عصر ایران؛ نورا جمالی - در اواخر قرن سیزدهم میلادی، در گوشهای از آناتولی که قدرت سلجوقیان رو به زوال نهاده بود، طایفهای ترکتبار به رهبری مردی به نام عثمان بن ارطغرل پایهگذار سلسلهای شد که در طول چند قرن، از یک بیگلربیگی محلی، به قدرتمندترین امپراتوری اسلامی جهان تبدیل گشت. امپراتوری عثمانی، نهتنها یکی از طولانیترین حکومتهای تاریخ جهان اسلام بود، بلکه در دورههایی از تاریخ، نقطه تلاقی شرق و غرب و نماد رقابت تمدنی میان اسلام و اروپا به شمار میرفت. از تنگههای بسفر و داردانل تا قلب بالکان و از صحرای لیبی تا مرزهای ایران صفوی، پرچم هلالی عثمانیان برافراشته بود.
تولد یک قدرت
عثمان بن ارطغرل، فرزند یکی از سرداران قبیله قایی از ترکمانان اوغوز بود که در نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی، در سرزمینی که امروزه بخشهایی از ترکیه را تشکیل میدهد، قدرت گرفت. این منطقه، در آن زمان مرز بین جهان اسلام و سرزمینهای بیزانس بود؛ منطقهای که «مرزباننشین» یا «اوچ» خوانده میشد و محل درگیریهای دائم میان مسلمانان و مسیحیان بود. در چنین شرایطی، عثمان با استفاده از ضعف بیزانس و فرسودگی تدریجی سلجوقیان روم، قدرت خود را تثبیت کرد. در سال ۱۲۹۹ میلادی (برابر با حدود ۶۷۸ هجری شمسی)، عثمان خود را مستقل از سلجوقیان اعلام کرد و نخستین گام در راه تأسیس دولت عثمانی برداشته شد.
عثمان بن ارطغرل
پسر او، اورخان، به توسعه فتوحات پدر ادامه داد و موفق شد شهر بورسا را از بیزانسیها بگیرد و آن را به عنوان پایتخت دولت نوپای عثمانی انتخاب کند. از این زمان به بعد، فرایند گسترش سرزمینی با سرعت بیشتری ادامه یافت و عثمانیان با بهرهگیری از نیروهای جنگی قوی، نظام دیوانسالاری کارآمد، و ترکیبی هوشمندانه از تساهل دینی و استفاده از عناصر فرهنگی مناطق مغلوب، گامبهگام امپراتوری خود را بنا کردند.
گذر به امپراتوری
در سده چهاردهم و پانزدهم میلادی، عثمانیان با سرعتی خیرهکننده به پیشروی در قلمرو بیزانس و سپس بالکان پرداختند. مراد اول و بایزید یکم، دو تن از سلاطین برجسته این دوران بودند. با پیروزی در نبرد کوسوو (۱۳۸۹ میلادی / ۷۶۸ شمسی) و سپس نیکوپولیس، عثمانیان موقعیت خود را در بالکان تثبیت کردند. با این حال، امپراتوری نوپا با تهدیدی تازه از شرق روبرو شد: تیمور لنگ. شکست بایزید یکم در نبرد آنکارا در سال ۱۴۰۲ (۷۸۱ شمسی) به فروپاشی موقت دولت عثمانی انجامید و دورهای موسوم به «فتنه شاهزادگان» آغاز شد که طی آن پسران بایزید برای کسب قدرت با یکدیگر جنگیدند.
سلطان محمد اول، ملقب به محمد فاتح
پس از حدود یک دهه ناآرامی، سلطان محمد اول توانست بار دیگر ثبات را به دولت بازگرداند. اما نقطه عطف در تاریخ عثمانیان، سلطنت سلطان محمد دوم بود که به «فاتح» مشهور شد. او در سال ۱۴۵۳ (۸۳۲ شمسی) با فتح قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری بیزانس، فصلی تازه در تاریخ عثمانیان گشود. قسطنطنیه که به «اسلامبول» و سپس «استانبول» تغییر نام یافت، به پایتخت جدید عثمانیان بدل شد و جایگاه نمادینی در میان مسلمانان یافت؛ زیرا فتح آن، آرزویی دیرین در جهان اسلام بود.
شکوفایی سیاسی و فرهنگی
با تثبیت موقعیت عثمانی در آناتولی و بالکان، امپراتوری وارد مرحلهای از اقتدار و شکوفایی شد. سلاطینی چون سلیم اول و سپس سلیمان قانونی، چهرههایی شاخص در این دوره به شمار میروند. سلیم اول در اوایل قرن شانزدهم میلادی (حدود ۹۰۰ هجری شمسی) توجه خود را به شرق معطوف کرد. در نبرد معروف چالدران (۱۵۱۴ / ۸۹۳ شمسی)، او سپاه ایران صفوی به رهبری شاه اسماعیل اول را شکست داد و شرق آناتولی را به قلمرو عثمانی افزود. اندکی بعد، سلیم به شام، مصر و حجاز لشکر کشید و خلافت عباسی، که در قاهره به شکل نمادین پابرجا مانده بود، به وی تفویض شد. از آن پس، سلاطین عثمانی عنوان «خلیفه المسلمین» را نیز یدک کشیدند.
قلمرو امپراتوری عثمانی در زمان محمد فاتح
پسر او، سلیمان قانونی، در دورهای طولانی (۱۵۲۰–۱۵۶۶ میلادی / ۸۹۹–۹۴۵ شمسی) حکومت کرد و دوران او اوج قدرت سیاسی، نظامی و فرهنگی عثمانیان بود. در زمان او، عثمانی نهتنها بخشهایی از مجارستان و اروپای مرکزی را فتح کرد، بلکه ناوگانش مدیترانه را نیز تحت کنترل گرفت. در عرصه قانونگذاری، او با تنظیم مجموعهای از قوانین، نظم حقوقی نسبتاً منسجمی در امپراتوری برقرار کرد. هنر، معماری و فرهنگ اسلامی در این دوره به اوج خود رسید. معمار سنان، که در همین عصر میزیست، شاهکارهایی همچون مسجد سلیمانیه را ساخت که هنوز هم نماد اقتدار و شکوه عثمانی محسوب میشوند.
ساختار حکمرانی و سیاست مذهبی
یکی از رازهای موفقیت طولانیمدت عثمانیان، ساختار سیاسی و دیوانسالاری انعطافپذیر آنها بود. در رأس نظام، سلطان قرار داشت که در عمل، هم خلیفه بود و هم پادشاه. قدرت سیاسی متمرکز در شخص سلطان بود، اما دستگاه اداری و نظامی منسجمی برای اجرای اوامر و اداره امور وجود داشت.
صدر اعظم، بالاترین مقام اداری پس از سلطان، عملاً نقش نخستوزیر را ایفا میکرد. دیوانسالاران و فرماندهان ایالتی از میان بردگان تربیتیافته در نظام «دوشیرمه» برگزیده میشدند؛ نظامی که بر اساس آن، کودکان مسیحی از بالکان گردآوری میشدند، به اسلام درمیآمدند، آموزش میدیدند و به خدمت دولت درمیآمدند. این نظام، وفاداری کامل و مهارت بالا را تضمین میکرد.
البته نظام دوشیرمه خلاف شریعت اسلام بود چراکه در اسلام به بردگی گرفتن هل ذمه جایز نیست. کارکرد دیگر نظام دوشیرمه، تامین نیرو برای "سپاه ینیچری" بود که واحدهای ویژۀ ارتش امپراتوری عثمانی بودند. ینیچری به معنای "چریک جبهه" بود. این چریکها در واقع جاننثاران سلطان عثمانی بودند.
اعضای سپاه ینیچری
در عرصه مذهبی، عثمانیان اهل تسنن بودند و به مذهب حنفی تعلق داشتند. اما در برابر اقلیتهای مذهبی، بهویژه مسیحیان ارتدوکس، نسبتی از تساهل و مدارای دینی وجود داشت. این اقلیتها در چارچوب «نظام ملت» اجازه داشتند امور دینی، قضایی و آموزشی خود را بهصورت نیمهمستقل اداره کنند. همین سیاست، باعث شد که بسیاری از مسیحیان بالکان، با وجود سلطه عثمانیان، از مهاجرت یا مقاومت سرسختانه خودداری کنند.
قرن بیستم و فروپاشی یک امپراتوری
در آستانه قرن بیستم، امپراتوری عثمانی بیش از هر زمان دیگری درگیر ضعف ساختاری، نارضایتی اقوام، و دخالت قدرتهای اروپایی بود. با لقب «مرد بیمار اروپا»، عثمانی دیگر توان ایستادگی در برابر امواج ناسیونالیسم، اصلاحطلبی، و رقابتهای استعماری را نداشت. انقلاب مشروطهخواهی ۱۹۰۸ (۱۲۸۷ ش) توسط «ترکان جوان» و بازگشت مشروطیت، امیدی گذرا برای احیای نظم سیاسی پدید آورد، اما خیلی زود با کودتا و دیکتاتوری نظامیان تحت رهبری انور پاشا جایگزین شد.
رهبران جنبش "ترکان جوان" در سال 1908
در جریان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸ / ۱۲۹۳–۱۲۹۷ ش)، امپراتوری عثمانی با آلمان و اتریش متحد شد، به این امید که بتواند زمینهای از دسترفته را بازپس بگیرد. اما شکست سنگین در جبههها، از جمله در سرزمینهای عربی، و پیشروی نیروهای متفقین، موقعیت را بحرانی کرد. بریتانیا با حمایت از شورش عربی به رهبری شریف حسین، شکافهای قومی را در دل امپراتوری عمیقتر ساخت. امضای پیمان سور (Treaty of Sèvres) در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹ ش)، عملاً تقسیم قلمرو عثمانی بین قدرتهای غربی بود. این پیمان که بسیار تحقیرآمیز تلقی شد، هرچند هیچگاه بهطور کامل اجرا نشد، نشانگر پایان رسمی یک امپراتوری ششصدساله بود.
اما پایان عثمانی به معنی خلأ کامل قدرت نبود. مصطفی کمال آتاتورک، با رهبری جنگ استقلال (۱۹۱۹–۱۹۲۳ / ۱۲۹۸–۱۳۰۲ ش)، علیه اشغال یونان و مداخلات فرانسه و بریتانیا، موفق شد دولتی جدید را پایهگذاری کند. با امضای پیمان لوزان در ۱۹۲۳ (۱۳۰۲ ش)، مرزهای ترکیه مدرن تثبیت شد و خلافت عثمانی نیز بهطور رسمی در سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳ ش) منحل گردید.
کشورهایی که از دل امپراتوری عثمانی بیرون آمدند
قلمرو وسیع عثمانی که در اوج خود سه قاره را دربر میگرفت، پس از فروپاشی، به مجموعهای از کشورهای مستقل یا مستعمره تبدیل شد. در خاورمیانه، کشورهای عراق، سوریه، لبنان، اردن، فلسطین و عربستان سعودی، مستقیماً از ایالتهای عثمانی جدا شدند. لبنان و سوریه تحت قیمومیت فرانسه، و عراق و فلسطین و اردن تحت قیمومیت بریتانیا درآمدند. شبهجزیره عربستان با قدرت گرفتن خاندان سعودی استقلال یافت.
در بالکان، کشورهای یونان، بلغارستان، صربستان، بوسنی و هرزگوین، آلبانی و بخشهایی از رومانی و کوزوو نیز یا پیش از جنگ جهانی اول یا در پی آن، استقلال خود را تثبیت کردند. در شمال آفریقا، لیبی، تونس، و الجزایر که در قرون قبلتر از عثمانی جدا شده بودند، به تحتالحمایههای اروپایی تبدیل شدند. و در قلب آن امپراتوری، ترکیه مدرن متولد شد؛ کشوری که با قطع پیوند با گذشتهی امپراتوری و نهاد خلافت، وارد دوران جمهوریخواهی و نوسازی شد.