عصر ایران - رابطه ی پردوام و عاشقانه جلال آل احمد و سیمین دانشور همیشه در میان ایران شهره عام و خاص بوده است اما شاید حتی این ازدواج هم خالی از فراز و نشیب بقیه ازدواج ها نبوده است.
همه چیز از علاقه ی جلال آل احمد به تحقیق در مورد مزارع اشتراکی اسراییل یا همان کیبوتص ها شروع شد او در این قضیه آن قدر سماجت داشت و جدی بود که وقتی خبر آن به دفتر نمایندگی اسراییل در تهران رسید که یک نویسنده شناخته شده ایرانی به مزارع اشتراکی آنها علاقه دارد بلافاصله برای جلال دعوتنامه ای تنظیم کردند و او را برای سفری دو هفته ای به اسراییل دعوت کردند.
این سفر از 15 تا 28 ام بهمن سال 1341 به طول انجامید و حاصلش کتاب سفر به ولایت عزراییل شد . اما این سفر مطمینا به این دلیل در تاریخ ماندگار نشده است بلکه قضیه موسوم به خیانت جلال به سیمین آنرا بیش از هرچیز دیگری ماندگار کرده است.
(تو چطور جلالی هستی؟ در این چندین و چند سالی که با هم هستیم باید متوجه شده باشی که من هرگز کوزه کسی را نشکستم و در کوزه هر کسی که از من خواسته، در حد توانم آب ریختم و اگر تلنگری زده ام به کوزه نامردان بوده اما نامردها معمولا کرگدن هایی هستند که با کوزه بی آب ترک دارشان می توانند همچنان به وقاحت شان ادامه بدهند .اما دست کم به گمان خودم در کوزه تو، بیش از همه آب ریختم و حالا تو از تمام دنیا، تنها کسی هستی که کوزه مرا احتمالا زده ای و شکسته ای. نامه رسمی به من خبر داده بود که تو با یکی از راهنماهای دفتر حفاظت منافع اسراییل به نام هیلدا روابط نزدیکی پیدا کرده ای و اوقات فراغتت را با او می گذرانی.)
شاید باورش سخت باشد که این بخشی از نامه ی سیمین دانشور به همسرش جلال آل احمد در همان ایام است. آخر آش آن قدر شور شده بود که سیمین حتی به دیدار خلیل ملکی یار گرمابه و گلستان جلال رفت و داستان را با او در میان گذاشت. و خلیل ملکی هم خنده ای کرد و به سیمین گفت: پس جلال از شما هم انشعاب کرد.
البته سیمین که جلال را تهدید کرده بود به زودی به دلیل این رسوایی از او جدا خواهد شد و زیر بار خفت ادامه زندگی مشترک با او نمی رود گویا به مرور زمان کم کم آتش خشمش فروخفت و تا زمان مرگ جلال مونس و همدم او باقی ماند. قضیه هیلدا هم آخرش معلوم نشد به کجا رسید.