خبرگزاری مهر، گروه سیاست؛ در روزگار ما که صحنههای سیاسی اغلب به جولانگاه شعارها و رقابتهای سطحی بدل شدهاند، سخن گفتن از «اخلاق حرفهای» در جایگاه ریاستجمهوری، گاه چون واژهای غریب و دستنیافتنی جلوه میکند؛ واژهای که بیشتر در کتابها و خطابهها میدرخشد تا در میدان عمل. اما در میانه همین روزمرگیهای سیاستزده، گاه خورشیدی طلوع میکند که با نور خویش، غبار از چهره حقیقت میزداید و نشان میدهد که همچنان میتوان صادقانه زیست، فروتنانه خدمت کرد و در عین اقتدار، مهربان ماند. شهید آیتالله سید ابراهیم رئیسی، از همین جنس انسانها بود؛ مدیری که اخلاق را در متن قدرت معنا کرد، نه در حاشیه آن. مرور ویژگیهای حرفهای و مدیریتی چنین شخصیتی، نه فقط برای عبرتآموزی مدیران امروز و فردا، بلکه برای همه آنانی است که دغدغه کارآمدی همراه با معنویت را در دل دارند. آنهم نه صرفاً بهعنوان یک بحث نظری، بلکه بهعنوان تجربهای زیسته، مجرب، و به ثمر نشسته. از همین رو، گفتگو با غلامحسین اسماعیلی، کسی که در یکی از حساسترین و پرکارترین دورههای نظام جمهوری اسلامی، مسئولیت ریاست دفتر رئیسجمهور را برعهده داشت و از نزدیک شاهد لحظهلحظه تلاشهای بیوقفه و اخلاقمدار شهید رئیسی بود، فرصتی مغتنم و بیبدیل به شمار میآید.
این گفتگو تنها روایتی از خاطرات و مناسبات اداری نیست؛ بلکه پردهبرداری از حقیقتی است که در پس چهره آرام، صدای متین، و گامهای استوار آن رئیسجمهور شهید پنهان مانده بود. آنکس که در دوران مسئولیتش، با وجود تمام تنگناها، نهتنها قامت خم نکرد، بلکه افقها را گشود؛ مردی که بر صندلی قدرت نشست، اما هیچگاه از خاکیبودن فاصله نگرفت. در این روایت، از نظم آهنین کارتابل ریاستجمهوری خواهیم شنید، از شببیداریهایش، از پیگیریهای بیامانش برای رفع مشکلات مردم، از نگاه متفاوتش به بهرهبرداری از پروژهها، و از الگویی مدیریتی که رهبری معظم انقلاب بهدرستی او را «رئیسجمهور الگو» خواندند. در زمانهای که بسیاری از نامها در هیاهوی قدرت رنگ میبازند، شهید رئیسی، با ترکیبی از خلوص، تدبیر، مردمداری و اخلاق، الگویی ماندگار از مدیریت اسلامی بر جای گذاشت. این مقدمه، دعوتی است به تأملی ژرفتر بر آنچه بود و آنچه باید باشد؛ بر مدیریتی که بهجای آنکه در مسیر قدرت، انسانیت را قربانی کند، خود را وقف خدمت به انسانها کرد، و سرانجام، جان خود را نیز بر سر این عهد نهاد.
یکی از ناگوارترین حوادث تلخ پس از پیروزی انقلاب بدون تردید حادثه پرواز اردیبهشت است، شهید رئیسی در این حادثه شهید خدمت شد و یادش در دل همه ایرانیان ماندگار، شما حداقل حدود ۳ سال ارتباط تنگاتنگی به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور با شهید رئیسی داشتید، بفرمائید ارتباط شما با این شهید بزرگوار از چه دورهای آغاز شد، با توجه به اینکه در دستگاه قضا سابقه مسئولیت داشتید و شهید هم آنجا در دورههای مختلف مسئولیتهای متعدد را بر عهده داشتند.
درود میفرستم به ارواح طیبهی شهدا؛ شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، شهدای خدمت، بهویژه شهید عزیزمان آیتالله رئیسی و همراهان و همکاران ایشان که در پرواز اردیبهشتماه ۱۴۰۳ به فیض شهادت نائل آمدند. برای همهی خدمتگزاران نظام و انقلاب، بهویژه مقام معظم رهبری، آرزوی صحت و سلامتی دارم و از خداوند میخواهم ما را قدردان نعمتهای بزرگ نهضت امام (ره)، حافظ خون شهدا و از جمله سربازان شایسته برای حضرت آقا قرار دهد؛ انشاءالله در دوران خدمتمان روسفید باشیم و عاقبتی نیکو داشته باشیم. آشنایی نزدیک من با شهید آیتالله رئیسی به سال ۱۳۷۳ بازمیگردد. پیش از آن، وصف ایشان را شنیده بودم. چون خودم اهل مشهد هستم و در آنجا زندگی میکردم، با نام ایشان بهعنوان یکی از قضات برجسته مشهد که مسئولیتهای مختلفی از جمله دادستانی تهران را عهدهدار بودند، آشنا بودم. از سال ۱۳۷۳ که وارد جرگه قضاوت شدم -البته پیش از آن هم چند سالی بهعنوان کارمند در دستگاه قضا فعالیت میکردم- در همان سالهای ابتدایی با جمعی از دوستانی که همرزمان دوران دفاع مقدس بودند و اکنون همکار قضائی ما محسوب میشدند، در دادگستری استان خراسان حلقهای تشکیل دادیم تحت عنوان «قضات رزمنده». این مجموعه هیئتی با محوریت ارزشهای دفاع مقدس و دغدغهمندی نسبت به سلامت دستگاه قضا شکل گرفت. مسئولیت اجرایی جلسات این هیئت با من بود و از جمله کارهایم دعوت از سخنرانان شاخص بود. معیار من برای دعوت از سخنران، سه محور اصلی بود: یکی توجه به ارزشهای دفاع مقدس، دوم سلامت و کارآمدی قوه قضائیه، و سوم صیانت از جایگاه قضات. با همین نگاه، آیتالله رئیسی را بهعنوان سخنران اصلی جلساتمان انتخاب کردیم؛ بهگونهای که بیشترین سخنرانیهای این مجموعه را ایشان انجام دادند.
ارتباط من با شهید آیتالله رئیسی از همان جلسات هیئت قضات رزمنده در مشهد نزدیکتر و صمیمیتر شد. ایشان در همان جلسات با یک قاضی جوانی مواجه شده بودند که سابقه رزمندگی و جانبازی داشت و توانسته بود جمعی از قضات دغدغهمند را گرد هم آورد. این موضوع برایشان جالب و خوشایند بود. ما هم ارادت و علاقه قلبی نسبت به ایشان داشتیم
ارتباط من با شهید آیتالله رئیسی از همان جلسات هیئت قضات رزمنده در مشهد نزدیکتر و صمیمیتر شد. ایشان در همان جلسات با یک قاضی جوانی مواجه شده بودند که سابقه رزمندگی و جانبازی داشت و توانسته بود جمعی از قضات دغدغهمند را گرد هم آورد. این موضوع برایشان جالب و خوشایند بود. ما هم ارادت و علاقه قلبی نسبت به ایشان داشتیم، چراکه در نگاه ما نقش یک استاد، راهنما و معلم را ایفا میکردند. ایشان هم از این فضا، روحیه جمع، و جلسات ما خوششان آمده بود و یک رابطه عاطفی و معنوی میان ما شکل گرفت که رفتهرفته عمیقتر شد. تا اینکه در مقطعی به من پیشنهاد کردند که به سازمان بازرسی کل کشور بروم که البته آن موضوع عملی نشد. اما با توجه به همان شناخت و اعتماد قبلی و همچنین معرفی و اصرار برخی از دوستان مشترک از جمله آقای بختیاری، مسئولیت دادستانی مشهد و سپس معاون اولی برایم پیش آمد و ارتباط کاریمان هم بسیار بیشتر شد. در دورهای که من دادستان مشهد بودم، ارتباط من با آیتالله رئیسی به عنوان معاون اول قوه قضائیه حتی از دادستان تهران هم بیشتر و نزدیکتر بود؛ چراکه ایشان مرتباً به مشهد سفر میکردند. هر بار که به مشهد میآمدند، با هم در موضوعات مختلف قضائی و اجتماعی گفتگو میکردیم. ضمن آنکه ایشان مسئول شورای قضائی شرق و غرب کشور نیز بودند و در قالب کمیته قضائی شرق کشور، جلسات منظمی داشتیم. در دورهای که در شرق کشور (بهویژه خراسان، کرمان و سیستان و بلوچستان) مسائل و ناامنیهایی به وجود آمده بود، آیتالله رئیسی با جدیت ورود پیدا کردند و من نیز بهعنوان دادستان در کنار ایشان بودم و این همکاری مشترک باعث شد بسیاری از چالشهای امنیتی منطقه برطرف شود. این همکاریها رابطه ما را بیش از پیش مستحکم کرد. در پرانتز بگویم که حتی پس از آنکه به تهران آمدم، همچنان ایشان زیاد به مشهد سفر میکردند. در جمع دوستانمان، به خاطر تکرر این سفرها، با طنازی به ایشان میگفتند: «زیارت قبول مشهدی!» چراکه هم شهر خودشان بود، هم به امام رضا (ع) ارادت خاص داشتند و هم مادرشان و دیگر بستگانشان در مشهد بودند. شاید اگر شهری مثل شیراز شهر محل تولد ایشان بود، چنین ارتباطی برقرار نمیشد.
در نهایت، با اصرار و پیشنهاد خود ایشان به تهران آمدم؛ ابتدا به سازمان زندانها و سپس به دادگستری کل استان تهران. زمانی که ایشان به آستان قدس رضوی رفتند، مجدداً پیشنهاد دادند که من هم به آنجا بروم، اما با توجه به اولویتهایی که برای خودم در نظر داشتم، آن پیشنهاد را نپذیرفتم. با انتصاب آیتالله رئیسی به ریاست قوه قضائیه، بر مبنای همان سوابق، همکاریهای قبلی و اعتماد متقابل، ایشان در نخستین گام، پیشنهاد سخنگویی قوه قضائیه و سپس ریاست حوزه ریاست قوه قضائیه را به بنده دادند. در عمل، من نهفقط آن سه سال، بلکه از آغاز سال ۱۳۹۸ تا روز شهادت ایشان، در حدود شش سال، شبانهروز در خدمتشان بودم؛ چه در دورهی ریاست بر قوه قضائیه، و چه در دوران ریاستجمهوری.
شهید رئیسی را در قامت رئیس جمهور چطور توصیف میکنید با توجه به اینکه ایشان حقوقدان بودند و قاضیالقضات کشور بودند، این سوابق چه تأثیری بر مسئولیت ریاست جمهوری ایشان گذاشته بود؟
اگر بخواهم بهاختصار دوران ریاستجمهوری شهید آیتالله رئیسی را توصیف کنم، باید بگویم ایشان مدیری بودند مؤمن، مردمی، مجاهد، در عین حال محجوب و مظلوم. در جایگاه ریاستجمهوری، واقعاً یک مدیر به تمام معنا بودند. من به واسطه مسئولیتهایی که در حوزه قضائی داشتم، هم با مدیران قضائی و هم با مدیران اجرایی بسیاری همکاری کردهام، اما در دولت که اوج بار مدیریتی است، میتوانم با اطمینان بگویم شهید رئیسی یک «مدیر تراز» در سطح ریاستجمهوری بودند؛ مدیری فراتر از استانداردهای رایج. ایشان نهتنها مسائل داخلی دولت و کشور را با دقت و تدبیر مدیریت میکردند، بلکه در عرصه بینالمللی نیز حضوری فعال، عزتمند و مؤثر داشتند. شهید رئیسی، مدیری مردمی بهمعنای واقعی کلمه بودند. در حالیکه بسیاری از مدیران صرفاً شعار مردمیبودن میدهند، ایشان واقعاً از مردم بود، برای مردم کار میکرد و در دل مردم زندگی میکرد. ارتباط با مردم برای او صرفاً یک وظیفه یا رفتار اخلاقی نبود، بلکه از این ارتباط لذت میبرد و آن را یک مسیر مؤثر برای شناخت دقیق مسائل، شنیدن صدای واقعی مردم و پیگیری مطالبات آنان میدانست. فراتر از شنیدن درد مردم، تلاش میکرد خود مردم را در اداره کشور شریک کند؛ نگاه او به مردم، نگاه به صاحبان اصلی انقلاب و کشور بود. مردمیبودن در رفتار، تصمیمگیری و منش مدیریتی ایشان کاملاً محسوس بود، و این ویژگی یکی از مهمترین شاخصهای تمایز او با بسیاری دیگر از مدیران بود.
رهبری در بیانات متعددی اوصاف و ویژگیهای خاصی را برای شهید رئیسی مطرح فرمودند یکی از آنها این بود که ایشان الگویی برای مدیریت در کشور به حساب میآیند، به نظر شما چه ویژگیهایی در شهید رئیسی وجود داشته است که رهبر انقلاب اینطور از ایشان یاد میکنند؟
من معتقدم حضرت آقا، با اشراف و بصیرتی که دارند، در میان رهبران کشورهای مختلف در دورههای گوناگون، بینظیر هستند. واقعاً کمتر شخصیتی را میتوان یافت که مانند ایشان، همزمان از چنین عمق آگاهی، دقت نظر و درک عمیق از مسائل کشور و جهان برخوردار باشد. ایشان در انتخاب واژگان و تعابیر، دقت فوقالعادهای دارند و برای هر فرد و در هر موقعیتی، دقیقترین و شایستهترین تعبیر را بهکار میبرند. اینکه ایشان شهید رئیسی را «رئیسجمهور الگو» معرفی کردند، برخاسته از همین دقت و شناخت دقیق نسبت به شخصیت، منش، و عملکرد ایشان بود. بهنظر من، حضرت آقا این تعبیر را صرفاً بهخاطر برخی ویژگیها بهکار نبردند؛ بلکه مجموعهای از خصوصیات برجسته باعث شد که این عنوان به شهید رئیسی تعلق بگیرد: ایشان مدیری بودند برخوردار از اصول و مهارتهای مدیریت نوین؛ در عین حال پایبند به ارزشها و الگوهای مدیریت اسلامی؛ و همچنین برخوردار از روحیه و شیوههای مدیریت مردمی. در حوزه مدیریت کشور، چه در شناخت ظرفیتها و چه در درک اولویتها و نیازهای جامعه، چه در حوزه اقدامات زیربنایی و چه در مواجهه با شرایط حساس داخلی و بینالمللی، شهید رئیسی با دقت و درایت، یک تنظیمگری دقیق و مبتنی بر عقلانیت انقلابی انجام دادند. از اینرو، تعبیر «رئیسجمهور الگو» بهدرستی و با درک عمیق از جامعیت شخصیتی، مدیریتی و اخلاقی ایشان از سوی رهبر حکیم انقلاب اسلامی به کار برده شد.
کمی به آن سه سال برگردیم که به صورت ویژه و مستقیم مرتب با رئیس جمهور شهید در ارتباط بودید، از این نوع همکاری و وقایعی که به وقوع پیوسته بود کمی برای ما بگویید که آیا آیت الله سید ابراهیم رئیسی در ریاست جمهوری شکل و شیوه خاصی برای مدیریت بر اساس خلاقیت و حساسیتهای خود ایجاد کرده بود؟
در اداره امور کشور، ابعاد مختلفی از مدیریت شهید رئیسی جلوهگر بود. بخشی از آن به برنامهریزیها و نقش ایشان به عنوان یک مدیر برنامهریز برمیگشت، بخشی دیگر به راهبردهایی که برای اجرای این برنامهها ارائه میدادند، و بخش مهمی هم به پیگیریهای خستگیناپذیر ایشان مربوط میشد. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «رئیسجمهور خستگیناپذیر». واقعاً هم همینطور بود؛ خودشان خسته نمیشدند، اما دیگران را خسته میکردند! وزرا، معاونان، و مدیران را با حجم کار و پیگیریهای مکررشان به تحرک وادار میکردند. گاهی یک موضوع را پنج بار در یک روز پیگیری میکردند. این روحیه و خصلت مدیریتی، کاملاً در شخصیت شهید رئیسی بارز بود. ایشان در شرایطی که کشور با محدودیت منابع و امکانات مواجه بود، تلاش میکردند با همین بضاعت، کارهایی انجام دهند که نگرش مردم نسبت به نظام اسلامی و حکمرانی دینی اصلاح شود. متأسفانه برخی مدیران در گذشته رفتاری داشتند که در ذهن بخشی از مردم این تلقی ایجاد شده بود که حکمرانی اسلامی نمیتواند موفق باشد. اما شهید رئیسی آمدند تا خلاف این را اثبات کنند؛ نشان دهند که یک «حکمرانی اسلامی موفق» ممکن است. ایشان با تدبیر و اقدام جدی، این نگاه را تغییر دادند. ما از نزدیک دیدیم که چگونه پروژههایی که به نماد ناکارآمدی تبدیل شده بودند، به دست ایشان به نمادهای کارآمدی نظام بدل شدند. مثلاً پروژه آبرسانی به شهری که ۲۸ سال قبل آغاز شده بود و بلاتکلیف مانده بود، با پیگیری شخص رئیسجمهور به سرانجام رسید. یا پروژه انتقال آب از سیستان که بهرغم صرف بودجه و زمان فراوان، نیمهتمام مانده و نمادی از ضعف اجرایی شده بود، با تلاش او احیا شد. ایشان نمیپذیرفتند پروژهای افتتاح شود، مگر آنکه مردم واقعاً از آن بهرهمند شده باشند. مثلاً درباره پروژه انتقال آب به زاهدان و زابل، صراحتاً گفته بودند: «من زمانی برای افتتاح میآیم که مردم در پاییندست خط انتقال، شیر آب را باز کنند و ببینند آب آمده است.»
این نگاه، فقط شعار نبود؛ پیگیریها و حساسیتهای شخصی خودشان باعث میشد کارها به نتیجه برسد. اگر شخص رئیسجمهور پای کار نمیایستاد، بسیاری از پروژهها عملاً به اجرا نمیرسیدند. حتی افتتاح پروژههای بزرگ پس از شهادت ایشان، ثمره همان پیگیریها و تلاشهای بیوقفه او در دوره مسئولیتش بود. واقعاً اگر پیگیری، مطالبهگری، و حساسیت شهید رئیسی نبود، حتی ما که در کنارشان کار میکردیم، شاید اینقدر پیش نمیرفتیم. این دستاوردها حاصل زحمتها و مجاهدتهای بیوقفه او بود؛ مدیری که لحظهای از تلاش برای خدمت به مردم بازنمیایستاد.
کارتابل رئیس جمهور شاید یکی از پرمخاطرهترین و حساسترین کارتابلهای مدیریتی کشور به حساب بیاید؛ حجم زیادی از مصوبات و نامهها و پیگیریها در سطح ملی و بینالمللی در دفتر کار شما به صورت مستمر وجود داشته است، مواجهه شهید رئیسی با این سیستم و برای آنکه نظم امور برقرار باشد چگونه بود؟ لطفاً یک روز کاری رئیس جمهور را توصیف کنید.
شهید رئیسی مدیری ساختارمند و نظاممند بود. با اینکه چهرهای حوزوی داشت، و البته تحصیلات دانشگاهی نیز در رشته حقوق تا مقطع دکترا گذرانده بود، اما بسیاری تصور میکردند تحصیلکردگان حوزه ممکن است درک عمیقی از ساختارهای اداری نداشته باشند یا نتوانند با آنها تعامل مؤثر برقرار کنند. شهید رئیسی خلاف این تصور را ثابت کرد؛ او نهتنها ساختارشناس، بلکه ساختارساز بود. در هر مجموعهای که مدیریت را به عهده گرفت، ساختاری جدید و مؤثر پایهریزی کرد. در آستان قدس رضوی، ساختاری نو و کارآمد بنا نهاد. در قوه قضائیه، چارچوبهایی دقیق و شفاف طراحی کرد؛ از جمله همین مکاتباتی که شما اشاره کردید، مکاتباتی که از سوی رئیس قوه با رئیسجمهور صورت میگرفت یا بالعکس، یا نحوه تنظیم اسناد و نامهها در دفتر رئیسجمهور. همه این امور، با کار کارشناسی دقیق و با مشورت جمعی، ساختاربندی میشد. از نحوه ارسال و پردازش نامهها، تا شیوه ورود آنها به کارتابل شخصی رئیسجمهور. مشخص بود که چه نامههایی با چه مختصاتی باید در کدام سطح بررسی شوند. خود رئیس دفتر با الگوی مشخصی که از رئیسجمهور گرفته بود، تصمیم میگرفت کدام موارد در کارتابل شخصی رئیسجمهور قرار گیرد. حتی آنچه با پینوشت یا کد از دفتر رئیسجمهور خارج میشد، معنا و مفهوم خاصی داشت. ما با شهید رئیسی زبان مشترک داشتیم. چون هر دو حقوقی بودیم و سالها با هم کار کرده بودیم، ادبیات همدیگر را خوب درک میکردیم. ولی همه چیز چارچوب داشت. آنچه من در کارتابل رئیسجمهور قرار میدادم، دو بخش اصلی داشت؛ یک بخش نامهها و مکاتبات بسیار مهم که حتماً باید توسط رئیسجمهور دیده میشد، و بخش دیگر، موضوعاتی بود که اطلاعرسانی صرف بود، نه تصمیمگیری. برای اینها مینوشتم: «جهت استحضار، نه دستور.» هدف این بود که رئیسجمهور در خلأ اطلاعاتی قرار نگیرد. حتی مواردی که رئیس دفتر تصمیمگیری نهایی کرده بود، فهرست و خلاصه میشد تا رئیسجمهور کاملاً در جریان قرار بگیرد. این فرآیند باعث شد که دفتر ریاستجمهوری به نهادی کاملاً منظم و پاسخگو بدل شود. مطالعه کارتابل شخصی توسط رئیسجمهور در دو نوبت انجام میشد: یکی در ساعات پایانی شب، معمولاً بعد از ساعت ۹ یا ۱۰ شب که اگر جلسهای نداشتند، در دفتر یا محل اقامتگاهشان مطالعه میکردند. نوبت دوم، بعد از نماز صبح بود، حدود ساعت ۶ صبح، که باز هم آنچه از شب قبل باقی مانده بود یا موارد تازه آماده شده را میدیدند. من خودم معمولاً از بعد از نماز مغرب تا ۱۱ شب در دفتر بودم و مجموعهای جدید را برای بازبینی صبحگاه آماده میکردم.
حدود ساعت ۶ صبح، رئیسجمهور پشت میز کار خود در دفتر مستقر میشدند. من نیز همیشه مقید بودم زودتر از ایشان در محل حاضر باشم. معمولاً حدود پنج و نیم تا شش، خود را به دفتر میرساندم. با روشن شدن تلفن اتاق ایشان و یا ورود تیم حفاظت، مشخص میشد که ایشان در محل کار حضور یافتهاند
در این میان باید به موضوع تهجد ایشان نیز اشاره کنم. تهجد شهید رئیسی، صرفاً یک نماز شب معمولی با ۱۱ رکعت نبود؛ بلکه یک عبادت عمیق و طولانی بود که گاهی بین یک تا دو ساعت زمان میبرد. این موضوع را من هم در سفرها، هم در جلسات، و هم در تماسهای اضطراری شبانه که با ایشان داشتم، با علم و اطلاع کامل بیان میکنم. این تهجد طولانی، نه از سر تحجر، بلکه از سر عمق معنویت و ارتباط خالصانه با خداوند بود. تهجدی که بخشی جدانشدنی از زندگی مدیریتی و شخصی ایشان بود و به او در تصمیمگیریها و تحمل سنگینی بار مسئولیت کمک میکرد. شهید آیتالله رئیسی از حدود یک ساعت پیش از اذان صبح بیدار میشدند و به تهجد و عبادت شبانه میپرداختند. نکته قابل توجه در سلوک عبادی ایشان این بود که تمام نمازهای خود، بهویژه نماز صبح، را به جماعت اقامه میکردند. اگر در منزل بودند، خانواده نیز در نماز جماعت حاضر میشدند؛ همسر، فرزندان، دامادها و نوهها همگی پشت سر ایشان نماز میخواندند. این رفتار، نشاندهنده عمق باور دینی، انس خانوادگی و اهتمام به تربیت دینی در فضای خانواده بود. پس از نماز صبح، اولین برنامه روزانه ایشان، رصد دقیق اخبار داخلی، منطقهای و بینالمللی بود. حتی ما گاهی مزاح میکردیم و میگفتیم که تعقیبات نماز شما، رصد تحولات کشور و جهان است! ایشان نسبت به جریان اطلاعات حساس و دقیق بودند و این را بخشی از وظایف مدیریتی خود میدانستند.
حدود ساعت ۶ صبح، رئیسجمهور پشت میز کار خود در دفتر مستقر میشدند. من نیز همیشه مقید بودم زودتر از ایشان در محل حاضر باشم. معمولاً حدود پنج و نیم تا شش، خود را به دفتر میرساندم. با روشن شدن تلفن اتاق ایشان و یا ورود تیم حفاظت، مشخص میشد که ایشان در محل کار حضور یافتهاند. اما حتی اگر این نشانهها نبود، ساعت ورودشان دقیق و منظم بود. پس از ورود به دفتر، بررسی کارتابل، برنامهریزی روزانه و سپس آغاز جلسات رسمی انجام میشد. برخی از روزها، جلسات از همان ساعت ۶ صبح آغاز میشد. مثلاً ستاد اقتصادی دولت، در برخی از روزهای هفته بهصورت منظم رأس ساعت ۶ صبح برگزار میگردید. برنامه کاری ایشان معمولاً تا وقت نماز ظهر ادامه داشت. مقید به اقامه نماز جماعت در دفتر ریاستجمهوری بودند و این توفیق را داشتیم که اغلب نمازهای ظهر و عصر را به امامت ایشان در دفتر بخوانیم. در ایام خاص مذهبی، مانند ولادت یا شهادت یکی از ائمه علیهمالسلام، ایشان حتماً بعد از نماز، ولو در حد ۵ دقیقه، ذکر توسل و یاد اهلبیت علیهمالسلام را در برنامه قرار میدادند. پیشنهاد میدادیم این توسل بین دو نماز انجام شود و گاهی نیز یک صفحه قرآن پس از نماز تلاوت میشد. اما در عین حال تأکید داشتند که نباید بین نمازها وقفه زیاد یا حالت «گروکشی» ایجاد شود. جلسات تخصصی و نخبگانی نیز بخشی از برنامههای منظم ایشان بود. بعد از نماز ظهر، جلسات با اقتصاددانان، جامعهشناسان، نخبگان حوزه انرژی، نفت، فناوری و سایر حوزههای تخصصی برگزار میشد. دیدارهای رسمی و جلسات عمومیتر نیز عمدتاً برای ساعات بعدازظهر برنامهریزی میشد. پیش از اذان مغرب، مجدداً به دفتر بازمیگشتند و نماز مغرب و عشا را نیز در همانجا اقامه میکردند. معمولاً بعد از نماز مغرب و عشا نیز یک جلسه ثابت داشتند. در مجموع، ما بهعنوان دفتر رئیسجمهور، برنامه ایشان را از ساعت ۶ صبح تا ۹ شب کاملاً پر میکردیم. البته گاهی جلسات غیرثابت یا خاصی پیش میآمد که نیاز به زمان بیشتر داشت، اما ایشان هیچگاه از کمبود وقت شکایت نمیکردند. همیشه با لبخند و آرامش میگفتند: «من وقت دارم»، و این جمله، در واقع بیانگر آن بود که با نظم، اخلاص و اهتمام، وقت انسان برکت مییابد.
رئیس جمهور در شبانه روز خیلی کم میخوابیدند؟ این درست هست؟
بله، رئیس جمهور به طور میانگین در شبانه روز چهار ساعت استراحت میکردند.
با توجه به اهمیت سلامتی و توجه به خانواده در این فشردگی کار شهید رئیسی، چطور اینها با هم قابل جمع شدن بود؟ یعنی کار شبانه روزی و حفظ سلامتی و توجه به خانواده؟
این میزان استراحت محدود که شهید آیتالله رئیسی داشتند، بهنظر من چند عامل اصلی داشت. اول، احساس عمیق مسئولیتی بود که در وجود ایشان نهادینه شده بود. دوم، یک موهبت خدادادی؛ بهنظر میرسید خدای متعال مکانیزم بدنی ایشان را به گونهای قرار داده بود که با همین میزان اندک استراحت، نشاط و توان کافی پیدا میکردند و عملاً احساس خستگی نداشتند. اگر بخواهیم از زاویهای سادهتر و زمینیتر نگاه کنیم، میشود گفت که این وضعیت نتیجهی یک عادت مستمر بود. در دورههای مختلف مسئولیتی، چه در قوه قضائیه، چه در آستان قدس و چه در دوران ریاستجمهوری، ایشان به چهار تا پنج ساعت استراحت شبانه عادت کرده بودند. البته در آستان قدس این حجم کار به گستردگی ریاستجمهوری نبود، اما ایشان همان شیوه را ادامه دادند.
در مجموع، بهنظر میرسد این توانایی نتیجهی سه عامل بود: ارادهی راسخ برای خدمت، لطف و توفیق الهی، و تمرین و ممارست شخصی. ایشان واقعاً خود را برای کمخوابی و کماستراحتی تمرین داده بودند؛ و همین ترکیب، ایشان را به مدیری با انرژی و خستگیناپذیر تبدیل کرده بود.
شهید رئیسی یک بار خودش با مرکز ارتباطات مردمی ریاست جمهوری ارتباط میگیرد و موضوعی را پیگیری میکند تا مطمئن شود تماسهای مردم به درستی پیگیری میشود؟ در جریان این موضوع قرار گرفته بودید؟
این تنها مصداقی از ویژگی مدیریتی شهید آیتالله رئیسی نیست. ایشان از نظر اهتمام، یک مدیر کاملاً کنترلی و دقیق بودند. اینکه صرفاً با نوشتن یک نامه یا گرفتن یک تماس موضوع را پیگیری کنند، بارها اتفاق افتاده بود، اما حتی فراتر از آن نیز عمل میکردند. شما هم اشاره فرمودید که من از نزدیکترین افراد به ایشان بودم. گاهی مطلع میشدم که پیگیریهایی انجام دادهاند بدون آنکه مستقیم به من بگویند، اما ایشان هم میدانستند که من مطلع خواهم شد. مثلاً گاهی مستقیم به دبیرخانه زنگ میزدند و میگفتند: «تمام نامههایی که آقای اسماعیلی امروز امضا کرده، برای من بفرستید.» این را هم میدانستم که برخی از این نامهها را با خود به منزل میبردند تا با دقت بررسی کنند. ایشان ساختارمند بودند، اما در عین حال کنترلگر. سرعت بالایی در خواندن و ارزیابی اسناد داشتند؛ گویا دورههای تندخوانی را هم گذرانده بودند، چون واقعاً متون را خیلی سریع و دقیق میخواندند. هر روز، بخشی از کار من این بود که اسناد و نامههایی را برای بررسی و تأیید ایشان آماده کنم، و ایشان در بازههای مشخص بهطور جدی آنها را مطالعه میکردند. گاهی مشخصاً میگفتند: «ده نامه آخر را که اسماعیلی امضا کرده بدهید ببینم.» من این مثال را از حوزه کاری خودم زدم تا روشن کنم ایشان مدیری بودند که دقیقاً میدانستند چه چیزی را امضا میکنند، حتی با وجود اعتمادی که به مدیران داشتند.
گاهی مستقیم به دبیرخانه زنگ میزدند و میگفتند: «تمام نامههایی که آقای اسماعیلی امروز امضا کرده، برای من بفرستید.» این را هم میدانستم که برخی از این نامهها را با خود به منزل میبردند تا با دقت بررسی کنند
اگر جایی به خطا یا اشکالی میرسیدند، یا احساس میکردند بهتر است روند اصلاح شود، خیلی آرام و در قالب یک گفتگو یا تذکر محترمانه این را منتقل میکردند. میفرمودند: «بهنظر میرسد اگر این موضوع بهجای این شکل، آنطور پیگیری شود، نتیجه بهتری خواهد داشت.» ایشان بازخورد میدادند؛ اما مهمتر از آن، میزان دقت و اشرافشان بر جزئیات بود. بعضی مدیران بخشها واقعاً تعجب میکردند که چطور رئیسجمهور از یک موضوع جزئی در مجموعهشان باخبر شده است؛ موضوعی که حتی خود آنها اهمیت چندانی برایش قائل نبودند. بعضی وقتها با شوخی و گلایه میگفتند: «آقای اسماعیلی، تو رو خدا این کار را نکن! رئیسجمهور درگیر مسائل کلان کشور است، حالا این جزئیات را هم برایش مطرح میکنی؟» اما واقعیت این بود که آن بازخوردها، پیگیریها و اشراف، فقط از طریق من نبود. بلکه رئیسجمهور کانالهای ارتباطی متعددی تعریف کرده بودند و شخصاً مقید بودند بدانند در هر بخشی چه اتفاقی رخ میدهد. و این واقعاً شگفتانگیز بود که با وجود آنهمه مسئولیت و حجم کار، نسبت به جزئیترین مسائل هم بیتفاوت نبودند.
برخی از دولتمردان سیزدهم میگویند که کار با شهید رئیسی کار آسانی نبوده است، شما همکاریتان را با شهید رئیسی به عنوان رئیس جمهور چطور توصیف میکنید؟ آیا کار کردن با شهید رئیسی برای شما هم سخت بود؟
برای من کار با شهید آیتالله رئیسی نهتنها سخت نبود، بلکه لذتبخش هم بود. نمیخواهم شعار بدهم، اما واقعیت این است که چون از ابتدای دوره خدمتم، سبک زندگی و کاریام شبیه به ایشان بود، تحمل سختیها برایم دشوار نبود. من از همان دوران دفاع مقدس عادت کرده بودم به کار بیوقفه؛ تمام پنجشنبهها و جمعهها، تاسوعا و عاشورا، عید نوروز، بیستوهشتم صفر، شب و روز بیستویکم ماه رمضان، عید فطر و عید غدیر، مشغول خدمت بودم. خانوادهام هم با این سبک زندگی آشنا بودند. من در دوران جنگ ازدواج کردم. حتی در روز خواستگاری، خودم جبهه بودم و مادرم رفت خواستگاری. همسرم، که با شرایط من آگاهانه موافقت کرده بود، هنوز عقد رسمی نشده بودیم که من دوباره به جبهه برگشتم. بعد از عقد نیز عروسی کردیم و بلافاصله من دوباره به جبهه رفتم، در حالیکه همسرم باردار بود. زندگی ما از مشهد تا شلمچه شکل گرفت. این سبک زندگی برای ما عادی شده بود. در دوران مسئولیتهای مختلف، از دادستانی مشهد تا سازمان زندانها، سبک کاریام همینطور بود. به سفرهای متعدد میرفتم، همواره درگیر کار بودم و از این نوع خدمت لذت میبردم. برای من کار با آقای رئیسی مانند یک کلاس درس بود. از هر لحظهاش چیز یاد میگرفتم. هیچگاه خسته نمیشدم، چون عاشق این مدل خدمت بودم. البته برخی از همکاران واقعاً خسته میشدند، مخصوصاً در سفرهای استانی. ما سفرهایی داشتیم که از پس از نماز شب در تهران شروع میشد و تا نیمهشب همان روز به پایان میرسید؛ یعنی سفر ۲۰ ساعته، آنهم فقط در یک روز. اما من همواره همراه ایشان بودم؛ چه در کنار محافظین، چه در سالنهای جلسات.
من از همان دوران دفاع مقدس عادت کرده بودم به کار بیوقفه؛ تمام پنجشنبهها و جمعهها، تاسوعا و عاشورا، عید نوروز، بیستوهشتم صفر، شب و روز بیستویکم ماه رمضان، عید فطر و عید غدیر، مشغول خدمت بودم. خانوادهام هم با این سبک زندگی آشنا بودند
خدا شهید موسوی را رحمت کند؛ ایشان هم در برخی از این سفرها حاضر بود. ولی کسی که همواره پا به پای آقای رئیسجمهور بود، من بودم. در جلسات شورای اداری، صندلی من دقیقاً مقابل ایشان بود. با اینکه مسئول برنامهریزی و رصد امور بودم، همیشه خودم را یک سیاهیلشکر میدانستم. اما واقعاً وقتی میدیدم رئیسجمهور در هر جلسهای، با دقت کامل به سخنان نخبگان، مدیران و مسئولان استانی گوش میدهد، نکات را یادداشت میکند، دقیق جمعبندی میکند، دستور میدهد، و مطالباتش را مطرح میکند، به وجد میآمدم. حضور ایشان در جلسات، حضوری حداکثری و تأثیرگذار بود. آنهم نه صرفاً بهعنوان یک مقام بلندپایه، بلکه بهعنوان مدیری مسلط، نکتهسنج و اهل برنامه. من بارها در همین روزها که مصاحبههای متعددی داشتم، گفتم که ایشان در اداره جلسات و سخنرانی در تراز یک رئیسجمهور، دقیقاً مطابق با شأن جلسه و محتوای آن سخن میگفت. دیدن این ویژگیها از نزدیک، برای من افتخار و منبع یادگیری بود.
اگر مایل هستید خاطرهای از خود با شهید رئیسی بیان کنید؟ آیا خاطره تلخی هم از ایشان دارید؟
تمام زندگیمان با شهید آیتالله رئیسی پر از خاطره است، اما یکی از لحظاتی که دیدم ایشان واقعاً تحت فشار روحی قرار گرفت، و برای من هم بسیار سخت و تأثیرگذار بود، سفر به چهارمحال و بختیاری بود. یکی از مهمترین مسائل آنجا بحران آب بود؛ موضوعی که نهفقط به این استان، بلکه به اصفهان و یزد هم مربوط میشد. بسیاری از مردم از حقابههایشان محروم شده بودند، زمینهایشان خشک مانده بود، و این وضعیت ناشی از سوءمدیریت منابع آبی بود. وقتی برای بازدید رفتیم، در مسیر پروازی با بالگرد، ایشان از بالا سرچشمههای کوهرنگ را دیدند؛ نعمتهای خدادادی و منابع عظیم آب. اما در همان نزدیکی، روستاهایی بودند که با تشنگی و کمآبی دستوپنجه نرم میکردند. در همین حین، ایشان شروع به گریه کردند. آن لحظه، من از نزدیک میتوانستم حس مسئولیت عمیق ایشان را درک کنم. گویی در دلشان فریاد میزدند: «خداوند این نعمت را به ما داده، اما چرا ما درست مدیریت نمیکنیم؟ چرا مردم کنار این منابع، تشنهاند؟» ایشان بارها با تأکید میگفتند: بله، کاهش بارندگی داریم، اما مشکل ما کمبود آب نیست، مشکل، مدیریت آب است. اگر درست مدیریت شود، بحران هم حل میشود.
یک خاطرهی دیگر هم هست که قلبم را به درد آورد؛ البته مربوط به دوره دولت نبود، بلکه زمانی بود که ایشان رئیس قوه قضائیه بودند. با هم به سفر رسمی عراق رفتیم، به دعوت رئیس قوه قضائیه عراق. برنامهی کاری بسیار فشرده و سنگین بود. در آن سفر، فقط موفق شدند به زیارت حرم امامین جوادین در کاظمین مشرف شوند. با اینکه عاشق اهلبیت و زیارت بودند، اما به دلیل فشردگی برنامهها، فرصت زیارت نجف و کربلا را نداشتند. ما از ایشان اجازه گرفتیم که اگر فرصت شود، شبانه برای زیارت برویم و قبل از جلسهی بعدی برگردیم. آخرین جلسهمان ساعت ۱۱ شب تمام شد. رفتیم نجف و کربلا و حدود پنج صبح برگشتیم بغداد. وقتی ایشان ما را دیدند، هم خوشحال بودند که ما توفیق زیارت پیدا کردیم، و هم چشمانشان پر از اشک شد، چون خودشان محروم مانده بودند. ایشان واقعاً خود را وقف کار کرده بودند و از فرصتهای شخصی به خاطر وظیفه میگذشتند. خاطرات شیرین هم از ایشان بسیار داریم.
برگشت از مسکو پرواز حدود یک بامداد در مهرآباد به زمین نشست آقای رئیسی تصمیم گرفت برای سفر استانی به کرج شبانه به کرج برویم و اینطور محل استراحتمان یکی از اتاقهای یک اداره شدیکی از مثالهای جالب، مربوط به سفر کاری به مسکو است. روز پنجشنبه رفتیم و جمعه، طبق برنامهی همیشگی، باید به سفر استانی کرج میرفتیم. پرواز برگشتمان حدود یک بامداد در مهرآباد به زمین نشست. برخی همراهان، از جمله دو وزیر، پیشنهاد دادند که قبل از رفتن به کرج، چند ساعت به منزل برویم تا استراحت کنیم. آقای رئیسی مخالفت کردند؛ گفتند که این کار هم خانوادهها را اذیت میکند و هم باعث تأخیر در برنامه میشود. همانجا تصمیم گرفتند که مستقیم از فرودگاه به کرج برویم و شب را آنجا بمانیم تا صبح جمعه، طبق برنامه، آمادهی دیدارها و جلسات استانی باشیم. بحث استراحت که پیش آمد، ایشان گفت که جای استراحت سادهای فراهم شود، نه تجملاتی. ما هیچگاه در سفرهای داخلی و حتی در بیشتر سفرهای بینالمللی، در هتلهای لوکس اقامت نکردیم. با اینکه در بعضی سفرهای خارجی مهمان رؤسای جمهور دیگر بودیم، اما در سفرهای استانی همیشه در مهمانسراهای سپاه، ارتش یا استانداری اقامت میکردیم. در همان سفر کرج، محل استراحتمان یکی از اتاقهای یک اداره بود. ابتدا قرار بود آقای رئیسجمهور در یکی از اتاقها استراحت کنند، اما وقتی وارد شدند، دیدند شرایط برای دیگران مناسبتر نیست، از آن اتاق بیرون آمدند و اتاق سادهتری را انتخاب کردند. من رفتم به همان اتاقی که ابتدا برای استراحت رئیسجمهور در نظر گرفته شده بود. اتاق کار یکی از مدیران بود، با یک تخت و یک پتوی ساده در گوشهای. حس من این بود که حتی برای خواب کوتاه بعدازظهر هم این فضا طراحی نشده بود، اما قرار بود رئیسجمهور در آن استراحت کند. اتاق کناری، محل استراحت تیم حفاظت بود؛ روی موکتها چند پتو انداخته بودند. با همان شرایط، نماز صبح را با جماعت به امامت ایشان خواندیم و بعد هم صبحانهای ساده صرف کردیم و راهی برنامهها شدیم. میشد آن سفر بهراحتی به تعویق بیفتد؛ میشد گفت این هفته خستهایم، جمعهی دیگر میرویم کرج. اما برای ایشان کار مردم اولویت داشت. یادم هست در همان سفر دوم کرج، پروژههایی را دیدیم که در سفر اول، نیمهکاره بودند. ایستگاه مترویی که ناتمام بود، به بهرهبرداری رسیده بود. بیمارستان نیمهتمام حالا فعال شده بود. پلی بزرگ که قرار بود تا ۲۲ بهمن افتتاح شود، پیشرفت چشمگیری داشت. این پیگیریها برای ایشان مهم بود. ایشان واقعاً لذت میبرد از اینکه کاری را به نتیجه برساند. در سفر اول به سنندج، فرودگاه نیمهتمام سقز را دیدیم؛ پروژهای که بیش از ۲۰ سال نیمهکاره مانده بود. یک افتتاح سوری هم قبلاً انجام داده بودند؛ هواپیمایی بدون برج مراقبت یا سالن مسافربری را با زحمت نشانده بودند که فقط بگویند «افتتاح شده.» ایشان همانجا گفتند: «سفر بعدی که بیایم، باید این فرودگاه کامل شده باشد.» در سفر بعدی، با هواپیمای رئیسجمهور فرود آمدیم. فرودگاه کامل شده بود: برج مراقبت، سالن مسافربری، باند مجهز. ایشان همانجا با شوق گفتند: «الحمدلله رب العالمین.» چون این پروژه نماد ناکارآمدی بود، اما حالا به نتیجه رسیده بود و مردم واقعاً خوشحال بودند. همانجا یک پرواز مسافری دیگر هم فرود آمد و مردم با رئیسجمهور خوشوبش میکردند، دعا میکردند، شاد بودند. این صحنهها، شیرینترین لحظات کاری ما بود. لذت کار برای مردم، وقتی به ثمر مینشست، وصفنشدنی بود.
از اینکه در آخرین پرواز با رئیس جمهور جای خود را با شهید امیرعبداللهیان عوض کردید، پشیمان نیستید؟
حس من این است که توفیق شهادت نصیبم نشد. در دل، همیشه این حس را دارم که سعادتی که نصیب برخی از یاران شد، برای ما مقدر نشد. در بسیاری از سفرها و پروازها، اولویت ما مسائل کاری بود؛ هر جا که احساس میکردیم باید کاری انجام شود، بدون درنگ جابجاییها را انجام میدادیم. در همان سفر هم، چون شهید امیر عبداللهیان مسئول ادامه مذاکرات در خصوص موضوع آذربایجان بودند و بلافاصله بعد از بازگشت باید به تهران میرفتند و گزارش ارائه میدادند، ایشان سوار بالگردی شدند که به فیض شهادت رسیدند. ما ماندیم.
به باور من، این نیز بخشی از امتحانات الهی است. فصل جدیدی از آزمونهایی که باید پشت سر بگذاریم. خداوند اراده فرمود که آنان را به آن شکل بیازماید، مردم را به گونهای دیگر، و من و امثال مرا به نحوی دیگر. ما فقط میتوانیم دعا کنیم که در این مسیر، از این آزمونها سربلند بیرون بیاییم.