به گزارش همشهری آنلاین، مهرماه سال ۱۴۰۳ گزارش درگیری میان دو همسایه به پلیس اعلام شد. با مرگ یکی از همسایهها و دستگیری متهم، وی به قتل اعتراف کرد و با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای این جلسه پدر و فرزندان مقتول درخواست قصاص کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: چند ماه قبل مقتول بچهگربهای را به مجتمع آورده بود و مدام در باغچه خانه برایش غذا میریخت و به طور کلی حیاط مجتمعمان بسیار کثیف شده بود. من چند بار به آنها تذکر دادم، اما توجهی نکردند تا اینکه گربه را از خانه بیرون بردم و در محلی دیگر رها کردم.
وی ادامه داد: وقتی به خانه برگشتم، مقتول زنگ خانهمان را زد و پیگیر گربهاش شد. به او گفتم گربه را به جای دیگری بردم که او با لحن تندی گفت باید آن را برگردانم. همین موضوع باعث درگیری شد و او با برادر و پدرش با چوب و چاقو به من حمله کردند که بهشدت مجروح شدم. البته من هم شکایتی از آنها ثبت کردهام.
قاضی از متهم پرسید: شما هم مسلح بودی؟
متهم جواب داد: من هم چوب و چاقو داشتم. وقتی آنها به سر و صورتم ضربه زدند، چشمانم سیاهی رفت و چوب از دستم افتاد و ناخودآگاه چاقو را پرتاب کردم که نمیدانم چگونه به او خورد. باور کنید قصدم دفاع از خودم بود.
بعد از آن، پسر مقتول به قضات گفت: گربهای که متهم از آن حرف میزند، از بچگی پیش ما بود و کاملا تمیز و اهلی بود.
در پایان این جلسه قضات ادامه رسیدگی به این پرونده را به تحقیق از شاهدان موکول کردند.