به گزارش همشهری آنلاین، سیداحمد علوی؛ رئیس کمیته گردشگری و میراثفرهنگی شورای شهر تهران در روزنامه همشهری نوشت، گاهی شبها که دیرتر از همیشه از جلسات به خانه برمیگردم، در خیابانهای خلوتشده تهران، چیزی در دل این شهر با من حرف میزند. لابهلای صدای لاستیک ماشینها روی آسفالت خیس، در سکوت مغازههایی که کرکرههایشان پایین کشیده شده و در نگاه چراغهایی که هنوز روشن ماندهاند، میشود صدای یک چیز قدیمی را شنید؛ صدای روح تهران.
تهران برای خیلیها فقط یک پایتخت شلوغ است، اما برای من همیشه شهری بوده که در آن تاریخ نفس میکشد؛ شهری که کوچههایش خاطره دارند، دیوارهایش حرف میزنند و هر آجری که از گذشته باقی مانده، مثل یک جمله ناتمام است که اگر نخوانیمش، اگر روایتش نکنیم، از یاد میرود و محو میشود.
من سیداحمد علوی، خادم مردم تهران از روزی که وارد شورای اسلامی شهر شدم، در کنار تمام مسائل مهم این کلانشهر، از پیگیری وضعیت آلودگی هوا گرفته تا توسعه مترو و حملونقل عمومی و خودروهای برقی، همیشه نگران یک چیز بودهام: نکند هویت تهران آرامآرام زیر دستوپای توسعه بیوقفه گم شود. نکند صدای روح این شهر میان سروصدای سازهها خاموش شود.
تهران فقط دیوارهای بتنیاش نیست. خانههای تاریخیاش، محلههای قدیمیاش، چنارهای کهنسالش و حتی نَفَسهای آراممانده در دل میدانها و کوچههایش هویت ما را شکل دادهاند.
میراث فرهنگی شهر فقط بخشی از گذشته نیست؛ بخشی از آینده ماست. آنچه از نیاکانمان به ما رسیده، به ما این قدرت را میدهد که بفهمیم چهکسی هستیم و چه مسیری را پیمودهایم و اگر این آگاهی را از دست بدهیم، دیگر نه مسیر را میفهمیم و نه مقصد را.
این روزها بیش از همیشه به جوانان تهران فکر میکنم؛ به نسلی که در هیاهوی امروز، از تهران دیروز چیزی نمیداند. جوان تهرانی شاید نام خیابان لالهزار را بشناسد، اما نمیداند زمانی پایتخت فرهنگ و موسیقی ایران بوده. شاید از میدان توپخانه رد شده باشد، اما نمیداند آنجا مرکز فرمانروایی دوران قاجار بوده. جوان تهرانی نمیداند تهران یک تاریخ شفاهی چندبعدی است؛ تکهتکه، زنده، پنهان در لایههای خاک، دیوار و صدا.
این شکاف دانشی و حسی، نتیجه سکوت ماست. ما روایت نکردیم، آنها هم نشنیدند. نه در کتابهای درسی، نه در تابلوهای شهری، نه در رسانهها، تهرانِ قدیم را برایشان بازگو نکردیم. اما من باور دارم جوان تهرانی تشنه دانستن است، تشنه ریشه، تشنه معنا و امروز بیش از هر زمانی ما نیازمند روایتگری هستیم.
روایتگری فقط خاطرهگویی نیست؛ انتقال سرمایه فرهنگی است. باید تهران را برای نسل جدید «تعریف» کرد؛ نه با سخنرانی که با تصویر، با قصه، با فیلم، با بازدیدهای شهری، با نوشتن، با موسیقی. باید نقالی مدرن شهر را احیا کرد؛ چراکه امروز عدهای بهدنبال هویتزدایی از جوانان ما و مغمومکردن آنها در روایتهای تاریخی هستند و اگر جوان ما نداند که از کجا آمده، نمیداند به کجا میرود.
در همین روزهای هفته میراثفرهنگی در بازدید از خانه امینلشکر در منطقه۱۲ تهران، جوانانی را دیدم که با دقت به حرف کارشناسان گوش میدادند، سؤال میکردند و میخواستند بدانند این بناها، این دیوارهای قدیمی، چطور جزئی از هویت آنهاست. این نشان میدهد که بذر علاقه در دل این نسل هست، فقط باید زمین روایت را آماده کرد.
من همیشه باور داشتهام که توسعه باید با درک و احترام به هویت شهری همراه باشد. رشد بدون ریشه چیزی جز اغتشاش در سیمای شهر و ذهن ساکنانش نخواهد بود. وقتی یک بنای ارزشمند تخریب میشود یا یک محله قدیمی بدون برنامه نوسازی میشود، فقط یک ساختمان از بین نمیرود؛ یک تکه از حافظه جمعی ما پاک میشود.
هفته میراث فرهنگی برای من فقط یک مناسبت نیست، یک یادآوری است؛ یادآوری اینکه میان تمام هیاهوی ساختوساز، لایههای معنایی شهر را از یاد نبریم. میان چالشهای زیستمحیطی، توجهمان را از خیابان لالهزار، عمارت وثوقالدوله، خانه اتحادیه، خانه فروغ، خانه آیتالله طالقانی و صدها نقطه خاطرهانگیز تهران برنداریم، چون اگر روح شهر خاموش شود، هیچ سازهای نمیتواند جای آن را پر کند.
در تمام این سالها در مسئولیتهای مختلفی که بر عهده داشتهام، از مدیریت کمیته مشارکتهای مردمی در شورا گرفته تا مدیریت ستاد سمنهای شهر تهران، یک اصل را همیشه حفظ کردهام: مردم باید در متن تصمیمگیریها باشند، نهفقط در مراسم و شعارها، بلکه در فرایندهای واقعی سیاستگذاری شهری. چون باور دارم آنجا که مشارکت شکل میگیرد، هویت جان میگیرد.
تهران شهری نیست که بتوان با فرمان و دستور آن را اداره کرد. این شهر نیازمند دلسپردگی است، نیازمند گفتوگو با گذشتهاش، نیازمند شنیدن روایت پیرمردی است که از ناصرخسرو میگوید یا پیرزنی که در حیاط خانهای در عودلاجان خاطره عروسیاش را بازگو میکند.
میراث فرهنگی تهران نه در قابهای موزهای که پشت شیشهها قرار گرفتهاند، بلکه در زندگی جاری مردمی است که در کنار این تاریخ تنفس میکنند.
متأسفانه در برخی از ادوار مدیریت شهری، سیاستگذاریهای شتابزده و بعضا فاقد نگاه فرهنگی باعث شد بخش مهمی از هویت تهران زیر لایههای سیمان و آسفالت پنهان شود. ما درگیر ظواهر توسعه شدیم و باطن شهر را فراموش کردیم؛ اما حالا زمان آن است که نگاهمان را عوض کنیم.
توسعه پایدار بدون حفاظت از میراث فرهنگی ممکن نیست و این مسئولیت فقط بر دوش نهادهای دولتی و مدیران شهری نیست؛ همه ما مسئولیم، هنرمندان، معماران، رسانهها، خانوادهها و دانشآموزان.
باور دارم که اگر مردم را در مدیریت میراثفرهنگی مشارکت دهیم، اگر آموزش را از مدارس شروع کنیم، اگر سمنها را بهعنوان بازوان تخصصی و اجتماعی سیاستگذاری به رسمیت بشناسیم و اگر هر شهروند تهرانی احساس کند که حافظ یک قطعه از این پازل بزرگ است، آنوقت میتوانیم به آینده امیدوار باشیم.
بارها گفتهام که سیاستورزی بدون مردم بیمعناست و حفاظت از میراث فرهنگی، بدون مردم غیرممکن است. من در تمام مسئولیتهایی که داشتهام، چه در ستاد سمنها، چه در حوزه مشارکتهای مردمی و چه در آموزش شهروندی، تلاش کردهام پلی باشم میان تصمیمگیران و مردم؛ چون اعتقادم این است که شهر اگرچه به دست مدیران ساخته میشود، اما با دل مردم زنده میماند.
میراث فرهنگی تهران اگرچه در معرض تهدیدهای فراوانی است، اما هنوز نفس میکشد. هنوز هم وقتی از کنار کاخ گلستان عبور میکنیم، چیزی در ما زنده میشود. هنوز هم صدای تاریخ از عمارت مسعودیه شنیده میشود. این صداها را باید حفظ کنیم، تقویت کنیم و به نسلهای آینده برسانیم.
در پایان این یادداشت میخواهم از همه همشهریان تهرانی دعوت کنم که در این هفته و همه هفتههای سال، کمی بیشتر به گذشته شهرشان فکر کنند، به خانهای که حالا پاساژ شده، به کوچهای که حالا بزرگراه است، به نشانههایی که اگر نمانند، ما هم فراموش میشویم.
تهران را میشود دوباره ساخت، میشود توسعه داد، میشود مدرن کرد؛ اما اگر هویت و تاریخ آن را فراموش نکنیم.