خبرگزاری مهر، گروه استانها- فاطمه جعفری*: سوم خرداد، تنها یک تاریخ نیست، قصهای است از دلیری و غیرت، از بغضهایی که فروخورده نشد و اشکهایی که در دل شب، به امید طلوع آزادی بر خاک ریخت، قصهای که وقتی از خرمشهر میگویی، لبریز میشوی از حس غرور و اندوه با هم، و شهری که ۵۷۸ روز در اشغال دشمن بود، اما حتی یک روز در قلب مردم ایران سقوط نکرد.
خرمشهر، شهری بود که نه تنها به لحاظ جغرافیایی، بلکه به لحاظ حیثیتی در میانه جنگ ایستاده بود و سقوطش، زخم عمیقی بود بر پیکرهغرور ملی و آزادسازیاش، آغازی بر شکوهی تازه در تاریخ دفاع این سرزمین اسلامی است
اما این آزادی، یکشبه اتفاق نیفتاد بلکه این پیروزی، مرحله به مرحله، با خون و عرق و اشک، با نقشه و تدبیر و ایمان، ساخته شد.
مرحله اول: تثبیت و صبوری بعد از شکستها
بعد از عملیاتهایی مثل طریقالقدس، ایران به این درک رسید که باید جنگ را از حالت دفاعی بیرون بیاورد و به عمق دشمن نفوذ کند و نیروها در غرب کارون مستقر شدند، اما حمله مستقیم به خرمشهر هنوز ممکن نبود زیرا دشمن مجهز بود، خطوط دفاعیاش چندلایه، و روحیهاش بالا و ایران بهجای عجله، تصمیم گرفت با صبوری و برنامهریزی پیش برود.
روزها و شبها صرف شناسایی دشمن شد و هر سنگر، هر تانک، هر دکل دیدهبانی، دقیق ثبت شد و نقشه عملیات بزرگ بیتالمقدس، با تکیه بر این اطلاعات طراحی شد.
مرحله دوم: شکستن خطوط اولیه - عبور از رود کارون
در نیمهشب دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، صدها رزمنده از رود کارون گذشتند و بعضی با قایق، بعضی با شنا، تا صدای آب، صدای ارادهشان را خاموش نکند و آنها آرام و بیصدا به دل شب زدند، اما دل دشمن و بنیان آن را لرزاندند.
خط اول دشمن در منطقه دارخوین و جاده اهواز – خرمشهر، درهم شکست و پایگاههای توپخانهای عراق منهدم شد، و ارتش بعثی عقب نشست و ارتش و سپاه و بسیج، مثل اعضای یک بدن عمل کردند: بیهیچ ادعایی، بیهیچ سهمخواهی و فقط برای ایران و خرمشهر.
مرحله سوم: پاکسازی محورها - پیشروی به سمت شلمچه
دشمن که دید حمله جدیست، مقاومتش را افزایش داد، بعضی مناطق مثل منطقه جفیر، نهر خین، و طلائیه، به شدت مقاومت کردند، اما بچههای ایران ضمن توکل بر خدا و امدادخواهی از او یک جمله بیشتر نمیگفتند: «باید به خرمشهر برسیم.»
در روزهای بعد، ارتش عراق با تلفات سنگین، عقبنشینی کرد و جاده اهواز – خرمشهر، که شاهرگ تدارکات بود، به دست نیروهای ایرانی افتاد و حالا دشمن در خرمشهر گیر افتاده بود: بیراه پشتیبانی، بیامید.
مرحله چهارم: حلقه محاصره - خرمشهر زیر سایه الله اکبر
روز ۲۹ اردیبهشت، نیروهای ایرانی به حوالی خرمشهر رسیدند و شهر در آستانه آزادی بود، اما عجله جایز نبود زیرا فرماندهان میدانستند که نبرد داخل شهر، سخت و خونین خواهد بود پس چند روز صرف محاصره کامل شهر شد و خرمشهر دیگر محصور شده بود، از شمال، جنوب، شرق و غرب و فقط صدای اللهاکبر بود که در شبهای سکوت، آرام آرام به درون شهر نفوذ میکرد.
ارتش عراق به خط شد تا شهر را حفظ کند، اما قلبهایشان خالی شده بود و خرمشهر دیگر در مشت دشمن نبود، فقط هنوز نامش روی نقشه عراق نشسته بود.
مرحله پنجم: ورود به شهر - سوم خرداد، ساعت ۲ بعد از ظهر
و بالاخره، سوم خرداد ۱۳۶۱، ساعت ۲ بعدازظهر، خرمشهر آزاد شد و رزمندهها وارد شهر شدند، پرچم ایران روی ساختمان مسجد جامع بالا رفت و صدای تکبیر از خانههایی میآمد که ماهها در سکوت و ترس، جان گرفته بودند و هزاران نیروی عراقی تسلیم شدند و ایثار هزاران شهید، گواه شکوه آن لحظه بودند.
اشک، روی صورت رزمندهها جاری بود و بعضی روی خاک افتادند و زمین خرمشهر را بوسیدند و بعضیها اسم شهیدهایشان را فریاد زدند و برخی همانجا، وسط خیابانهای ویران، سجده شکر کردند و خرمشهر، اگرچه ویران شده بود، اما آزاد بود.
خرمشهر، نه فقط یک شهر؛ یک مکتب است
خرمشهر، یادآور این است که خاک وطن، با خون فرزندانش زنده میماند و آزادسازیاش، فقط یک عملیات نظامی نبود، مدرسهای بود از شجاعت، مدیریت، اتحاد، و ایمان و این مکتب، هنوز هم در دل ما ایرانیان زنده است.
هر بار که سوم خرداد میرسد، دلم میخواهد چند دقیقه سکوت کنم و فکر کنم به آنها که جوانیشان را دادند تا ما امروز با غرور از گذشتهمان حرف بزنیم.
خرمشهر آزاد شد، اما ما هر روز باید آزادش کنیم و خون شهیدان را در رفتارمان، مسئولیتپذیریمان، در دفاع از حقیقت و زنده نگه داشتن یاد شهدا، پاس بداریم.
* کارشناس فرهنگی