عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نوبت قبل که آقای وزیر آموزش و پرورش گفت "به عنوان وزیر، سرباز فرمانده نیروی انتظامی است" و موجی در انتقاد برپا شد مطلبی ننوشتم.
هم به خاطر این که به هر رو باید سردار رادان را در مقام فرمانده کل نیروی انتظامی ملاحظه کرد و البته امیدوار بود چون اکنون تحت امر وزیر کشور دولت آقای پزشکیان هستند و سرگرم این مباحث باشند بهتر است تا بحث گیر به پوشش دختران و زنان در کوی و خیابان و هم این که متن تفاهم نامۀ وزارت آموزش و پرورش با نیروی انتظامی را بر خلاف تبلیغات گسترده ناظر به دخالت فاحش در امور مدرسه ندیدم و ظاهرا بیشتر دربارۀ آسیبهای اجتماعی است هر چند حاوی عبارات مبهمی است و روی کاغذ میماند و در واقع جدی ندانستم و یک سند اداری و فرم بوروکراتیک است و احتمالا بودجههایی صرف میشود و مشخص است به جایی نمیرسد مگر آن که بعدتر توجیهی شود برای پارهای اقدامات و امیدواریم این گونه نباشد.
البته میشد یادآور شد که آقای کاظمی باید به یاد داشته باشد که در اوج جنگ معلمان و فرهنگیان یک شهرستان به جماران رفته بودند و این پارچهنوشته را در دست داشتند که اگر امام فرمان دهد قلمها را مسلسل میکنیم و امام خمینی در همان آغاز گفت: ما همه باید کاری کنیم که مسلسلها قلم شود و شما میگویید اگر فلانی بگوید قلم را مسلسل میکنیم؟
سخنی از این صریحتر در بیان تقدم فرهنگ بر سلاح نیست و خوشبختانه این سخن امام خمینی را بر در و دیوار نوشتند و حالا بعد ۴۰ سال کسی که متولی فرهنگ است افتخار میکند به سربازی پلیس! جل الخالق. اما ننوشتم چون جدی نبود و احتمالا میخواسته از پلیس برای کنترل آسیبهای اجتماعی کمک بگیرد. البته با روش خودش.
اما در قبال تازهترین فرمایش جناب وزیر نمیتوان سکوت کرد که گفته است: معلم شأن "رعایت" دارد! و بعد گفته رعایت هم یعنی چوپانی و خود توضیح میدهد: "رعایت به این معنی که اگر کسی از کلاس رها شد ببیند کجا رفت؟ شأن رعایت به معنی چوپانی. یک گوسفند از گَلّه کم میشود می رود و می دود دنبال او و پیدایش میکند و او را دوباره به جمع می آورد!"
از دید ایشان و البته از سر دلسوزی و توصیه به مهر به جای قهر، معلم، چوپان است و کلاس، گله و دانش آموزان مثل گوسفندان!
میفهمم که خواسته مثالی ملموس بر زبان آورد. میدانم آدم سالمی است. درک میکنم که از آقای کاظمی نباید انتظار داشت مثل استادی در اندازه و آوازه دکتر پرویز ناتل خانلری صحبت کند که 60 سال قبل وزیر فرهنگ این مملکت بوده و همچنان از او به نیکی و بزرگی یاد می شود. اما آخر این چه مثالی است؟!
چون نویسنده این سطور درست همسن این آقای کاظمی است بد نیست یادآور شود در رژیم پهلوی و در مدرسه مذهبی یی در تهران هر روز این حدیث را به ما یادآور میشدند: "کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته". یعنی همه شما راع و چوپان و مسؤول هستید و همه در قبال آنچه میکنید مسؤولیت دارید.
ما بچه هشتنُه ساله بودیم و هر روز در دبستان زمان این حدیث زیبا را برای ما یادآور میشدند و هرگز یک بار هم نگفتند شما گله گوسفنداناید و ما چوپان و شبان شماییم!
همین آقای محمدرضا شریفینیای مشهور که آن روزها تنها 18 سال داشت و تازه دانشجو شده بود هم معلم نقاشی ما بود با همین تیپ هنری و متفاوت (و آن قدر امضای او در کارت پستالهایی که جایزه میداد برای من متفاوت بود که الگوی امضای کنونی من است!)
او هم به ما یاد میداد چقدر متنوعایم و حرفی از گوسفند و گله در میان نبود! از سالهای آغازین دهه 50 خورشیدی صحبت میکنم. 50 سال قبل! در عصر و زمانهای دیگر.
میفهمم که این جناب کاظمی با ادبیات سنتی خواسته توصیه به مراقبت کند ولی آخر مگر همین چند روز قبل نگفته بود به دنبال آموزش هوش مصنوعی است؟ گلّه کدام است؟ اقلا بگو تیم! کلمه تیم را که هر روز در مسابقات ورزشی می شنوی برادر! تیم فارسی نیست بگو گروه.
هر دانش آموزی فردیت و شخصیت خود را دارد. معلم هم چوپان نیست و لابد همه معلمان بلانسبت گلهای هستند و جناب وزیر هم چوپان آنهاست!
بله، مدرسه نیاز به مشاورانی دارد که به صورت نامحسوس رفتار بچه ها را کنترل کنند. برخی از بچه ها تمایلات جنسی افراطی دارند. بعضی ممکن است مواد مخدر همراه داشته باشند. یکی از درگیری پدر و مادر در رنج است و قس علی هذا. اینها را باید مراقب بود ولی اینها کار مشاوری است که امین و معتمد بچه هاست و حتی به والدین منتقل نمی کند مگر به ضرورت.
کار معلم انتقال مفاهیم است. او خدمات تحصیلی و آموزشی ارایه می دهد. منِ رسانه ای خدمات رسانه ای ارایه می دهم. پزشک و پرستار، خدمات درمانی و پلیس خدمات انتظامی. یکی کالا می فروشد و دیگری خدمات ارایه می دهد و هیچ یک چوپان دیگری نیستیم. دانش آموزان هم گوسفند نیستند و لابد دو روز دیگر انتظار دارند در مقابل معلمان و مدیران بعبع هم بکنند!
هر دانش آموزی شخصیت و فردیت مستقل و یونیک خود را دارد. تنها به اقتضای سن مشترک و زندگی در یک محله هم کلاسی شده اند نه این که تفاوت و تمایز نداشته باشند. اگر تیمی تشکیل می دهند برای کار گروهی یا ورزشی است نه مثل گله.
مثال چوپان و گله و گوسفند جدای کهنگی یک اشکال ماهوی دیگر هم دارد که سعدی به زیبایی بیان کرده و آقای وزیر که این قدر به تربیت چند صد سال قبل علاقه دارد باید بداند.
چون چوپان محض رضای خدا و از فرط علاقه به گوسفندان آنان را نگاه داری و به تعبیر آقای وزیر "رعایت" نمیکند. برای آن است که گوشتی به تن بگیرند و بعد تحویل قصاب دهد و سرش را ببرند و گوشت تن من و شما شود!
جالب این که همین دیروز داشتم در استودیو عصر ایران حکایت 31 باب دوم گلستان سعدی را میخواندم و ضبط شد و چند روز دیگر پخش می شود که در آن به اغراض چوپان اشاره شده:
شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان دست گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی!
خدای ناکرده مگر این معلمان طفلک که لنگ هزار مشکل معیشتی اند به دنبال ذبح این بچه ها هستند که به چوپان و گوسفند تشبیه می کنید؟
کدام چوپان؟ کدام گوسفند؟ کدام گله؟ اینها فرد فرد شهروندان این جامعهاند که در فرآیند رشد در اختیار این ساختار آموزشاند تا عشق به میهن و زبان فارسی و هنر و ورزش بیاموزند و استعدادشان کشف شود و اتفاقا گوسفندوار زندگی نکنند و با زبان مادری یا رسمی با دوستان ارتباط برقرار کنند و در اندیشه عقل خود را به کار گیرند. در مباحث دینی با وحی آشنا شوند و در ادبیات با عشق. در فسلفه با عقل و در هنر با زیبایی و در ریاضیات با منطق اعداد و گوسفندان نه وحی می دانند چیست نه عقل. که اگر عقل داشتند وقتی سر یکی را می بریدند دیگری هم اطاعت نمی کرد. از گوسفند شگفت آورتر گاو است که با آن هیکل اجازه می دهد انسانی به مراتب ضعیف تر سر او ببرد!
درست است که این آقای کاظمی که می دانم نیت بدی ندارد و آدم خوب و سلیم النفسی است وزیر جمهوری اسلامی است ولی چون نام دکتر ناتل خانلری وزیر فرهنگ عصر پهلوی را بردم گمان نبرید وزیران آن عصر همه فاضل بودند و وزیران جمهوری اسلامی مانند آقای کاظمی ساده اندیش بوده اند.
اتفاقا اولین کسی که به سخنان وزیر آموزش و پرورش انتقاد کرده دکتر مصطفی معین است که دو دوره در همین جمهوری اسلامی وزیر بوده: وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی در سال های 68 تا 72 و وزیر علوم و تحقیقات و فناوری در دولت اصلاحات از ابتدا تا سال 82 که استعفا کرد.
او که در همین جمهوری اسلامی رییس دانشگاه شیراز هم بوده و استاد و معلم و ۲۰ سال پیش نامزد ریاست جمهوری در رقابت با هاشمی رفسنجانی و کروبی و قالیباف و لاریجانی و احمدی نژاد بوده نوشته است:
"شأن معلم ادامه دهنده رسالت پیامبری و محبت پدری است و شأن دانش آموز آینده سازی و احیای شکوه ایران باستان. وقتی شأن وزیر سربازی فرمانده ئلیس باشد شأن معلم هم رعایت است به معنی چرانیدن گوسفندان و شأن مدرسه هم در حد زندان!"
مطمئنام که شخص رییسجمهور هم با ادبیات و مثال وزیر خود موافق نیست هر چند او هم مدام می گوید بچه ها را این جوری تربیت کردهایم آن جوری شدهاند. او هم فکر میکند این بچهها را میشود هر جور که خواستیم به قول او تربیت کنیم! اما میتوان حدس زد نگاه چوپان و گله ندارد ولی به هر حال وقتی دولت وفاق تشکیل دادهای و از هر بخش کسی را- اگر نگوییم سهمیهای- را در سبد کابینه نهادهای همه ظفرقندیِ بهداشت و میدریِ کار و صالحیِ ارشاد نمیشوند و باید تحمل کرد. ما هم رعایت میکنیم. منتها رعایت به معنی مصطلح خودمان و نه به معنیِ چوپانی!
[چون صحبت از رعایت شد بد نیست یادآوری شود کار وزیر این نیست که کلمه رعایت را تفسیر کند. این است که ببیند مصوبات خودشان رعایت میشود یا نه. تصادفا همین حالا دوستی پیامک داده که به «سامانه شهریه مدارس غیر انتفاعی» مراجعه و مدرسهای با شهریه ۳۶ میلیون و 500 هزار تومانی را در منطقه محل زندگی خود انتخاب کرد و وقتی برای ثبت نام به آن مدرسه رفته به او گفته اند با احتساب فوق برنامه و موارد دیگر میشود ۷۰ میلیون تومان! آن ۳۶ میلیون و ۵۰۰ برای سامانه است! یعنی رعایت بیرعایت!
روز روشن عددی را که در سامانه خودتان ثبت شده رعایت نمیکنند و آن وقت شما به دنبال آموزش «رعایت» به «رعیت»اید؟]