یک صف پنج ساعته برای «نیست»؛ خسته نباشید آقای شاعر!

خبرگزاری مهر جمعه 26 اردیبهشت 1404 - 16:58
مراسم جشن امضای کتاب «نیست» دیروز ۲۵ اردیبهشت از ساعت ۴ تا ۹ شب طول کشید و حتی بعد از اتمام زمان نمایشگاه، بیرون از شبستان اصلی،‌ ادامه داشت.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم جشن امضای کتاب «نیست» دیروز ۲۵ اردیبهشت از ساعت ۴ تا ۹ شب طول کشید و حتی بعد از اتمام زمان نمایشگاه، بیرون از شبستان اصلی، ادامه داشت.

در ادامه روایت فاطمه نعمتی فعال حوزه کتاب را از این جشن امضا می‌خوانید:

از نیم ساعت قبل شروع شد؛ صف را می‌گویم! هرکسی یک «نیست» دستش گرفته بود و منتظر عکس و امضا از شاعر محبوبش ایستاده بود. البته خیلی‌ها از ساعت دو و نیم منتظر بودند. آقای شاعر با چند دقیقه‌ای تأخیر حاضر شد اما از همان لحظه اول با خوشرویی پذیرای هواداران خود بود.

اکثر علاقه‌مندان فاضل نظری برای امضای کتاب «نیست» نیامده بودند. تعدادی هم کتاب‌های دیگری از او را در دست داشتند.

هرچه زمان بیشتر می‌گذشت صف طولانی‌تر می‌شد. واقعاً مردم اینهمه طبع لطیف و شاعرانه داشتند و ما خبر نداشتیم؟! آخر صف تا حیاط ادامه پیدا کرده بود و گرمای آفتاب، حال و هوای سوره مهر را گرم‌تر کرده بود.

صف پر هیاهو بود و طولانی. فکر می‌کردیم هرکسی یک کتاب می‌آورد و امضا می‌گیرد و نهایتاً عکس می‌گیرد و می‌رود. اما لطف این مردم مهربان شگفت‌زده‌مان کرد! بعضی‌ها تمام کتاب‌های آقای شاعر را خریده بودند و برای هرکدام امضای جداگانه می‌خواستند. فقط خدا کند که این خبر به گوش ته صفی‌ها نرسد وگرنه حسابی از جلو رفتن صف ناامید می‌شوند. البته بر و بچه‌های حراست وقتی فهمیدند قضیه چیست سریع اعلام کردند که هر نفر فقط می‌تواند برای یک کتاب امضا بگیرد.

ساعتی بعد به موازات صف آقای شاعر صف دیگری هم برای غرفه همسایه سوره مهر شکل گرفت. این صف برای کتاب آقای وزیر بود؛ سید عباس عراقچی.

بگذریم؛ می‌خواستم بگویم امروز این اطراف جای سوزن انداختن نبود. به قول خبرنگارهای صداوسیما، همه آمده بودند. هر ظاهر و شمایلی که فکرش را می‌کنید در صف پیدا می‌شد. یک خانمی از شیراز آمده بود و برای رفتن عجله داشت. وقتی به آقای شاعر گفت که از شیراز آمدم و ساعت ۵ بلیط برگشت دارم مورد تفقد شخص آقای شاعر قرار گرفت و خارج از صف امضا و عکس خود را گرفت. یکی از سوژه‌های جالب آقایی عرب‌زبان بود که اصالت ایرانی داشت اما از کویت آمده بود و نمی‌توانست فارسی صحبت کند اما علاقه خاصی به شعر ایرانی داشت و مضامین عرفانی شعر فارسی را به خوبی متوجه می‌شد. چند کلمه‌ای با آقای شاعر خوش و بش کرد، عکس و امضا گرفت و رفت. مادر و پسری هم از سمنان آمده بودند که فقط فاضل نظری را ببینند. ما هم که از ذوق و شوق مردم از دیدار شاعر محبوب‌شان ذوق‌زده شده بودیم گرم صحبت شدیم و از حس و حال و هوای آن‌ها پرسیدیم. دخترکی که امضا و عکس خود را گرفته بود و از صف خارج شده بود با خوشحالی گفت یک کار محال انجام دادم، هیچ فکر نمی‌کردم که روزی بتوانم آقای نظری را ببینم و با او عکس بگیرم. یک زوج خوش ذوق که هر دو لباس آبی بر تن داشتند و آقا کم شباهت به آقای شاعر نبود، «نیست» به دست منتظر رسیدن نوبت خود بودند و ما را به ضیافت چند بیتی از فاضل نظری مهمان کردند.

ساعت هفت شده. سه ساعت از آغاز جشن امضا گذشته. در تمام این مدت آقای شاعر سرپا ایستاده و با تمام علاقمندان خود عکس گرفته و کتابی امضا کرده. انصافاً که صبر و حوصله و سعه صدر بالایی می‌خواهد اینهمه مردم‌داری! صف هم که اصلاً تکان نمی‌خورد. به ازای هر کسی که امضا می‌گیرد و می‌رود یک نفر به انتهای صف اضافه می‌شود. صدای چند نفری را می‌شنوم که می‌گویند ما از ساعت چهار و نیم در صف ایستاده‌ایم و هنوز نوبت‌مان نشده است. از حق نگذریم یک کمی می‌ترسیم که همه نتوانند امضا بگیرند و بدون امضا بروند و از ما دلخور بمانند.

ما هم این وسط‌ها که در به در دنبال یک سوژه برای گزارش! هرکسی را نگاه می‌کنی حرفی برای گفتن دارد. یکی با کالسکه نوزاد چند ماهه‌اش در صف ایستاده، چند نفری خسته شدند و با رفقای خود کف زمین نشسته‌اند و سلفی می‌گیرند. چند کلمه‌ای با جوانان هم‌صحبت شدیم و نظرشان را در مورد فاصل نظری پرسیدیم. فاطمه که سال‌ها از علاقمندان فاضل نظری بود امسال متوجه حضور او در نمایشگاه شد و خود را از شهر ری به نمایشگاه تهران رساند. به نظر او شعر فاضل نظری لطیف‌ترین احساسات بشری را به تصویر می‌کشد. «ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران / آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم» یکی از ابیات مورد علاقه او از اشعار فاضل نظری بود. سهیل جوان ۲۲ ساله اهوازی، دانشجوی دانشگاه تهران است. او هم به همراه سه نفر از دوستان هم‌اتاقی خود به نمایشگاه آمده است اما وقتی فهمید که فاضل نظری در سوره مهر حضور دارد مشتاق دیدن او شد. او خیلی اهل شعر نبود اما به قول خودش وقت‌هایی که به حرف جدیدی جز درس نیاز داشت به سراغ شعر می‌رفت.

ساعت ۹ شده و هنوز صف تغییری نکرده. فاضل هنوز هم سرپا و سرحال ایستاده و عکس می‌گیرد و امضا می‌زند و البته آخ نمی‌گوید. آن زوج جوان آبی‌پوشی که قبل‌تر اشاره کرده بودم تازه به نوبت امضا رسیده‌اند.

عکاس‌ها و فیلمبردارها که حسابی از کت‌وکول افتاده‌اند. کم کم سر و کله نگهبان‌ها پیدا می‌شود. آقای شاعر با کتاب‌ها و هوادارانش به حیاط می‌روند تا هیچ‌کس بدون عکس و امضا نماند. در راه مترو به امروز فکر می‌کنم، به مردمی که می‌گویند کمتر کتاب می‌خوانند اما امروز حسابی از خجالت آقای نویسنده درآمدند.

«نیست» هم به خیر و خوشی برگزار شد. قدم می‌زنم و زیر لب زمزمه می‌کنم:

بامت بلند باد که دلتنگیت مرا

از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است

خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را

در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.