جنگ ترامپ با هاروارد | چرا دانشگاه در آمریکا افول کرده‌ است؟

نامه نیوز یکشنبه 04 خرداد 1404 - 07:23
رئیس جمهور آمریکا دستور ممنوعیت جذب دانشجویان خارجی در مهمترین دانشگاه آمریکا یعنی هاروارد را صادر کرده است. دانشگاه‌هایی که روزگاری ستون قدرت نرم و نماد عقلانیت و پیشرفت این کشور بودند، امروز با موج فناوری، تغییرات اجتماعی، سیاست‌زدگی و بحران اعتماد، جایگاهشان متزلزل شده است. در این گزارش به ریشه‌ها و تاریخ افول نقش دانشگاه می‌پردازیم.
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

«دانشگاه نهادی پرسشگر است؛ جایی که دانش نه فقط برای کارآمدی، بلکه برای حقیقت آفریده می‌شود. هرگاه دانشگاه‌ها از آرمان حقیقت فاصله بگیرند و به ابزاری در دست قدرت یا اقتصاد بدل شوند، آنچه از دست می‌رود نه فقط استقلال دانشگاه، بلکه بنیان عقلانیت و مشروعیت جامعه است.» کارل یاسپرس، ایده‌ی دانشگاه

نهاد دانشگاه، آن‌گونه که امروز می‌شناسیم، ریشه در نهاد‌های دینی قرون وسطی دارد. نخستین نمونه‌های آن مانند دانشگاه پاریس در سده دوازدهم میلادی، با هدف آموزش علوم الهی و فلسفه یونانی، تحت نظارت کلیسای کاتولیک پدید آمدند. در آن دوران، آموزش عالی در انحصار کلیسا بود و دانش، نه برای همه، بلکه برای گروهی خاص فراهم می‌شد. اما این وضعیت با دو تحول بزرگ دگرگون شد: نهضت اصلاح دینی که سلطه مطلق کلیسا را شکست و تشکیل دولت‌های ملی که دانشگاه را به ابزار ملت‌سازی و آموزش حقوق شهروندی تبدیل کردند. دانشگاه‌هایی که از دل این تحولات سربرآوردند، علاوه بر ملت‌سازی و تربیت شهروند، چهره جهان را به‌واسطه نوآوری‌های علمی عمیقا تغییر دادند و تاثیری بنیادین بر تمدن بشری بر جای گذاشتند. این روند به‌ویژه در ایالات متحده بسیار محسوس بود؛ کشوری نوظهور و برآمده از آرمان‌های عصر روشنگری. اعلامیه‌ی استقلال آمریکا دانشگاه را یکی از ارکان جمهوریت نامید و «پدران بنیان‌گذار» در قانون اساسی آمریکا دانشگاه را نهادی خواندند که «قوانین طبیعت و ملل» را آموزش می‌دهد، «فهم بشر را ارتقا داده، و روح آزادی و عدالت را در جوانان می‌دمد».

بدین‌سان نهاد دانشگاه در ایالات متحده به مامنی برای فضیلت، آزادی، عقلانیت و پیشرفت بدل شد؛ نهادی که هم در خدمت جامعه بود و هم مأموریت داشت افق‌های تازه‌ای برای بشریت بگشاید. آموزش عالی در این کشور، فقط مسیر ارتقای فردی نبود، بلکه نقش تمدن‌ساز داشت. این نگرش، به همراه پیشرفت اقتصادی، باعث شکوفایی و درخشش دانشگاه‌های ایالات متحده در قرن بیستم بود و دانشگاه، به‌تدریج، به یکی از نماد‌های قدرت علمی، فرهنگی و سیاسی آمریکا بدل شد.

دانشگاه و هژمونی آمریکایی

دانشگاه‌هایی، چون هاروارد، ییل، پرینستون و استنفورد، برای دهه‌ها در قلب هژمونی فرهنگی، علمی و سیاسی ایالات متحده قرار داشتند؛ نهاد‌هایی که نه‌تنها خاستگاه دانش و فناوری، بلکه ستون‌های قدرت نرم آمریکا بودند. یوزف یوفه از این هم فراتر رفته و «هاروارد و هالیوود، مک‌دونالد و مایکروسافت» را تجلی قدرت آمریکا می‌بیند، نه اسلحه و ناو.

در قرن بیستم، این دانشگاه‌ها به‌مثابه معابد مدرن دانش، ستون‌های نظم لیبرال بین‌المللی شدند. آنها با پرورش نخبگان سیاسی، اقتصادی و فکری، و تبدیل دانش به سرمایه فرهنگی، مشروعیت جهانی آمریکا را پایه‌ریزی کردند. بورسیه‌های تحصیلی، همکاری‌های علمی و پژوهش‌های بین‌المللی، ابزار‌هایی بودند برای تحکیم تصویری از مدرنیته، عقلانیت و آزادی.

مارشال مک‌لوهان گفته بود که نهاد‌هایی هچون دانشگاه صرفا انتقال‌دهنده پیام نیستند، بلکه خود نوعی «پیام زیسته» محسوب می‌شوند؛ رسانه‌هایی که ادراک ما را بازتنظیم کرده و جهان قدرت را بازآفرینی می‌کنند. دانشگاه در این معنا، سازنده‌ی سوژه‌ی لیبرال دموکرات و سوژه‌ی تاریخ تلقی می‌شد.

سرمایه‌داری الگوریتمی

اما با ورود به قرن بیست‌و‌یکم، این نظم دچار چرخش شد. در سال‌های اخیر، دیگر دانشگاه‌های غربی به‌مثابه «آرمان‌شهر‌های علمی» تصور نمی‌شوند. گرایش به فرهنگ بومی و نظام‌های آموزشی بومی رو به فزونی است. دانشگاه‌هایی در چین، هند، سنگاپور و کشور‌های عربی اکنون در حال جذب نخبگان منطقه‌ای و جهانی‌اند.

در دهه‌های گذشته، دانشگاه‌ها مسیر اصلی نخبگی بودند؛ اما امروزه قدرت از دانشگاه‌ها به شرکت‌های فناوری، استارتاپ‌ها و پلتفرم‌های دیجیتال منتقل شده است. در جهان امروز، مهم‌ترین مدیران نسل جوان، برنامه‌نویسان و کارآفرینان حوزه‌ی تکنولوژی‌اند. شرکت‌هایی مانند گوگل، متا، آمازون و تسلا تعیین‌کننده سیاست‌ها و هنجار‌های جهانی‌اند. افراد بدون مدرک دانشگاهی، اما با دسترسی به داده، الگوریتم و سرمایه، از قدرتی فراتر از اساتید دانشگاه برخوردارند.

این چرخش از «دانش» به «داده»، و از «مدرک» به «مهارت»، نشانه افول تدریجی نقش نمادین دانشگاه‌ها در هرم قدرت جهانی است. مدیران متا، اپل و تسلا اعلام کرده‌اند که «مدرک» شرط استخدام نیست؛ گوگل نیز دوره‌های مهارت دیجیتال را جایگزین کارشناسی رسمی دانشگاه می‌کند. رید هافمن در مصاحبه‌ای با واشنگتن پست می‌گوید: «سیلیکون‌ولی دکترای مهندسی می‌خواهد که ظرف یک سال به محصول در بازار برسد، نه مقاله‌ای در نیچر که پنج سال بعد شاید به کار کسی بیاید.»

بدین‌ترتیب سرمایه نمادینِ شهروند و نخبه‌ی دانشگاهی، مغلوب تکنولوژی استارتاپی شده است. به تعبیر پیر بوردیو، در اینجا با نوعی «جابجایی میدان قدرت» طرفیم؛ جایی که نوع تازه‌ای از سرمایه (الگوریتمی) قواعد بازی سرمایه‌های دیگر را تنظیم می‌کند.

سیاست‌زدگی و بحران مشروعیت

دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا در ابلاغیه‌اش علیه دانشگاه هاروارد دانشگاه‌های کشور را به تعصبات لیبرالی، ارائه دیدگاه‌های مارکسیستی و ضدیت با ملی‌گرایی آمریکایی متهم کرده است. یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف قدرت دانشگاه‌ها، شکاف سیاسی عمیق در جامعه آمریکاست. جریان فکری حاکم بر دولت جدید آمریکا دانشگاه‌های معتبر در ایالت‌های دموکرات را نماد لیبرالیسم، عدالت نژادی، محیط‌زیست‌گرایی و فمینیسم می‌داند. بخش بزرگی از جامعه محافظه‌کار آمریکا، آنها را متهم به ترویج «ایدئولوژی وُوکیسم» (Wokeism) کرده و خواهان قطع بودجه و نظارت شدید بر آنها شده‌اند. پدیده‌هایی مانند لغو سخنرانی‌ها، سانسور ایده‌های مخالف و فشار سیاسی بر اساتید، فضای دانشگاهی را نه کانون تبادل آزاد اندیشه، بلکه میدان نبرد‌های ایدئولوژیک ساخته‌اند. بدیهی است که در چنین فضایی، دانشگاه نمی‌تواند نقش فراملی و جذاب قدرت نرم را ایفا کند.

در دهه‌های طلایی پس از جنگ جهانی دوم، دانشگاه‌های آمریکا نماد عقلانیت تکنوکراتیک، پیشرفت بی‌وقفه و الگوسازی برای جهان آزاد بودند. نخبگان دانشگاهی، با ورود به سیاست، نقش «مدیران جمهوریت» را ایفا می‌کردند؛ کسانی که فاصله سیاست و دانش را با برنامه‌ریزی علمی و مدیریت مبتنی بر داده‌های تجربی کم کردند و در سیاست‌گذاری عمومی، از آموزش و بهداشت تا اقتصاد و دیپلماسی، تصمیم‌سازی نمودند.

فرسودگی نهادی

در دورهٔ طلایی لیبرالیسم آتلانتیکی _ از پایان جنگ دوم تا اوایل دهه نود _ دانشگاه‌های آمریکایی در حکم کارگاه مشروعیت‌بخشی بودند؛ کارگاهی که از پیوستگی علم، ایدئولوژی لیبرال و ایده‌ی پیشرفت، روایتی فراگیر می‌ساخت و لیبرالیسم را در سمت پیروز نهایی تاریخ قرار می‌داد.

علاوه بر این، دانشگاه‌های ممتاز آمریکا و بریتانیا از سال‌های دهه هشتاد به بعد سودآوری و تجارت را نیز وارد کار خود کردند و آغازگر روندی شدند که به پولی‌سازی کامل آموزش رسید. درست در همان ایام بود که یورگن هابرماس با نظریه کنش ارتباطی خود توضیح می‌داد که اگر نهاد‌های تولید عقلانیت _ ازجمله دانشگاه _ بدل به بنگاه سود شوند، سپهر عمومی گرفتار «استعمار نظام» خواهد شد؛ رخدادی که مشروعیت سیاسی دموکراسی را از درون پوک می‌کند.

نخستین نشانه‌های این استعمار را در بحران شهریه‌ها و انفجار بدهی دانشجویی می‌شد دید. نهادی که در دهه ۱۹۶۰ با شهریه‌ای ناچیز نسل بومر‌ها را در آغوش گرفت، در دهه ۲۰۱۰ به کارخانه‌ای میلیارد دلاری بدل شد که مدرک تحصیلی را، چون اوراق بهادار مبادله می‌کرد. زیگمونت باومن در توصیف «مدرنیته سیال» گفته بود که سرمایه‌داری پساصنعتی، حتی هویت را به کالای زودگذر فرو می‌کاهد؛ دانشگاه آمریکایی نیز از این قاعده مستثنا نماند. مدرک لیسانس، از نشانه‌ای نمادین و پایدار، به کالایی با تاریخ انقضای کوتاه سقوط کرد؛ چراکه شرکت‌هایی، چون اپل و فیس‌بوک نشان دادند می‌توان بی‌نیاز از مدرک نیز به قله رسید.

در عرصه سیاست نیز چرخشی مشابه رخ داد. تا دهه ۱۹۸۰، اقتصاددانان هاروارد، حقوقدانان ییل و نظریه‌پردازان پرینستون پشتوانه فکری سیاست‌گذاری در واشنگتن بودند. اما از دهه ۲۰۰۰، اتاق‌های فکر ایدئولوژیک و لابی‌های سیلیکون‌ولی جای آنها را گرفتند. فرانسیس فوکویاما در آن زمان هشدار داد که زوال بوروکراسی شایسته‌سالار و غلبه شبکه‌های پولی بر فرایند تخصصی تصمیم‌سازی، نشانه‌ای از فرسودگی نهاد‌های مدنی است. این گسست در دوران ترامپ به اوج رسید: جایی که رابطه سنتی دولت با نخبگان دانشگاهی، جای خود را به پوپولیسم ضدنخبه داد و دانشگاه‌ها در چشم میلیون‌ها آمریکایی، به نماد انحراف فرهنگی بدل شدند.

فراری از مرز‌ها

این تغییرات صرفا در مرز‌های آمریکا باقی نماند. با گسترش ماهواره و اینترنت پرسرعت، مخاطب جهانی از انحصار رسانه‌های غربی خارج شد. شوشانا زوبوف در «عصر سرمایه‌داری نظارتی» شرح می‌دهد که چین با تلفیق داده و قدرت دولتی، مدلی بدیل از اقتدار خلق کرده است؛ مدلی بی‌نیاز از دانشگاه آمریکایی و قواعد اخلاقی پژوهش غربی. در پی رشد دانشگاه‌های آسیایی و محدودیت‌های مهاجرتی، موج دانشجویان بین‌المللی مسیر خود را از هاروارد به پکن و سنگاپور تغییر دادند. داده‌های یونسکو از افت ۱۰ درصدی سهم آمریکا در بازار جهانی آموزش عالی بین ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ خبر می‌دهد؛ افتی بی‌سابقه از زمان رکود بزرگ.

در همین دوره، راوی‌های آسیایی در سریال‌های نتفلیکس جای قهرمانان آمریکایی را گرفتند و به‌زعم بیونگ-چول هان، «پساحقیقت آسیایی» بر فرهنگ دیجیتال سایه انداخت؛ وضعیتی که در آن دیگر نه هالیوود، بلکه انیمه، تیک‌تاک و فرهنگ پاپ شرقی، تولیدکنندگان اصلی قدرت نرم‌اند.

چرخش محیط مسلط فقط به درون مرز‌های آمریکا محدود نماند. با آمدن ماهواره و سپس اینترنت پرسرعت، بازار جهانی مخاطب از دست شبکه‌های غربی رها شد و در دست آسیا افتاد. شوشانا زوبوف در «عصر سرمایه‌داری نظارتی» توضیح می‌دهد که دولت-شرکت‌های چینی، با ادغام داده‌های شهروندان و سرمایه دولتی، سازوکار بی‌بدیلی از قدرت آفریده‌اند؛ سازوکاری که نه به دانشگاه‌های آمریکایی وابسته است و نه به استاندارد‌های اخلاقی پژوهش غربی. موج تازه دانشجویان بین‌المللی که تا پیش از کرونا هاروارد و‌ام‌آی‌تی را اشغال کرده بودند، پس از محدودیت‌های ویزایی و رشد دانشگاه‌های پکن و سنگاپور، مسیرشان را عوض کردند. داده‌های یونسکو نشان می‌دهد از ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ سهم ایالات متحده از بازار آموزش عالی جهانی نزدیک به ده درصد افت کرد؛ افتی که در گذشته فقط در دوران رکود بزرگ تجربه شده بود. راوی‌های هندی و کره‌ای در نتفلیکس جای قهرمان آمریکایی را گرفتند و بنا بر پیش‌بینی بیونگ-چول هان، «پساحقیقت آسیایی» بر لایه‌های فرهنگ دیجیتال سایه انداخت؛ وضعیتی که در آن نشانه‌های قدرت نرم، دیگر از هالیوود و هاروارد نمی‌آید، بلکه از فرهنگ پاپ و انیمه و پلتفرم‌های چینی کوتاکو و تیک تاک می‌تراود.

شکاکیت پست‌مدرن

ترکیب این تغییرات داخلی، بحران سیاست‌زدگی دانشگاه را به بحران مشروعیت علمی پیوند زد. در دوران کرونا، بخشی از افکار عمومی، پژوهشگران دانشگاهی را به‌دلیل وابستگی مالی، همدست صنایع و شرکت‌های دارویی دیدند. پژوهشگران دانشگاهی به دلیل وابستگی مالی به صنایع دارویی، از نگاه بخشی از افکار عمومی «ذی‌نفع» تلقی شدند.

نظریه «بی‌غرضی علمی» که توسط رابرت مرتون، جامعه‌شناس آمریکایی، مطرح شده بود و بر بی‌طرفی کامل پژوهش‌های علمی تاکید داشت، در برابر بی‌اعتمادی جدیدی که نسبت به علم ایجاد شده بود، رنگ باخت و شکاکیت پست‌مدرن در جامعه آمریکایی نهادینه شد. نتیجه آن شد که حتی نخبگان سیاسیِ لیبرال ناچار شدند برای اقناع افکار عمومی، به‌عوض ارجاع به پژوهشگران و آثار پژوهشی، به داده‌های شرکت‌های سیلیکون‌ولی و نظرسنجی‌های توییتری ارجاع دهند. این جابه‌جایی منبع مشروعیت، آخرین میخ را بر تابوت ایده‌ی روشنگران و پدران بنیانگذار از آرمان دانشگاه، به‌مثابه کانون حقیقت، نشاند.

سرانجام، در چشم‌انداز مک‌لوهانی، افول اهمیت دانشگاه آمریکایی نه یک «سقوط» صرف، بلکه نشانه تولد محیطی تازه است؛ محیطی که در آن میدان کنش از پردیس‌های سرسبز نیوانگلند و بوستون به سیلیکون‌ولی و شانگهای منتقل شده است. اکنون اگر این نهاد دیرپا یک‌بار دیگر جسارت نوآوری را در خود بیدار کند، همان جسارتی که قرن بیستم را ساخت، شاید هنوز بتواند در دلِ جهانِ چندمرکزی امروز، روایت‌گری کند؛ روایتی که در آن لیبرالیسم نه شعار تهی، که وعده‌ای زنده برای عقلانیت، انصاف و آفرینش جمعی باشد.

منبع: رویداد 24

منبع خبر "نامه نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.