خبرگزاری مهر، گروه استانها – کوروش دیباج: در هیاهوی سازههایی که بر آسمان قد میکشند و در غفلتِ تقویمهایی که جز امروز را نمیشناسند، سنگهایی خاموش، بیصدا در دل خاک فرو میروند؛ سنگهایی که بر شانههایشان تاریخ نشسته، فرهنگ زانو زده و حافظه یک ملت آرام گرفته است. این سنگها، نه تنها یادآور مرگاند، که زبان گویای زندگیاند؛ دفترهای سربستهای از هویت، ادبیات، هنر و مناسبات اجتماعیِ ایرانیانی که دیگر میان ما نیستند، اما نامشان، شغلشان، دردشان و حتی طنزشان بر آن سنگهای فراموششده جا مانده است.
اکنون اما، در سکوتی دهشتناک، نه سنگی میماند، نه معنایی، نه حافظهای؛ سنگها دزدیده میشوند، شکسته میشوند، در بیمسئولیتی دفن میشوند. و آنچه از فرهنگ میماند، تنها تودهای سنگریزه است بینام و بیصدا. در چنین برهوتی از فراموشی، مهدی تمیزی، عکاس و مستندنگار گورستانهای تاریخی، در حاشیه نشست علمی «مزار به مثابه سند» که به مناسبت هفته اسناد ملی و میراث مکتوب به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی منطقه مرکزی در اصفهان برگزار شد، در گفتگو با خبرنگار مهر با صدایی بلند از این فاجعه گفت؛ از سنگهایی که سندند، اما سند بودنشان را کسی به رسمیت نمیشناسد. گفتوگوی کامل او، گزارشی است از مرگِ آرامِ تاریخ بر دوش سنگهایی که اگر امروز نشنویم، فردا هیچ صدایی از آنها نخواهیم داشت.

تاریخ گمشده در سنگآرامگاهها؛ وقتی مزار سند است.
تمیزی با اشاره به تغییرات جغرافیای سیاسی شهرها و تأثیر منفی آن بر هویت فرهنگی مناطق، گفت: «شهرها و روستاهایی با نزدیکی فرهنگی و همپیوندی به شهر یا روستای همجوار، بر اساس تغییرات سیاسی از هم جدا میشوند و یا شهرها و روستاهایی بدون این شاخصهها به هم میپیوندند و این خطکشیها اشتباه است!؛ برای نمونه، مناطقی از شهرکرد که تا چند سال گذشته با اصفهان همشانه بودند، جدا شدند و در استانی دیگر جای گرفتند؛ این جداییها، اسناد و هویت تاریخی مناطق ایران را پارهپاره میکند. در شهرها نیز، تغییر نامهای محلهها و خیابانهای قدیمی، هویت فرهنگی و خاطره شهری را از میان میبرد.» این پژوهشگر، به نظر جلالالدین همایی در کتاب تاریخ اصفهان اشاره میکند که تأکید دارد بر تغییر ندادن نامهای محلهها و خیابانها.

عکس: مهدی تمیزی
قاچاق سنگآرامگاهها به دیگر کشورها؛ بیفکری مسئولان ما، برنامههای مدیران دیگر کشورها!
وی با اشاره به اخبار پیاپی سرقت سنگآرامگاههای ایران و پرکشیدن این اسناد تاریخی به دیگر کشورها از جمله کشورهای جنوب خلیجفارس گفت: «هیچ کس پیگیر این اتفاقهای تلخ نیست!؛ هیچکس پیگیری نمیکند که این سنگآرامگاهها با این وزن و با این حجم، چگونه سر از دیگر کشورها درمیآورد؟، چگونه میرود؟، چه کسانی میبرند؟، تاریخ ما چه میشود؟ و چه نهادهایی باید پاسدار و پیگیر بازگشت سنگهای سرقت شده باشند؟؛ آیا مسئولان کشور میفهمند که چه اسنادی در حال از دست رفتن است؟؛ گمان نکنم!؛ اما قطعاً مدیران برخی کشورها میدانند که چگونه میشود با سنگآرامگاهها، برای بیابانهای بیآب و علف و بیریشه و پیشینه خود، هویتسازی کنند!».
تمیزی گفت: «سنگآرامگاهها، یکی از مظلومترین اسناد تاریخیاند. نه مسئولان، نه هیئتهای امنای امامزادهها و مساجد و نه حتی مردم، اهمیتی برای این اسناد ارجمند قائل نیستند! ببینید در تهران چه بر سر گورستان باغطوطی آوردند و ببینید سالهاست با تن گورستانهای ابنبابویه، امامزاده عبدالله و دولاب چه میکنند!. مدتی پیش در تهران دیدم که سنگآرامگاه بسیار هنرمندانه فخرالدوله که از مهمترین شخصیتهای دوره پایانی قاجار است، خرد شده است!».
وی تأکید کرد: شهرداریهای شهرهای ایران، پیاپی در تخریب میراث فرهنگی ایران نقش داشتهاند. آنها متهم ردیف اول هستند. تخریب میکنند و به آسانی میگویند که شد!؛ همین!. اصفهانیها فراموش نخواهند کرد که حمام بسیار ارزشمند خسروآغا، متعلق به دوره صفوی (به شماره ثبت ملی ۹۷۶ به سال ۱۳۵۳) را در یک شب نابود کردند و فردای این جنایت، آب از آب تکان نخورد و هنوز هم هیچ پروندهای برای آن تخریبگران تشکیل نشده است!. نکته آنکه ۳۰ سال بعد یعنی در سال ۱۴۰۳، سردر ارزشمند مسجد سیچان، که تنها سند فرهنگی آن محله بود، به نام تعریض معبر و با چراغ سبز هیئتامنای مسجد، توسط شهردار منطقه ۵ اصفهان تخریب شد.

عکس: مهدی تمیزی
آفت شهرداریها، رانت هیئت امناها و گمشدن فرهنگ!
این پژوهشگر و مستندنگار، در ادامه سخنان خود، خطرناکترین بیماری که به پیکر سنگآرامگاهها را متلاشی میکند، عملکرد شهرداریها و سپس هیئت امناهای امامزادهها و مساجد دانست و گفت: «بیشتر افرادی که در هیئتامناهای امامزادهها و مساجد انتصاب پیدا میکنند، افرادی بیدانش و دور از ساحت فرهنگ و به ویژه دور از فهم هنر هستند. آنها با رابطه و برای مقاصدی برگزیده میشوند و در و گهرهایی که دستشان سپرده شده را به سبب جهل و کجفهمی و عدم تعهد به فرهنگ و هنر، نابود میکنند!. بهدنبال رانت میآیند و با هیچگونه آگاهی از تاریخ و فرهنگ این مکانها تصمیمگیری میکنند!». وی با نام بردن از چند نمونه، سخنانش را ادامه داد که: «سنگآرامگاههای حیاط امامزاده احمد اصفهان را به نام آزادسازی برای زوار جابجا کردند و در این میان، چندین اثر نادر، از جمله سنگآرامگاهی با تصویری از علامت حسینبنعلی (ع) را نابود کردند. سنگآرامگاههایی نادر از دوره صفوی در بقعه صفوی امامزاده ستیفاطمه اصفهان و سنگآرامگاههای دوره صفوی در امامزاده اسماعیل اصفهان در معرض انهدام کامل است و اینها تنها بخشی از جنایتهای واقع شده بر پیکر فرهنگ است.
تمیزی ادامه داد: «سنگآرامگاههای ایران، نهتنها طراحیهای هنری منحصربهفردی دارند، بلکه اطلاعاتی شامل: تبارشناسی، خطشناسی، ادبیاتپژوهی و مواردی از این دست را میتواند در اختیار پژوهشگران قرار دهد.
وی با لحنی تلخ افزود: «سنگهایی از ایذه و خمینیشهر اصفهان، امروز در کشورهای جنوب خلیج فارس دیده میشود و دلالان عتیقه، آنها را دست به دست میکنند».

عکس: مهدی تمیزی
سنگآرامگاه، سندی مظلوم اما گویا
این هنرمند مستندنگار گورستانهای تاریخی با اشاره به کاربرد گسترده ادبیات فارسی و خوشنویسی بر روی سنگآرامگاهها، این آثار را گنجینهای خواند که روایتگر فرهنگ، مرگاندیشی و آئینهای ایرانیان است.
وی با تأکید بر مادهتاریخهایی که در قالب اشعار بر سنگآرامگاهها آمده، اظهار کرد: «این نوشتهها که بیشتر، مصرع پایانی یک سرودهاند، بر پایه حروف ابجد، سال درگذشت متوفی را نشان میدهند و بهعنوان سندی از دورههای تاریخی اهمیت دارند و گورستان تاریخی تختفولاد، نگاهبان هزاران قطعه از آن است».

عکس: مهدی تمیزی
سهگانگی روایت مرگ بر سنگ: از بازمانده، درگذشته و زبانِ هشدار
تمیزی در ادامه به گونهشناسی متنهای نقشبسته بر سنگهای آرامگاه پرداخت و افزود: «بر پایه تجربه میدانیام، سه گونه اصلی را میتوان برشمرد: نخست: متنهایی از سوی بازماندگان برای درگذشته، همچون: ای خاک تیره، دلبرِ ما را عزیز دار / این نورِ چشمِ ماست که در بر گرفتهای. دوم: متنهایی از سوی درگذشته برای بازماندگان، همچون: ای که بر ما بگذری دامنکشان / از سر اخلاص، الحمدی بخوان. سوم: متنهایی هشداردهنده، همچون: اگر شیری، اگر میری، اگر مور / گذر باید کنی آخر لبِ گور».
این گورستانپژوه در اینباره گفت: «به نظر من، گذشتگان ما مرگآگاهتر از ما بودند؛ آنها مرگ را نه با ترس، بلکه با آگاهی و پذیرش بیان میکردند. این سنگنوشتهها سندی از مرگاندیشی تاریخی ایرانیان است که امروز کمتر به آن توجه میشود».

عکس: مهدی تمیزی
طنز قجری، مرگ و سندهای زنده؛ سنگ قبرها، روایتگر ناشنیدهها
در بخش دیگری از صحبتهای مهدی تمیزی، به ارزش حکایتها و طنزهای تاریخی و اسنادی که از ترزبانی سربرآورده، پرداخته شد. او نمونهای از طنزهای واقعی که در اسناد تاریخی ثبت شده و خود او در یکی از کتابهایش با عنوان «راپورتهای ملوکانه» آورده را روایت کرد و سپس گفت: «این داستان طنزآمیز که بین یک آشپز اصفهانی و ناصرالدینشاه رخ داده، سندی ارزشمند از ترزبانی اصفهانیها است و اگر وارد گورستان تختفولاد شویم نیز، شاخصههایی از ذوق و شوخطبعی اصفهانی را در متنها و نقشها تماشا میکنیم؛ شاخصههایی که در دیگر گورستانهای تاریخی ایران کمتر به چشم خواهیم دید».
این هنرپژوه ادامه داد: «سنگآرامگاهها سندهای بسیار مظلومی هستند. شوربختانه بسیار میبینیم که اگر سنگآرامگاهی در موزهای هم باشد، جایش در گوشه باغچه یا محوطه موزه است؛ در حالی که کاسه و کوزهها و برگههایی که پشت ویترین موزهها جای گرفتهاند، بعضاً تاریخی کوتاهتر از آن سنگآرامگاهها بر زمانشان گذشته است. یادم هست که در موزه مراغه، سنگ آرامگاه تاریخی جناب اوحدالدین مراغهای در کنار حیاط بود و یک سنگ ساده را در زیر بنای آرامگاهی ایشان جای داده بودند. این در حالی است که ما از روی خطها و نقشمایهها و فرم آن سنگآرامگاه است که میتوانیم به یافتههای ارزشمندی دست پیدا کنیم».

عکس: مهدی تمیزی
ادامه این گفت و گو در روزهای آتی منتشر میشود