همهشری آنلاین_فاطمه عسگرینیا:همین عشق و علاقه باعث شد تا اوایل دهه ۶۰ وقتی هوانیروز گروهی از جوانهای بااستعداد را برای خلبانی جنگندههای اف ۱۴ انتخاب میکرد، نام عباس گودرزی هم در میانشان باشد: «در آن دوران که کشور زیر بمباران هوایی دشمن بود، همهچیز بهصورت غیرعادی پیش میرفت. هواپیماها مدام در حال پرواز و ماموریت بودند و آموزش ما هم در مناطق جنگی انجام میشد؛ چون هواپیمایی نبود که در اختیار دورههای آموزشی قرار بگیرد؛ مثلا اگر هواپیمایی برای شناسایی میرفت، ما هم برای آموزش همراه خلبان میرفتیم. حین آموزش بودیم که دستور آمد به خلبان بالگرد نیاز است و باید همه افراد در حال آموزش، خلبانی با بالگرد را یاد بگیرند. از آن زمان به بعد دیگر بالگرد رفیق شفیق من شد و در مدت ۳۰ سال دوران خدمتم در نیروهای مسلح ۳ هزار ساعت پرواز با بالگرد انجام دادم.» آتشسوزی در جنگلهای ارسباران و هیرکانی و زاگرس و…، عملیاتهای امداد کوهستان، نجات افراد گرفتار در برف و کولاک در گردنههای کشور، انتقال زنان باردار در مناطق صعبالعبور کوهستانی به مراکز درمانی و… تنها گوشهای از عملیاتهایی است که کاپیتان گودرزی در آن حضور داشته؛ عملیاتهایی که اغلب منجر به نجات جان افراد شده است. خیلی ها از او به عنوان رکوردار پرواز یاد می کنند. خودش می گویند ۳ هزار ساعت پرواز در دوره خدمت و ۴ هزار ساعت پرواز در عملیات های امدادی هلال احمر در کارنامه اش دارد. ا و در جریان حادثه بندرعباس و مهار حریق فرماندهی تیم های امداد هوایی اعزامی از هلال احمر را عهده دار بود.
شناسایی با هلیکوپتر ۲۰۶ در جنگ
اکثر عملیاتهای شناسایی دوران جنگ را در کارنامهاش دارد: «آن زمان با هلیکوپترهای ۲۰۶ پرواز میکردیم. یک روز با تیمساز اردستانی معاون وقت نیروهوایی ارتش که مسئول یکی از عملیاتهای جنگی بودند، راهی ماموریت شناسایی منطقه شدیم. محدوده شناسایی داخل خاک عراق بود. مسیر خیلی طولانی را پرواز کردیم و حتی در میان راه برگشت، یک مجروح ایرانی که تیر خورده بود را هم سوار کردیم و با خود آوردیم. وقتی ماموریت تمام شد تیمسار خیلی جدی گفت شما با هلیکوپتر ۲۰۶ چطور این مسیر را رفتید و برگشتید؟ خیلی خوب پرواز کردی و من همانجا تمام خستگی راه از تنم بیرون رفت.»
پرواز با بالگرد در نیمهشب
جنگ که تمام میشود، کاپیتان گودرزی رخت خلبان نظامی امدادی به تن میکند و انقدر از خدمت به انسانها در این مسیر لذت میبرد که وسوسه انجام این کار بعد از بازنشستگی رهایش نکرده و با کولهباری از تجارب ۳۰ ساله خود، به عضویت جمعیت هلالاحمر در میآید تا باز هم رخت ناجی انسانها را به تن کند، اما او هیچوقت گمان نمیکرد که کار در جمعیت هلالاحمر در مقایسه با حوزه نظامی سختتر باشد. خلبانی که باید همیشه در حالت آمادهباش باشد؛ از صبح علیالطلوع تا غروب آفتاب. قطعا اگر پرواز در شب با بالگردهای امدادی قدغن نبود، کاپیتان شبها هم مشغول خدمت بود؛ البته این را هم بگوییم که او یکبار همه قوانین را نادیده گرفت و برای نجات جان انسانهای گرفتار و دردمند یکی از طولانیترین پروازهای بالگردی خود را انجام داده: «سال ۸۲ بود وقتی ریگ بم لرزید. ساعت ۳ نیمه شب بالگردمان از روی زمین بلند شد و ۶ ساعت بعد برای ارزیابی خسارات زلزله در آسمان بم بود ...»
ذکر یاحسین کمکم کرد
او با وجود اینکه زمان خدمت در دوران جنگ، پروازهای سخت شناسایی را در شرایط سخت و دلهرهآور تجربه کرده، اما معتقد است ماموریتهای امدادی هلالاحمر بهمراتب سختتر و نفسگیرتر است: «یکی از پراسترسترین ماموریتهای من در ایام اربعین حسینی بود. ما در مرز مهران بودیم که خبر رسید یک اتوبوس از زائران در خاک عراق چپ کرده و ما برای انتقال آنها به مهران عازم محل حادثه شدیم. همه مصدومان را سوار کردیم، وقتی از روی زمین بلند شدیم و کمی پرواز کردیم ناگهان یکی از موتورهای بالگرد از مدار خارج شد و بالگرد شروع به پایین آمدن کرد. زاویه را طوری تنظیم کرده بودم که در یک زمین چمن فرود بیاییم. وقتی نزدیک زمین چمن شدم دیدم یک فنس روی زمین چمن است؛ چیزی که تا آن لحظه متوجهش نشده بودم. موتور دوم هم از کار افتاده بود. یک لحظه مستاصل شدم و با درماندگی به امام حسین(ع) گفتم من برای نجات زائران تو آمدهام اگر قرار است اتفاقی برای کسی بیفتد آن فرد من باشد و همه این مصدومان به سلامت به زمین برسند. نفهمیدم چه شد که فنس را رد کردم و بدون موتور به سلامت بالگرد روی زمین نشست؛ بدون اینکه خونی از دماغ کسی بیاید. این یکی از نفسگیرترین خاطرات کاری من در هلالاحمر بود.»
مأموریت در ارتفاع ۱۵ هزار پایی
در ماموریتهای امدادی هلالاحمر عمدتا برای نجات کوهنوردان حادثهدیده و در راه مانده اعزام میشوند؛ ماموریتهایی که در شرایط سخت کوهستانی انجام میشوند: «۳،۲ سال پیش بود که برای نجات ۲ کوهنوردی که در دیواره علمکوه گرفتار شده بودند؛ راهی ارتفاع ۱۵ هزار پایی شدیم. پای یکی از کوهنوردان دچار سرمازدگی شده و کوهنورد دیگر یکی از کلیههایش دچار مشکل شده بود. هوا بهشدت توفانی بود؛ طوری که از صبح چندینبار به طرف محل حادثه رفتیم، اما حضور ابرها مانع از ادامه حرکت ما میشد و هیچ دیدی نداشتیم. باد شدیدی که میوزید، میتوانست خطر بزرگی برای همه ما داشته باشد. به ناچار برمیگشتیم. آخرینبار نزدیک غروب بود که به سمت ارتفاع ۱۵ هزارپایی حرکت کردیم. بالگرد را تا جای ممکن سبک کرده بودیم؛ حتی میزان سوخت بالگرد را هم کم کردیم تا سبکتر شود؛ رسیدن به آن ارتفاع برای بالگرد کار دشواری است. هرطور بود، خودمان را بالای سر افراد حادثهدیده در علمکوه رساندیم. جایی برای فرود وجود نداشت. باید هاور میکردیم تا امدادگران از بالای بالگرد به زمین بپرند و بتوانند مصدومان را به کمک وینچ به بالا بفرستند. به هر سختیای بود، بالگرد را در ارتفاع ۴ متری از زمین در آن منطقه نگه داشتم تا امدادگران بتوانند ادامه عملیات را انجام دهند.»
ناجی مردم مناطق صعبالعبور
کاپیتان عباس گودرزی نامی آشنا برای مردم ساکن در روستاهای صعبالعبور و کوهستانی است؛ روستاهایی که یکی دوماه بعد از بهار هم بهخاطر شدت برفی که در زمستان باریده راه نجاتی جز امداد هوایی ندارند؛ البته زیباترین خاطرههای کاپیتان هم به این منطقه برمیگردد؛ مخصوصا زمانی که جان مادران باردار را نجات میدهد. خودش میگوید در یکی از این ماموریتها پدر خانواده چنان شور و شوق تولد فرزندش را داشت که وقتی فرزندش بهدنیا آمده بود، نام مرا پرسید و فرزند تازه متولدشدهاش را عباس نامگذاری کرد. این عشق و ارادت اهالی مناطق محروم برای من بسیار شیرین است.