوت باشد. ممکن است یک برند فرهنگی یا تکنولوژیک در حال آمادهسازی رونمایی از محصولی نوین باشد؛ مثلاً یک اپلیکیشن با قابلیتهای جدید فیلمبرداری، یا یک پلتفرم مشارکتی برای تولید محتوای مردمی. این حدس وقتی جذابتر میشود که بقیه پیامهای کمپین را کنار آن بگذاریم: «عکسبرداری آزاده»، «ورود بچهها آزاده»، «ورود عاشقا آزاده»، «ورود مجردها آزاده» و «ورود خانوادهها آزاده».
همه اینها میگویند یک چیز: ماجرا فقط درباره یک گروه خاص نیست. همه دعوت شدهاند؛ هرکس با خودش، قصهاش و شاید نگاهش.
در این میان، تئوریهایی هم وجود دارد که این کمپین را به شهرداری یا نهادهای فرهنگی مرتبط میدانند که در تلاشاند با هنر و تصویر، رابطهای تازه میان مردم و شهر برقرار کنند.
آنچه مسلم است، این دوربینها از ما میخواهند چیزی را ببینیم و شاید چیزی را نشان دهیم که تا امروز نادیده مانده.