به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،در تازهترین اظهار نظر رسمی، شینا انصاری، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست، در یک یادداشت از مرگ ۶۸ قلاده یوز آسیایی (ایرانی) از سال ۱۳۸۰ تا کنون خبر داده است.
اما این آمارها، نه برای جامعه، نه برای فعالان محیط زیست و نه برای کارشناسان، تازگی ندارد. آنچه امروز زخم کهنه را دوباره خونچکان کرده، نه فقط تعداد مرگومیر، بلکه موضع منفعلانه سازمانی است که خود باید پیشقراول حفاظت میبود، نه صرفاً خبررسان مرگ.
کارشناسان حیات وحش در گفتوگو با خبرنگار رکنا، پس از انتشار یادداشت شینا انصاری، لب به انتقاد گشودند. یکی از آنها گفت:
«خانم انصاری گفتند که از سال ۸۰ تاکنون ۶۸ قلاده یوز مردهاند. سوال من این است: خب شما و رؤسای پیش از شما — آقای کلانتری، خانم ابتکار و دیگران — مگر مسئول حفاظت از گونههای در معرض انقراض نبودید؟ گزارش دادن چه دردی از این فاجعه دوا میکند؟ چه کارهایی باید میشد که نشد؟»
بر اساس نظر کارشناسان، عمدهترین عامل مرگ یوزهای ایرانی در دو دهه اخیر، تصادفات جادهای بوده است. در کنار آن، حمله سگهای گله و سگهای ولگرد، ناامنی زیستگاهها، و گسست زیستگاهها نیز نقش پررنگی داشتهاند. اما مهمتر از این عوامل، بیعملی سازمان در برابر همه این خطرات شناختهشده است.
«امنسازی زیستگاهها و اتصال آنها به هم، اولین و سادهترین قدم بود. ایران حدود ۱۲ میلیون هکتار زیستگاه تاریخی یوز دارد، ولی به دلیل ناامنی و گسستهای شدید، این مناطق خالی از یوز شدهاند. این در حالی است که بسیاری از این کارها هنوز هم انجام نشدهاند. یعنی ما در حال از دست دادن آخرین فرصتهای خود هستیم.»
کارشناسان میگویند مناطق متعددی وجود دارند که یوز در آنجا ثبت شده، اما خارج از مناطق چهارگانه رسمی سازمان هستند. پیشنهاد این بوده که این مناطق به گروههای مردمنهاد یا بخش خصوصی سپرده شوند تا امنیت آنها تضمین شود. اما نتیجه چه شد؟ هیچ سیستم اجرایی پیگیریکنندهای وجود ندارد. همهچیز معلق است.
بحران تنها به زیستگاهها ختم نمیشود. کارشناسان تأکید میکنند که هیچگاه یک پروژهی ملی و پیگیرانه برای بررسی ژنتیکی جمعیت یوزها انجام نشده است.
«حتی در جایی مثل توران که آخرین ذخیرههای ماست، هیچ بررسی دقیقی درباره میزان درونآمیزی یا ضعف ژنتیکی یوزها انجام نشده. ما نمیدانیم آیا تولههایی که امروز به دنیا میآیند، اصلاً توان باروری دارند یا نه. شاید در آینده حتی نتوانند جفتگیری کنند.»
به گفته این کارشناسان، یکی از بزرگترین فرضیهها این است که یوزپلنگ ایرانی وارد مرحله نهایی انقراض شده است — نه فقط بهدلیل کاهش جمعیت، بلکه بهدلیل سقوط ژنتیکی و کاهش تنوع زیستی جمعیت باقیمانده.
بر اساس آخرین اطلاعات ثبتشده، اکنون تنها جمعیت قطعی ثبتشده از یوز در ایران، هفت قلاده بالغ و ده توله در محدوده استان سمنان و ذخیرهگاه زیستکره توران است. جمعیتهای جنوبی کاملاً نابود شدهاند.
«زیستگاههای جنوبی مثل نایبندان، انجیر، سیاهکوه و بافق دیگر هیچ یوز مستندی ندارند. نرها پراکنده در استانهایی مثل یزد و اصفهان دیده شدند، ولی بهدلیل نبود برنامهریزی، از بین رفتند. دیگر هیچ یوزی در جنوب نداریم. اگر همین روند ادامه پیدا کند، همین سناریو برای توران هم تکرار خواهد شد.»
کارشناسان میگویند سازمان حفاظت محیط زیست هنوز در حال تجویز مُسکن برای بیماریای است که بیمار را به آستانه مرگ رسانده.
«ما با یک مریضی دچار خونریزی شدید روبهرو هستیم. در چنین شرایطی مسکن جواب نمیدهد. باید خونریزی را متوقف کرد. سازمان محیط زیست فقط شعار داده. هیچ تیم جدی، هیچ اراده قوی برای پیگیری نجات یوز وجود نداشته. همهاش در حد کاغذ و مصاحبه مانده.»
پروژه حفاظت از یوز آسیایی در دهه ۸۰ با حمایت سازمانهای بینالمللی از جمله UNDP آغاز شد. اما تعویض مداوم مدیران، بیثباتی نهادی، و عدم پیگیری منسجم باعث شد پروژه بارها متوقف و از صفر شروع شود.
«ما در ۲۰ سال گذشته فرصت سوزی کردیم. همیشه در دقیقه نود مدیرها عوض شدند. همیشه پروژهها نیمهکاره ماندند. و سازمان حفاظت از محیط زیست اصرار داشت یوز را فقط در قالب حفظ زیستگاه ببیند. اما این نسخه ۲۰ سال پیش بود. امروز دیگر جواب نمیدهد.»
در پایان این گزارش تلخ، یک جمله از زبان کارشناس باقی میماند که شاید باید در سربرگ سازمان نوشته شود:
«یوز دیگر حفاظت نمیخواهد، یوز یک برنامه نجات اضطراری، میخواهد. اگر نجاتش ندهید، در دقایق آینده دیگر یوزی نخواهید داشت.»