عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در سالهای میانی سدۀ نوزدهم، همزمان با شکوفایی اندیشههای رمانتیک و معنویتگرا در اروپا، نقاش آلمانی فردریش موریتز رتزش (Friedrich Moritz Retzsch) اثری آفرید که بهمرور، فراتر از قلمرو هنرهای تجسمی رفت و بدل به تمثیلی از مبارزۀ انسان با تقدیر، گناه و ناامیدی شد.
نقاشی او که معمولاً با عنوان Checkmate شناخته میشود، صحنهای از یک بازی شطرنج را نشان میدهد،اما نه هر بازییی. در این میدان شیشهای و سنگی، رقیب انسان نه همنوعش، که خود شیطان است. و شاید برای همین، نتیجه از پیش تعیینشده بهنظر میرسد: شکست، مات، و سقوط.
فردریش آگوست موریتز رتزش (1857-1779) ، متولد شهر درسدن آلمان، بیشتر به دلیل طراحیهایش بر اساس آثار ادبی، به ویژه نوشتههای گوته و شکسپیر، شناخته میشود. او هنرمندی بود با گرایش به نمادگرایی، علاقهمند به تلفیق ادبیات و تصویر، و باورمند به حضور نیروهای خیر و شر در زندگی روزمره. آثار او، بویژه مجموعههایی که برای فاوستِ گوته طراحی کرد، محبوبیت فراوانی یافتند. Checkmate نیز، گرچه تاریخ خلق دقیقی از آن در دست نیست، به نظر میرسد در امتداد همان دغدغهها شکل گرفته است: تقابل فکری، اخلاقی و روحانی انسان با نیروهای تاریکی.
فردریش موریتز رترش
در نقاشی، مرد جوانی را میبینیم که روبه روی شیطان نشسته و هر دو درگیر بازی شطرنجاند. شیطان لبخندی مرموز بر لب دارد، حاکی از اطمینانِ پیروزی. نگاه مرد جوان پریشان و ناامید است؛ گویی راه گریزی نمانده. در پسزمینه، فرشتهای محزون با چهرهای اندوهگین حضور دارد؛ نظارهگر، بیآنکه توان مداخله داشته باشد. میز شطرنج میان دو چهره، نه فقط عرصۀ بازی، که تجسمی از نبرد درونی انسان با وسوسهها و خطاهاست.
در اواسط قرن نوزدهم، پل مورفی (1874-1837)، نابغۀ جوان شطرنج از ایالت لوئیزیان در آمریکاا، در سفری به اروپا با این نقاشی مواجه شد. مورفی، که تنها در ۱۲ سالگی استاد بیرقیب شطرنج شده بود و بعدها در دوران کوتاه فعالیت حرفهایاش، بسیاری از بهترین بازیکنان اروپا را شکست داد، هنگام دیدن این نقاشی، برای مدتی طولانی در برابرش ایستاد. سپس گفت: «این شاه هنوز یک حرکت دیگر دارد.»
پل مورفی
مورفی بازی را، همانگونه که در نقاشی چیده شده بود، بازسازی کرد و نشان داد که با یک حرکت هوشمندانه، مرد جوان میتواند نهتنها خود را از مات نجات دهد، بلکه بازی را به نفع خود تغییر دهد. این جملهی ساده، اما پرطنین — the king has one more move — بعدها بارها و بارها تکرار شد؛ نه در محافل شطرنج، بلکه در خطابههای مذهبی، سخنرانیهای الهامبخش، و حتی کتابهای روانشناسی.
اما آیا واقعاً مهرهها بهگونهای چیده شده بودند که امکان چنین حرکتی وجود داشته باشد؟ اینجا اختلافنظر شکل میگیرد. برخی از تاریخپژوهان شطرنج معتقدند که چیدمان مهرهها در نقاشی بیشتر جنبۀ نمادین دارد تا فنی. ظاهرا موقعیت بهگونهای طراحی شده که شکست حتمی به نظر برسد، اما مورفی نشان داد که چنین نیست.
برخی گفتهاند موریتز رترش در نقاشیاش صرفا خواسته لحظۀ ماتشدن قریبالوقوع یک شطرنجباز را به نشانۀ شکست محتوم انسان در برابر شیطان ترسیم کند و به همین دلیل مهرهها را جوری چیده است که دلالت دارند بر ماتشدن جوان مغموم. ولی اینکه نقاش خوشفکر و عمیقی مثل موریتز رترش، مهرهها را جوری چیده باشد که مرد جوان هنوز راهی برای فرار از شکست داشته باشد نیز عجیب نیست.
موقعیت مهرهها در نقاشی موریتز. مهرههای سیاه متعلق به شیطان است و نوبت حرکت، از آنِ مردِ جوان.
به هر حال جملۀ مشهور «یک حرکت دیگر باقیست»، بهتدریج از دایرۀ بازی شطرنج خارج شد و معنایی ژرفتر یافت. فراتر از بازی، آن شاه، خود انسان بود. و آن حرکت آخر، تجسمی از امید، نجات و قدرت تغییر در لحظهای بود که همه چیز ازدسترفته به نظر میرسید.
واعظان مسیحی، مانند بیلی گراهام، این داستان را به موعظههای خود آوردند تا از امکان بازگشت انسان از ورطۀ گناه و نومیدی سخن بگویند. گراهام در خطابهای در دهۀ ۱۹۵۰ گفت: «وقتی فکر میکنی کار تمام شده، وقتی شیطان لبخند زده و تو را تمامشده فرض کرده، وقتی حتی فرشتهها سر به زیر انداختهاند، به یاد داشته باش: شاه هنوز یک حرکت دیگر دارد.»
نسخۀ سهبعدی نقاشی موریتز، که توسط هنرمند معاصر آنتونی دبلیو.جونز ساخته شده، در قالب یک مجسمۀ برنزی برجسته، روح نقاشی رتزش را به فضای مدرن منتقل کرده است. این اثر، که در تارنمای One More Move Chess Art معرفی شده، سعی دارد نه تنها بازآفرینی بصری نقاشی باشد، بلکه پیام معنوی آن را نیز بازتاب دهد. در این مجسمه، مهرهها با جزئیات دقیق ساخته شدهاند و شخصیتهای شیطان، مرد جوان و فرشته، هر یک حامل نشانههای خاصی هستند: شیطان تکیهزده بر غرور، دروغ، وسوسه؛ مرد جوان مملو از اضطراب و امیدی نیمهجان؛ و فرشته، که شاید نمادی از روح مرد جوان هم باشد، همچون نوری ضعیف اما پایدار، در پسزمینه.
اثر آنتونی دبلیو جونز
این نقاشی نه فقط دربارۀ شطرنج، بلکه دربارۀ لحظاتیست که انسان در برابر شکست مطلق قرار میگیرد. دربارۀ لحظهای است که همه چیز تمامشده به نظر میرسد، اما هنوز جرقهای باقیست. در این جهان پرآشوب، که آلوده است به بحرانهای شخصی و فروپاشیهای جمعی، زخمهای روانی و نبردهای اخلاقی، این پیام همچنان تازه و کارآمد است. اگر شهامت اندیشیدن داشته باشیم، اگر ایمان بیاوریم که همیشه حرکتی دیگر هست، شاید بتوانیم ورق را برگردانیم.
بازی زندگی، به مانند شطرنج، پیچیده و اغلب بیرحم است. اما اگر انسان هنوز یک حرکت دیگر داشته باشد، اگر انسان هنوز توان تصمیمگیری و تغییر داشته باشد، شاید بتوان از چنگال ابلیسِ ناامیدی هم گریخت. و این، همان امیدیست که نقاشی فراموششدهای از قرن نوزدهم، هنوز در دل جهان امروز میکارد.