سردار کوثری: امام قلب‌ها را تسخیر کرده بود/ وقتی پیام امام را برای رزمنده‌ها میخواندیم انگار ۱۰ لشکر به قدرت ما اضافه می‌شد

الف جمعه 09 خرداد 1404 - 17:51
سردار کوثری در برنامه حضور گفت: شخصیت امام – آن اخلاق و رفتارش – خیلی اثرگذار بود. بالاخره برای بزرگ‌ترهای ما اینکه امام به عنوان یک مرجع عالی‌قدر، دستگیر شده بود، این مسئله باعث نگرانی پدرهای ما می‌شد و ناخودآگاه ما بچه‌ها هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتیم. بعدها که برخی به عراق رفته بودند و از امام تعریف می‌کردند، یا وقتی خود امام را دیدیم، محبت و علاقه‌مان بیشتر شد.

به گزارش جماران، در آستانه سوم خرداد و سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، برنامه «حضور» میزبان «حاج محمداسماعیل کوثری» یکی از چهره‌های برجسته انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود؛ شخصیتی که در سال ۱۳۴۲ و در سن هشت‌سالگی با حضرت امام آشنا شد و همان سال به نهضت اسلامی پیوست. او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو گروه توحیدی «صف» بود و در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، از جمله افرادی بود که مسئولیت تأمین امنیت ورود تاریخی امام خمینی (ره) به کشور را بر عهده داشت. پس از پیروزی انقلاب، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در مقابله با تحرکات گروه‌های ضدانقلاب در کردستان نقش فعالی ایفا کرد.

با آغاز جنگ تحمیلی، مسیر فرماندهی را در سپاه طی کرد و از سال ۱۳۶۳ به مدت بیش از پانزده سال فرماندهی لشکر محمد رسول‌الله (ص) ـ یکی از یگان‌های اصلی سپاه پاسداران ـ را بر عهده داشت. او از جمله فرماندهانی است که حضور مستمر و مؤثر در جبهه‌های مختلف جنگ داشته و در عملیات‌های مهمی همچون بیت‌المقدس نقش‌آفرین بوده است. پس از پایان جنگ، در مسئولیت‌های مختلف اجرایی و مدیریتی خدمت کرده و هم‌اکنون نیز نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی است. با این حال، به گفته خودش، هنوز خدمت در سپاه را مهم‌ترین و تأثیرگذارترین دوره فعالیت‌های خود می‌داند.

 حاج محمداسماعیل کوثری در گفت‌وگو با محمدحسین رنجبران، ضمن مرور خاطراتی از دوران دفاع مقدس و بازخوانی دیدگاه‌های حضرت امام در حوزه مسائل نظامی و راهبردی، به بررسی موضوعاتی همچون فتح خرمشهر، جایگاه مقاومت در گفتمان انقلاب اسلامی و برخی مسائل روز کشور خواهیم پرداخت.

سالگرد ارتحال امام را هم باید تبریک گفت و هم تسلیت

وی در ابتدای گفتگو با بیان اینکه سالگرد [ارتحال] حضرت امام را هم باید تسلیت گفت و هم تبریک، اظهار داشت:  تسلیت به این دلیل که دیگر در میان ما نیستند؛ و تبریک به خاطر اینکه امام کاری کرد که با اعمال و رفتار خودش، دنیا را به آگاهی و بصیرت رساند. حقیقتاً باید گفت که او، یک‌تنه و تنها بود؛ اما مردم وفادار، به او لبیک گفتند و آن‌چنان حماسه‌ای آفریدند که موجب لرزش و در نهایت، از بین رفتن یک ابرقدرت شد. و ان‌شاءالله ابرقدرت‌های دیگری هم از بین خواهد رفت.

کوثری با اشاره به نحوه آشنایی‌اش با امام خمینی (ره) بیان داشت: من از همان بچگی در سال 42 با امام آشنا شدم. پدرمان در سرچشمه کار می‌کرد و آن زمان ۸ سالم بود. یادم هست مادرم دستمان را گرفت و رفتیم سر خیابان و منتظر پدرمان ماندیم؛ چون فضا شلوغ و ناآرام شده بود و دستگیری‌هایی هم در کار بود. از همان زمان، صحبت امام هم در خانه و هم در فضای بیرون مطرح بود و ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.

این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: اما اگر بخواهم به طور خاص به حسینیه‌ی جماران اشاره کنم، فکر می‌کنم سال ۱۳۶۰ یا ۶۱ بود که به اینجا آمدم که کاهگلی بود و حسینیه در آن زمان هنوز تکمیل نشده بود. با رزمنده‌ها آمدیم خدمت حضرت امام. البته قبل از آن هم وقتی مجروح بودیم و در تهران می‌ماندیم، برای دیدن امام می‌آمدیم. چون علاقه‌ی شدیدی داشتیم امام را از نزدیک ببینیم. اما حضور رسمی ما اینجا، بعد از عملیات «الی‌بیت‌المقدس» در سال ۱۳۶۱ بود؛ زمانی که فرماندهان برای دیدار امام آمدند. آن موقع، بعد از فتح خرمشهر بود.

فلسفه تشکیل گروه «توحیدی صف» و فعالیت حاج محمد کوثری در این گروه

کوثری با اشاره به فعالیتش در گروه «توحیدی صف» گفت: در آن مقطع زمانی، کسانی که آگاه بودند و می‌خواستند با رژیم طاغوت مبارزه کنند، معمولاً راهشان را در یکی از این گروه‌ها پیدا می‌کردند. خیلی از بچه‌مسلمان‌ها یا جذب سازمان مجاهدین خلق می‌شدند، یا گروه‌هایی مانند گروه توحیدی صف یا گروه‌ فجر و دیگر گروه‌هایی که بعد از انقلاب فعال بود. بعد از انقلاب هم هفت گروه با هم ادغام شدند و گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» را تشکیل دادند و هدفشان هم این بود که اگر خدای‌نکرده کودتایی رخ داد یا اقدامی علیه نظام جمهوری اسلامی صورت گرفت، بتوانند جلویش را بگیرند.

وی با بیان اینکه تشکیل سپاه پاسداران، با درایت عمیق و آینده‌نگرانه حضرت امام انجام شد، ادامه داد: با تشکیل سپاه، بخش زیادی از آن نگرانی‌ها برطرف شد. بسیاری از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب، وقتی سپاه تشکیل شد، به آن پیوستند. ما هم پیش از انقلاب در گروه «توحیدی صف» فعالیت می‌کردیم. دلیل اصلی‌مان این بود که فکر می‌کردیم آنجا سالم‌ترین مجموعه است. چون سازمان مجاهدین خلق، بعد از سال ۱۳۵۴ دچار تغییرات ایدئولوژیک شد و از آنجا به بعد ما خیلی با احتیاط حرکت می‌کردیم. می‌خواستیم اگر فعالیتی می‌کنیم، از مسیر منحرف نشویم. برای همین هم گروه «توحیدی صف» را انتخاب کردیم.

این مبارز انقلابی خاطرنشان کرد: من خودم در رده بالای گروه نبودم. آن زمان محمد بروجردی، که خدا روحش را شاد کند، در رأس گروه بود. انسانی بسیار خودساخته که بعد از انقلاب در کردستان به او لقب «مسیح کردستان» داده بودند. ما البته مستقیماً به شورای بالای گروه دسترسی نداشتیم، اما از طریق واسطه‌ها می‌شناختیم. البته عمدی هم بود که افراد به‌راحتی همدیگر را نشناسند تا اگر کسی دستگیر می‌شد، نتواند گروه را لو بدهد و به لایه‌های بالا برسد.

کوثری با اشاره به فعالیت‌هایش در گروه توحیدی صف بیان داشت: مثلاً وقتی قرار شد از امام در بدو ورودشان حفاظت شود، ما از روز هشتم بهمن رفته بودیم فرودگاه؛ اما آنها با تانک و نفربر فرودگاه را بسته بودند و اجازه ندادند امام بیاید. اما روز دوازدهم که گروه‌بندی و سازماندهی شده بود، ما مسئول انتظامات خیابان آزادی بودیم؛ از آنجا تا زمانی که امام به بهشت زهرا بروند و سخنرانی تاریخی‌شان را انجام دهند.

وی در مورد جذابیت‌های حضرت امام برای نوجوانان و جوانان آن دوران اینگونه توضیح داد: آن زمان مطالب توسط بزرگ‌ترها منتقل می‌شد. هنوز هیئت‌ها آن‌قدر گسترده نبود، اما با پدرمان که به هیئت می‌رفتیم، کم‌وبیش حرف‌هایی زده می‌شد. شخصیت امام – آن اخلاق و رفتارش – خیلی اثرگذار بود. بالاخره برای بزرگ‌ترهای ما اینکه امام به عنوان یک مرجع عالی‌قدر، دستگیر شده بود، این مسئله باعث نگرانی پدرهای ما می‌شد و ناخودآگاه ما بچه‌ها هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتیم. بعدها که برخی به عراق رفته بودند و از امام تعریف می‌کردند، یا وقتی خود امام را دیدیم، محبت و علاقه‌مان بیشتر شد.

کوثری افزود: این محبت‌ را خدا در دل انسان‌ها می‌اندازد. این به خاطر همان اخلاص و صداقتی است که در شخصیت امام بود. انسانی که تمام وجودش خدا و معنویت بود. نه اینکه گوشه‌ای بنشیند؛ نه! امام فعال‌ترین انسان دوران خودش بود. از بسیاری از مراجع هم متفاوت‌تر بود؛ هم از نظر علمی، هم از نظر فعالیت و هم از نظر آگاهی‌اش به مسائل روز دنیا و مسائل ایران. این را نمی‌توان بدون آگاهی و شناخت هدایت کرد.

حضرت امام به‌خوبی هم به مسائل دنیا آگاه بود و هم تاریخ ایران را خوب می‌شناخت

این مبارز انقلابی اظهار داشت: اگر یک رهبر آگاه نباشد، نمی‌تواند در برابر مخالفان پاسخ مناسبی بدهد یا مسیر درستی برای هدایت جامعه ارائه کند. بنابراین باید بگوییم که حضرت امام به‌خوبی هم به مسائل دینی خود، هم به مسائل فلسفی و هم به مسائل دنیای خود آگاه بود. ایشان شناخت دقیق و عمیقی از شرایط جهانی داشت؛ دو ابرقدرت آن زمان را می‌شناخت، همچنین شناخت خوبی از تاریخ ایران داشت؛ مانند انقلاب مشروطه یا کودتای سال ۳۲ یا  «فدائیان اسلام» را خوب می‌شناخت. و حتی وقتی درباره‌ی شخصیت‌هایی مثل شهید مدرس صحبت می‌کرد، نشان می‌داد که تا چه اندازه حساس و دقیق است.

پیروزی انقلاب را نمی‌توانستیم پیش بینی کنیم اما همیشه امیدوار بودیم

وی با بیان اینکه پیش‌بینی پیروزی انقلاب برای مان سخت بود، اما همیشه امید داشتیم، خاطرنشان کرد: وقتی در هیئت‌ها و جلسات مذهبی شرکت می‌کردیم، زیاد «زیارت عاشورا» می‌خواندیم. ما در هیئت «فاطمیون» که از «بنی‌فاطمه» جدا شده بود، در سرچشمه شرکت می‌کردیم که نزدیک مغازه پدرم بود. همین زیارت عاشورا خودش یک مدرسه‌ی فکری بود. وقتی مثلاً لعن می‌کنی بر ابن‌زیاد، یزید و دیگر دشمنان اهل‌بیت، دقیقاً همان مفهوم را می‌شود در مواجهه با آمریکا، انگلیس و اسرائیل دید. حتی نفراتی که آنجا نام برده می‌شوند، قابل انطباق‌اند با دشمنان امروز ما.

این مبارز دوران انقلاب بیان داشت: یک فرازی هم دارد که می‌گوید: «إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» یعنی هر که شما را دوست دارد، ما هم او را دوست داریم، و هر که با شما دشمن است، ما هم با او دشمنیم. وقتی کسی که مفاهیم را می‌خواند، به خصوص خواننده آگاهی که معنایش را هم به خوبی تفسیر می‌کرد، ما می‌گفتیم چقدر خوب بود که ما هم روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) بودیم و یاری‌اش می‌کردیم. با اینکه جوان بودیم، ۱۶ یا ۱۷ ساله، اما این عشق و علاقه در دل‌مان بود. بنابراین وقتی سال ۵۶ اتفاقات و مسائل رخ داد، گفتیم حالا دیگر باید پای کار امام برویم.

کوثری با بیان اینکه نخستین بار حضرت امام (ره) را روز ۱۲ بهمن، روز ورود ایشان از نزدیک دید، گفت: من به عنوان یکی از مسئولان حفاظت مسیر بودم و امام در ماشین در مسیر بودند که ایشان را دیدم. و بعد از آن در مدرسه رفاه و بعد از آن در جاهای دیگر. ان موقع از شدت علاقه، در دل‌مان می‌گفتیم: خدایا! کاش بتوانیم بیشتر به این مرد خدمت کنیم. اصلاً جایگاه و عنوان برایمان مهم نبود؛ هر جا که امام می‌گفت، می‌رفتیم.

دوست نداشتیم به ارتش برویم!

وی با اشاره خاطره‌ای از دوران جوانی بیان داشت: شاید برای بینندگان جالب باشد. ما سه نفر بودیم که با هم درس می‌خواندیم و دیپلم گرفتیم. بچه محل بودیم. یکی‌مان آقای محمود رستم‌خانی بود که رفت دانشگاه. من و محمود عیسی‌پور وارد سپاه شدیم. ما سه نفر در دل‌مان می‌گفتیم امام قربانت شویم، هر جا بگویید می‌رویم ولی نگویید بروید ارتش (با خنده). چون از نظامی‌گری بدمان می‌آمد. منظورمان ارتش فاسد شاهنشاهی بود.

کوقری ادامه داد: ما می‌دیدیم که در ارتش چه فسادها و چه زورگویی‌هایی هست، و این‌ها را نمی‌پذیرفتیم. اما وقتی امام گفتند جهاد سازندگی و سپاه، حتی پیش از اعلام رسمی جهاد، گفتیم که دیگر باید امام را حتما یاری کنیم. من حتی اسلحه ژ۳ را روز ۲۱ بهمن در خیابان نیروی هوایی از دست یک سرگرد ارتش گرفتم، در جنگ با خود به جبهه بردم.

خلافکاری که شهید شد

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در ادامه بیان خاطرات خود به تلاش انقلابیون برای سروسامان دادم به وضعیت مردم پیش از پیروزی انقلاب اشاره کرد و گفت: ما از 6 ماه پیش از ۲۲ بهمن، در حسینیه‌ای در محل خودمان کمیته مردمی راه‌اندازی کرده بودیم که امنیت محل را کنترل کنیم. چون آن موقع بعضی‌ها به خاطر تعطیلی کار و بی‌پولی، به دزدی و خلاف کشیده می‌شدند. ما نمی‌خواستیم مردم بیچاره در آن مقطع که بیکار بودند، ضربه بیشتری بخورند. بعضی‌ها را هم گرفتیم. یکی‌شان گفت: «به خدا از بیکاری بود.» ولی بعد از انقلاب آن‌قدر متحول شد که شهید شد!

وی افزود: آن موقع، چون فوتبالیست بودم، کمی پول داشتم. می‌خواستم یک اسلحه کلاش بخرم. قیمتش ۳۲ هزار تومان بود که آن زمان خیلی زیاد بود. با همان پول، بدون هیچ نفعی، اجناس ضروری مثل تخم‌مرغ و چیزهای دیگر می‌خریدیم و با وانت در محل پخش می‌کردیم. نه برای سود؛ فقط برای اینکه مردم در مضیقه نباشند. قبل از پیروزی انقلاب این کارها را می‌کردیم. ما در محل این را ترویج داده بودیم، که کسی روی اجناسش سود نکشد. فروشنده‌های متدین هم کمک می‌کردند. مثلاً نفت کم می‌آمد، می‌رفتیم می‌گرفتیم و بچه‌ها می‌بردند برای مردم. ما فقط سازماندهی می‌کردیم.

خاطراتی از نقش شهید چمران و شهید وصالی در غائله پاوه

این رزمنده دوران دفاع مقدس با اشاره به دوران فعالیتش در سپاه پاسداران اظهار داشت: من سال ۵۸ وارد سپاه شدم. دو ماه بعد از ماجرای پاوه. تقریباً ۸۰-۹۰ درصد منطقه پاوه سقوط کرده بود، ولی بچه‌ها ایستادگی کردند. آن هم با فرماندهی شهید چمران که خداوند روحش را شاد کند؛ مردی که همه زندگی‌اش پر از اخلاص بود. زندگی‌اش را در آمریکا، در ناسا، رها کرد و به ایران آمد و همه هستی‌اش را گذاشت. اصغر وصالی هم بود؛ کسی که گروه «دستمال‌سرخ‌ها» را به تأسی از خون امام حسین (ع)، راه‌اندازی کرد و هر جا ضدانقلاب بود، این گروه هم حضور داشت.

وی افزود: من هم مدتی با آن‌ها بودم. اصلاً خستگی را خسته کرده بودند! یاد اصغر وصالی بخیر. من او را روزهای آخر در سرپل‌ذهاب دیدم. خودش رفت گیلان‌غرب، من هم سومار بودم. ظهر عاشورا به شهادت رسید. به عشق امام حسین (ع)! همسرش مریم کاظم‌زاده بود که دو سال پیش فوت کرد. خبرنگار و در انگلیس دانشجو بود، خواهرزاده آیت‌الله حائری شیرازی بود.

با اصغر وصالی هم‌محل بودیم ولی نمیدانستیم/ اصغر از مرگ هراس نداشت
 
کوثری خاطرنشان کرد: پدر شهید وصالی یک موتور سه‌چرخه داشت، از همان‌هایی که میوه بار می‌کردند و می‌بردند. فکر نمی‌کردیم که بچه محل هم هستیم. سال ۵۸، بعد از انقلاب، فهمیدیم. یکبار من و مرحوم پدرم در مغازه بودیم که یک دفعه دیدیم ایشان خیلی عصبانی آمد؛ پدرمان سعی می‌کرد به او آرامش بدهد ولی ایشان می‌گفت: الان می‌ریزند اینجا، همه را می‌گیرند! آن موقع نفهمیدیم چرا اینقدر عصبی است. بعدا فهمیدیم که دو تا از پسرانش را گرفته بودند. یکی اصغر بود که شهید شد و دیگری امیر است که الان معلم آموزش و پرورش است. به غیر از این‌ها، اسماعیل‌شان هم بود که وقتی جنگ شروع شد، در دادستانی بود و شهید شد. در چهلم شهادت اسماعیل، اصغر در روز عاشورا به شهادت رسید. اما امیر هنوز هست. این دوتا را ساواک گرفته بود؛ اصغر اگر دانشجو بود، اعدام شده بود چون بسیار فعال بود و اصلاً از مرگ هراس نداشت. وقتی ما در مهاباد بودیم، اصلا انگار نه انگار که تیراندازی می‌شود.

«چ» نَمی از دریای وصالی/ اصغر وصالی پای ثابت خاطرات شهید چمران بود

همرزم شهید وصالی با اشاره به شخصیت این شهید والامقام در فیلم سینمایی «چ» اثر ابراهیم حاتمی‌کیا گفت: حقیقت این شهید بسیار فراتر از آنچه در فیلم دیدید، بود. شهید چمران، که روحش شاد باشد، خیلی درباره اصغر حرف می‌زد. یادم هست یک شب ماه رمضان در سال ۵۸، در مسجد امام حسین، شهید چمران، ساعت ۱۰ شب شروع کرد به صحبت کردن درباره شهید وصالی و سه ساعت، یعنی تا یک و نیم بامداد، صحبت کرد. مسجد پر از جمعیت بود. خدا را شاهد می‌گیرم که در این سه ساعت فقط دو نفر بلند شدند، آن هم به ضرورت؛ چون شهید چمران خیلی زیبا و جذاب صحبت می‌کرد و خاطرات بسیار دلنشینی از شهید وصالی نقل می‌کرد.

چمران؛ وزیر دفاعی که شانه به شانه بچه بسیجی‌ها در خط مقدم جبهه بود

وی در ادامه با بیان اینکه چندین بار توفیق داشتم که با شهید چمران در گروه جنگ‌های نامنظم و همچنین در غرب کشور همراه او باشم، افزود: ما به این آدم‌ها به عنوان الگو نگاه می‌کردیم. شهید چمران، همانطور که می‌دانید، بورسیه شد برای آمریکا و در همانجا فوق‌لیسانس و دکترایش را گرفت و شاگرد اول شد. حتی ناسا او را جذب کرد. در آمریکا زن و بچه داشت؛ چهار فرزند که یکی فوت کرد و سه نفر دیگر باقی ماندند. خانواده‌اش هم مدتی به لبنان رفتند و بعد برگشتند. بعد از آن دوباره خانواده‌ای تشکیل داد. شهید چمران کسی بود که وقتی به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد، آمد کنار رزمنده‌ها در خط مقدم، این خودش خیلی جذاب بود. حالا اگر عارف‌مسلک هم باشد که دیگر چه بهتر.

اصغر وصالی 6 سال در زندان‌های ساواک شکنجه شد

کوثری ادامه داد: اصغر وصالی و امثال او، در عمل خیلی تاثیرگذار بودند. مثلاً اصغر را ساواک دستگیر کرده بود و حدود ۱۲ سال محکومیت داشت. زیر شکنجه هم که بود، کسانی که با او بودند می‌گفتند آن‌قدر مقاومت کرده بود که شکنجه‌گرهای ساواک را هم تسلیم خودش کرده بود. 6 سال شکنجه شد تا اینکه بالاخره انقلاب پیروز شد و ایشان آزاد شد، وگرنه باید 6 سال دیگر هم تحمل می‌کرد. وقتی آزاد شد، نیامد بگوید «بروم پشت میز بنشینم»، بلکه همان راه را با سخترین شرایط ادامه داد.

پیام حضرت امام تأثیر زیادی روی مردم کل کردستان گذاشت

همرزم شهید وصالی بیان داشت: در مهاباد، کل شهر دست دموکرات‌ها بود. سال ۵۸، کل شهر مهاباد به جز یک خیابان که پادگان بود، در دست آن‌ها بود. دموکرات‌ها یک ماه بعد از انقلاب، در اسفند 57 تمام ادوات اعم از اسلحه، تانک و نفربرهای تیپ ۲ لشکر ۶۴ را غارت کرده بودند، وضع بسیار نابسامانی بود. ما شهریور ۵۸ رفتیم مهاباد. آنجا می‌دیدیم تانک و نفربرها را به غارت برده بودند و آن‌ها را روی ارتفاع‌ها نگه داشته بودند. فقط در یک خیابان توانستیم بمانیم و جای دیگری نمی‌شد رفت. که کم‌کم عملیات را شروع کردیم.

وی گفت: پیام حضرت امام تأثیر زیادی روی مردم کل کردستان گذاشت. مردم متدین که می‌دانستند مسئله چیست، آمدند. ما جیره و کیسه آرد و اینها به آنها می‌دادیم و با این روش، کم کم ارتباط با مردم برقرار شد. ما که آنجا نرفته بودیم برای درگیری با مردم. این دموکرات‌ها بودند که هم به حزب بعث عراق و هم به فرانسه وصل بودند و خیلی‌هایشان فرار کردند. اینطور شد که مردم حقیقت را فهمیدند.

امام قلب‌ها را تسخیر کرده بود

کوثری با اشاره به چرایی جذابیت کلام امام خمینی (ره) برای مردم، اظهار داشت: امام قلب‌ها را تسخیر کرده بود. آن اثر را خداوند در قلب و روحیه مردم می‌گذارد. وقتی خواستیم از پادگان ولیعصر برویم، گفتند ما اتوبوس نداریم. بعد گفتند زندان اوین وضعش، خیلی از پاوه بدتر است. ما یک مدت مسئول آنجا بودیم. چون خطرناکترین و ضدانقلاب‌ترین افراد آنجا بودند. اما وقتی امام پیام داد که ارتش سریع حرکت کند و مردم کمک کنند، مردم با دست خالی حرکت کردند. یعنی این را هر کسی درک نمی‎کند. چرا که کسی که از نظر معنوی عاشق شود، همه چیز برای او حل می‌شود. امام واقعاً هدایت‌گر بود.

ماجرای مجروحیت سردار کوثری در جبهه غرب

این جانباز دفاع مقدس با اشاره به حادثه‌ای که منجر به قطع انگشتان دستش شد، بیان داشت: من در مهاباد دستم آسیب دیده بود و نمی‌توانستم اسلحه بگیرم. دوره‌ای دیدم و به کار امدادگری مشغول شدم. در مهاباد در حین آموزش نظامی، چاشنی نارنجک را از ماسوره باز کرده بودم و به بچه‌ها آموزش می‌دادم و می‎گفتم که اگر این را رها کنید 6 ثانیه طول می‌کشد تا منفجر شود. دقیقاً همینطور که توضیح می‌دادم، یک دفعه دستم باز شد. دست دیگرم را رویش گذاشتم تا به بچه‌ها آسیبی نرسد ولی چون چاشنی بود، به بچه‌ها آسیبی نرسید و فقط دست خودم آسیب دید.

خیانت بنی‌صدر را نزدیک می‌دیدم

وی ادامه داد: بعد از این اتفاق ما را فرستادند به دفتر فرمانده کل سپاه. آن زمان فرمانده کل سپاه آقای مرتضی رضایی بود. یادم است آن زمان جنگ شروع نشده بود، سی و یکم شهریور ماه، ما نامه‌ها و درخواست‌هایی به شورای عالی دفاع می‌دادیم. آن زمان شورای عالی امنیت ملی وجود نداشت و بنی‌صدر که رئیس جمهور و همزمان فرمانده کل قوا بود، در راس این شورا بود. بنی‌صدر وقتی رئیس جمهور شد، اصرار کرد که نیروهای مسلح (که منظورش سپاه و کمیته بود) اجازه نمی‌دهند که کار کند و می‌خواست همه فرماندهی نیروهای مسلح به خودش برسد و امام هم این اختیار را به او داد؛ در حالیکه در قانون اساسی فرمانده کل قوا، رهبر است. اما بنی‌صدر خیانت کرد.

فرمانده پیشین لشکر محمد رسول‌الله (ص) افزود: من به عینه این پیام‌ها را می‌دیدم. در خرمشهر مقاومت بسیار شدیدی انجام گرفت. باید بگویم ۳۴ شبانه‌روز بدون هیچ کمکی، بچه‌ها، عزیزانی مثل شهید جهان‌آرا، موسوی، لسانی، موحددانش و دیگر بچه‌هایی که از تهران آمده بودند، با مردم محلی و ارتش با هم ایستادند. حتی زن و مرد هم مقاومت کردند. این ۳۴ شبانه‌روز در مقابل ارتش عراق که تازه نفس بود، خرمشهر را نگه داشتند. پیام‌هایی که از خرمشهر می‌رسید ما به سختی منتقل می‌کردیم چون آن موقع که تلفن همراه و فضای مجازی نبود. من با هماهنگی آقا مرتضی رضایی، درخواست نیرو و امکانات از شورای عالی دفاع دادیم. من شماره تلفن بنی‌صدر را گرفتم و فرمانده کل سپاه با بنی‌صدر صحبت کرد که نیرو و امکانات می‌خواهیم، اما او نفرستاد. این باعث شد خرمشهر سقوط کرد.

بنی صدر به ارتش ابلاغ کرده بود که حتی یک فشنگ به سپاه ندهند

این فرمانده دوران دفاع مقدس درخصوص اظهارات علی شمخانی که گفته بود «نمی‌توانم بگویم که خیانت بنی صدر از روی عمد بوده یا جاسوسی بوده» نیز گفت: نظر ایشان بوده و من به نظرش احترام می‌گذارم. آقای شمخانی آن زمان در خوزستان بود و ما در تهران، در دفتر فرمانده کل سپاه این مسائل را به عینه می‌دیدیم. مثلاً ابلاغ شده بود به ارتش که حتی یک فشنگ به سپاه ندهید. با این حال، ما در سرپل ذهاب با فرماندهانی مثل آقای ابوشریف (نماینده سپاه در غرب کشور) و آقای ابوطالبی و بعد از ایشان، [شهید] پیچک کار می‌کردیم و می‌دیدم که می‌شود با ارتش کار کرد اما ارتشی‌ها می‌گفتند چه کنیم که فرمانده کل اجازه همکاری با سپاه را نمی‌دهد.

 کوثری افزود: با این حال، یک عملیات بزرگ و شاخص در اردیبهشت ۶۰ انجام شد، به نام عملیات بازی دراز که بنی‌صدر بعداً از آن شاکی شد و همان هم باعث شد که فاتحه‌اش خوانده شود. قرار بود بنی‌صدر به سرپل ذهاب بیاید، اما بچه‌های گردان سه پادگان ولیعصر گفتند اگر بیاید، او را خواهند زد. پیچک هم فرمانده بود و بررسی کرد و به این نتیجه رسید که نمی‌تواند اسلحه و مهمات را جمع کند و خط را رها کند. امام هم هیچ وقت نمی‌خواست آسیبی به اولین رئیس جمهور کشور وارد شود. اما بچه‌ها نظرشان را داده بودند.

وی گفت: من چون خودم آنجا با پیچک بودم و با مسائل کامل آشنا بودم، پیغام دادیم به کرمانشاه که امنیت آنجا برای حضور رئیس جمهور کافی نیست. به او پیشنهاد شد که به ارتفاعات شاه‌نشین، منطقه‌ای معروف در ارتفاعات سرپل ذهاب برود. ولی این پیشنهاد پذیرفته نشد و بنی‌صدر به ایلام رفت. آنجا هم خانواده شهدا و بالاخره کسانی که آنجا بودند، او را زدند. همین شد که امام حکم فرمانده کل قوا را از بنی‌صدر گرفت و مجلس هم عدم صلاحیتش را تأیید کرد و مردم از دستش خلاص شدند.

روایت فرمانده از چگونگی آغاز جنگ/ بنی صدر به گزارش نیروهای مرزی در مورد آرایش نظامی صدام توجهی نمی‌کرد

این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به چگونگی آغاز جنگ اظهار داشت: جنگ از خیلی قبل‌تر از آن شروع شده بود. ولی در 5 ـ 6 روز آخر که ما آنجا بودیم، کاملاً خودم در جریان بودم و نامه‌ها و گزارش‌های آن هم هنوز هست. بچه‌هایی که سر مرز بودند، تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «دشمن آرایش نظامی گرفته، وضعیت این‌گونه است و خیلی نزدیک است که حمله کند.» ما این گزارش‌ها را چهار، پنج روز قبل از شروع رسمی جنگ یعنی ۳۱ شهریور می‌دادیم، ولی بنی‌صدر می‌گفت: «نه، جنگ نیست، این‌ها فقط سروصداست، این‌ها بچه‌های سپاه و جوون‌هایی هستند که نمی‌دانند چه کار می‌کنند.» اما جنگ آغاز شد.

کوثری با اشاره به این سخن حضرت امام که فرمود «یک دیوانه‌ای آمده، یک سنگ پرت کرده و رفته» گفت: این حرف در آن شرایط، به نوعی عملیات روانی بود و خیلی آرامش‌بخش بود. .» بعد هم فرمود: «آن‌چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که نداند چه شده.» ما خودمان هم تعجب می‌کردیم که امام این را بر چه اساسی می‌گوید اما خود امام یقین داشت که خداوند به او کمک می‌کند. همانطور که رزمنده‌ها باور داشتند و یقین داشتند که خداوند کمک خواهد کرد.

جوان‌های تحصیلکرده‌ای که فرمانده تیپ و لشکر شدند و جنگ را هدایت کردند/ از محسن رضایی تا متوسلیان

وی ادامه داد: ولله ما امکاناتی نداشتیم، سازمان منسجمی نداشتیم، سپاه دنبال تیپ و لشکر نبود. اما بر اثر ضرورت و تشخیص فرماندهی، بالاخره تیپ و لشکر تشکیل شد و نیروهای جوان به میدان آمدند. اگر هر کدام از این افراد را نگاه کنید، مثلاً آقا محسن رضایی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که به دلیل مسائل سیاسی و فعالیت در گروه منصورون فراری بود. یا آقای شمخانی، محسن رضایی، حسن باقر محسن وزوایی، حاج احمد متوسلیان که از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و شکنجه شده ساواک بود. یا محمود شهبازی که همان دانشگاه علم و صنعت بود یا محسن وزوایی که دانشجوی دانشگاه شریف و جزو دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی بود و خیلی‌های دیگر که آگاهی کامل داشتند و با انگیزه الهی بالا آمدند و مسئولیت پذیرفتند.

کوثری گفت: هیچ‌وقت نخواستند طوری عمل کنند که به‌صورت تحکمی باشد؛ چون همه با هم رفاقتی بودند و اعتقادی، و اخلاق در تمام معنا رعایت می‌شد. درجه و رده هم مطرح نبود؛ همه کنار هم بودند و سن و سال‌ها هم نزدیک هم بود. مثلاً می‌گوییم «پیچک» دانشجوی سازمان انرژی اتمی بود، یا آقای ابوطالبی؛ هر کدامشان مسئولیت داشتند. مثلاً آقای ابوشریف ۱۴ سال در فلسطین مبارزه کرده بود، یا مرتضی رضایی فوق‌لیسانس خاک‌شناسی داشت. اینطور نبود که بگوییم بچه‌ها بیکار بودند و حالا همه بلند شدند و آمدند. خود ما هم که تازه فوتبال بازی می‌کردیم، خیلی هم درآمد داشتیم، اما آن زمان شغل معنایی نداشت. آن اوایل، بچه‌ها پول روی پیشخوان می‌ریختند توی پادگان ولیعصر، اما کسی اصلاً نگاه نمی‌کرد. سپاه تا ۱۱ سال بیمه نداشت. اما همه عاشق امام بودند و پای حرف امام ایستاده بودند.

وقتی پیام امام را برای رزمنده‌ها میخواندیم انگار 10 لشکر به قدرت ما اضافه می‌شد

وی افزود: اینطوری بود که وقتی یک پیام‌ یک خطی از امام می‌آمد، آقامحسن برای فرماندهان لشکر می‌خواندند و وقتی ما برای گروهان‌ها و گردان‌ها پشت بی‌سیم می‌خواندیم، انگار که 10 لشکر اضافه شده بود. این حرف‌ها برای ما خیلی انگیزه‌بخش بود. یک نمونه مشخص بگویم. بعد از عملیات والفجر ۸ که رفتیم توی فاو، دنیا به هم ریخت. برای همه سوال شده بود که رزمنده‌ها چطور از این رودخانه وحشی اروند که عرب‌ها می‌گویند شط العرب، عبور کردند. چون می‌دانید که سرعت جذر و مد اروند حدود ۷۰ کیلومتر است. این موضوع خیلی تخصصی بود؛ بچه‌های هیدرولوژی و آب‌شناسی از خود سپاه آنجا اندازه‌گیری کردند. با این وضع، باید دقیق یک مقطع زمانی را انتخاب می‌کردی که غواص‌ها بتوانند آرام به آن سمت بروند؛ در حالی که دشمن هم در آن سو، انگشتش روی ماشه بود و هر جنبنده‌ای را هدف می‌گرفت. اما بچه ها با یک نفس مطمئنه حرکت کردند.

پیگیری مجدانه امام برای آزادی مهران 

کوثری گفت: این عملیات ۷۵ شبانه‌روز طول کشید؛ از ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ تا ۳۱ فروردین ۱۳۶۵. بعد عراق یک حرکت پدافندی کرد، آن را «پدافند متحرک» نامیدند و شهر مهران را گرفت. این مسئله توسط رسانه‌های دنیا بزرگنمایی شد، اما نسبت ارزش عملیاتی مهران به عملیات فاو، تقریباً یک به بیست بود. حضرت امام سه بار از طریق سید احمد آقا پیگیری کردند. آقا محسن می‌گفت سه بار پیگیری کردند و امام می‌خواستند بدانند مهران آزاد شده یا نه. با وجود شهید، مجروح و آسیب شیمیایی، وقتی گفتند امام دارند پیگیری می‌کنند، همه پای کار ماندند.

این فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: از 59 تا سال ۶۵ یعنی ۶ سال از جنگ گذشته بود و ما تجربه خوبی کسب کرده بودیم. وقتی می‌خواستیم مهران را آزاد کنیم، برآورد کردیم ۹۶ گردان لازم است، اما فقط ۴۲ گردان داشتیم، یعنی نصف و حتی کمتر. با این تعداد عملیات کردیم و نه تنها مهران را آزاد کردیم، بلکه ارتفاعات قلاویزان را هم گرفتیم که مشرف به یک شهر مرزی عراق بود و کلی اسیر و غنیمت گرفتیم. امام در تهران بود ولی یک چیزهایی را می‌دید و مطرح می‌کرد و ما هم واقعا تبعیت می‌کردیم. می‌دانستیم که امام بدون حکمت حرفی نمی‌زند.

 تاکتیک معنادار امام برای حفظ قدرت در برابر دشمن/ می‌دانم خسته‌اید اما دشمن را نباید رها کنید

وی افزود: بعد از این عملیات که تمام شد و مهران آزاد شد، آمدیم تهران. اتفاقاً در همین حیاط دیدار حضرت امام، هم برادران ارتش بودند و هم سپاه. خودم هم بودم. امام نشست روی بالکن و ما هم توی همان حیاط نشستیم. صحبت کرد و گفتند: می‌دانم خسته‌اید اما دشمن را نباید رها کنید و اگر شده با یک دسته هم، بالاخره هر شب به دشمن بزنید یعنی ایشان در تاکتیک هم وارد شد. این صحبت امام ضبط شده و هنوز هم هست. ما هم هیچ نمی‌گفتیم و دنبال می‌کردیم. مخصوصاً آقا محسن خیلی مقید بود.

مقایسه توان رزمندگان اسلام در آزادسازی خرمشهر با ناتوانی ارتش تادندان مسلح صهیونیستی در تسخیر غزه

فرمانده پیشین لشکر محمد رسول‌الله (ص) با اشاره به عظمت تلاش رزمندگان در آزادسازی خرمشهر بیان داشت: من فقط یک چیز درباره عملیات خرمشهر بگویم. اگر بخواهم مقایسه کنم، الان غزه چند کیلومتر است؟ حدود ۳۶۰ کیلومتر مربع، یعنی ۴۰ کیلومتر در ۹ کیلومتر. حالا نزدیک ۲۰ ماه است که صهیونیست‌ها، آمریکایی‌ها، ناتو و کشورهای دیگر از جمله عربستان با پول و امکانات تلاش کرده‌اند غزه را بگیرند، اما نتوانسته‌اند آنجا را بگیرند و تونل‌های حماس را کشف کنند. آنها فقط با موشک، بمباران و گلوله‌باران مردم را از بین می‌برند، اما موفق نشده‌اند تسخیر کنند.

امام گفت اگر آمریکایی‌ها بخواهند روی زمین با ما بجگند، مردم حسابشان را می‌رسند

وی افزود: اما ما با وجود ارتش عراق با تمام تجهیزات و لشکرهای متعدد، در منطقه‌ای به وسعت ۵۵۰۰ کیلومتر مربع در منطقه الی بیت‌المقدس عملیات کردیم و همه یا فرار کردند، یا کشتیم یا زخمی شدند و یا اسیر گرفتیم. ۱۹ هزار و خورده‌ای نفر اسیر گرفتیم. این رقم، ۱۵ تا ۱۶ برابر مساحت غزه است. چرا آن‌ها نمی‌توانند غزه را بگیرند؟ چون امام یک بار در سال‌های ۶۶ یا ۶۷ وقتی در جبهه بودیم و آمریکایی‌ها خیلی شیطنت کردند، گفتند: آمریکایی‌ها بمباران می‌کنند، موشک هم می‌زنند، اما یک روزی که بخواهند بیایند روی زمین، مردم حساب‌شان را می‌رسند. این عین جمله امام است. یک جا یک نظر استراتژیک و راهبردی بسیار عمیق می‎دهند و یک جا در تاکتیک وارد می‌شوند.

کوثری با اشاره به طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر بیان داشت: طراحی عملیات به این شکل بود که به موانع طبیعی مثل رودخانه اروند که بسیار گسترده بود بچسبیم. اما حالا چه‌طور عراقی‌ها فهمیدند و چه طور شد، نمیدانم. بالاخره فرمانده‌شان یا آگاهانه این کار را کرده بود، یا به او خبر رسیده بود که ما می‌خواهیم به آنجا برویم. چون ما رفتیم اول از رودخانه کارون، شب، ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱. خدا شاهد است به بچه‌ها لباس بسیجی نداشتیم که بدهیم، بعضی‌ها با لباس خودشان آمده بودند. حتی اسلحه به اندازه کافی نداشتیم که به آنها بدهیم. ولی بچه‌ها با روحیه بسیار بالا آمدند، از رودخانه عبور کردند.

وی افزود: عزیزان ارتش هم سه یا چهار پل زده بودند ـ پل بی‌ام‌پی ـ اما ما با قایق و هرچه بود رفتیم آن‌طرف. خودم آن شب ۱۴ کیلومتر پیاده رفتم با بچه‌ها، همراه با گردان مالک تیپ محمد رسول الله، ۱۴ کیلومتر رفتیم تا جاده اهواز خرمشهر و داخل توپ‌خانه‌های عراق. مرحله دوم عملیات، هفدهم شروع شد، شب جمعه بود. خوب یادم هست، رفتیم تا ۱۳ کیلومتری مرز. همه‌اش با جنگ بود، نه اینکه همین‌طوری برویم. بعد که رسیدیم به مرز، این‌ها احساس کردند ما داریم ادامه می‌دهیم، می‌رویم که برسیم به شط العرب. اگر می‌رسیدیم آنجا، بصره هم کاملاً قابل دسترسی بود.

کوثری ادامه داد: عراقی‌ها فهمیدند و یگان‌هایشان را به 10 برابر زمانی که خرمشهر را اشغال کردند، افزایش دادند و اگر با سرعت بیشتری نمی‌رفتند، بچه‌ها، همه‌شان را اسیر می‌کردند. جلوی ما یک خط دفاعی محکم درست کردند که دیگر آنجا تصمیم فرماندهی این بود که حالا که بچه‌ها خسته هستند و گرمای زیاد، باید به سمت شلمچه برویم. این شد که قرارگاه فتح، قرارگاه نصر و قرارگاه فجر به هم پیوستند و به سمت جنوب برگشتند و شلمچه را بستند. مثل گونی بود که هرچه توی آن است وقتی گره زده باشند، دیگر هیچ چیزی بیرون نمی‌ریزد. آنجا هر چه نیرو و امکانات عراق بود، همه را بعد از خرمشهر گرفتیم.

چه شد که متوسلیان و همراهانش به لبنان رفتند

همرزم شهید متوسلیان گفت: وقتی خرمشهر آزاد شد، رژیم اشغالگر قدس که همیشه خباثتش بوده و هست، شاید ۱۵ یا ۲۰ روز بعد، به جنوب لبنان حمله کرد و در چند روز به بیروت رسید. من در یک جلسه نبودم، اما مطلع شدم چون حاج احمد را من دیدم. چون ما در سپاه تهران بودیم، در خیابان فلسطین. با یک استیشن آمد. او فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص) بود. ما هم او را می‌شناختیم. سلام علیک کردیم و پرسیدیم کجا می‌روید؟ گفت دارم می‌روم پیش آقای خامنه‌ای که آن موقع رئیس جمهور بودند.

وی افزود: وقتی ما از دیدار حضرت امام بیرون آمدیم، حاج احمد به همراه ناصر کاظمی و چند نفر دیگر رفتند به حضرت امام ـ جلسه اصلی تمام شده بود ـ ما همانجا زیر درخت توت جمع شده بودیم. که دیدیم اینها آمدند. به امام گفته بودند که چند نفری مانده‌اند که امام فرموده بودند بگویید بیایند. رفتند و یک دیدار داشتند و عکس دسته‌جمعی هم گرفته شد. الان نمی‌دانم عکس دست کیست. بعد از آن، در همین خیابان یاسر که رفت و آمد آن موقع خیلی کم بود، حاج احمد نقشه را پهن کرد و گفت با رئیس جمهور جلسه داشتیم و قطعی شده که به سوریه برویم.

حافظ اسد، عاشق امام بود و در برابر عرب‌ها ایستاد

کوثری بیان داشت: سوریه تنها کشوری بود که در زمان جنگ یا قبل و بعد از جنگ با ما همراه بود. آقای حافظ اسد، عاشق امام بود و در برابر عرب‌ها ایستاد و مخالفت می‌کرد با سیاست‌هایشان، امکاناتی هم نداشتند، اما با آن چیزی که داشتند به ما کمک می‌کرد. در نهایت گفت باید برویم. خب، ما هم قرار شد که برویم. اینقدر راحت و بی‌تکلف. نگفت ما فرمانده‌ایم و برویم در یک جایی جلسه برگزار کنیم. همان گوشه پیاده رو تصمیم را اعلام کرد.

چرا سردار کوثری به همراه متوسلیان به لبنان نرفت؟

همرزم شهید متوسلیان گفت: من هم قرار بود بروم، اما قسمت ما نشد. به خاطر اینکه معاون قذافی رئیس جمهور لیبی ـ اسمش یادم رفت ـ ایشان آمده بود و مهمان آقا بود و قرار بود در پادگان امام حسین یک مراسم نظامی هم برگزار شود که در اصل مهمان سپاه هم باشند. آن موقع هنوز به آنجا پادگان می‌گفتند و دانشگاه نمی‌گفتند. قرار بود ما با ـ خدا رحمتشان کند ـ آقای شوشتری و برخی دیگر، یک رژه‌ای هم برگزار کنیم.

وی افزود: اما فکر می‌کنم این قضیه که شد توطئه‌ای از طرف اسرائیل با کشورهای عربی اتفاق افتاد. آن‌ها پیغام فرستادند که شما که اینقدر می‌گویید مرگ بر اسرائیل، بیایید کمک کنید، ما هم یگان می‌آوریم، شما هم یگان بیارید که اسرائیل را بزنیم. من که واقعاً نتوانستم بروم، همه چیز تمام شده بود که بروم. اما یک دفعه تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند که مجبور شدم بمانم. در نهایت برادرانی که رفتند، مثل آقا سعید قاسمی که در اطلاعات تیپ بودند. آن موقع از ایران دو تا تیپ رفتند. یک تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش و یک تیپ ۲۷ محمد رسول الله از سپاه رفت. قرار بود همه کشورهای عربی هم بیایند و با هم هماهنگ کنند و عملیات را انجام دهند. فقط یک گردان از لیبی آمد که بچه‌ها می‌گفتند به لعنت خدا نمی‌ارزد. چون می‌گفتند آن‌ها دنبال مشروب و این‌جور چیزها بودند.

با روحیاتی که از حاج احمد سراغ دارم قطعاً آنجا درگیر شدند و به شهادت رسیدند

کوثری گفت: اینجا بود که حاج احمد و آقای موسوی که کاردار بود و دو تا از بچه‌ها، رستگار و یکی دیگر، آمدند و گفتند که اینها الان به سفارت ایران می‌رسند. بچه‌ها به ایشان گفتند نرو، اما حاج احمد گفت باید برویم، وضعیت و آرایش نظامیشان را ببینیم که می‌خواهیم عملیات کنیم. و رفت که سر مرز سوریه فالانژیست‌ها لو دادند یا شناختند، نمی‌دانم ولی من خودم می‌گویم با روحیات و اخلاقیات حاج احمد که آشنا بودند، قطعاً آنجا درگیر شدند و به شهادت رسیدند.

حادثه‌ای که زمینه‌ساز شکل‌گیری حزب‌الله لبنان شد

وی اظهار کرد: حضرت امام آنجا بود که گفتند برگردید و راه قدس از کربلا می‌گذرد. اما «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ الله وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»؛ بچه‌ها حدود ۱۰-۲۰ نفر آنجا ماندند و با هماهنگی اینجا، حزب‌الله را تشکیل دادند. حزب‌الله در اصل با ۲۰ نفر شروع شد، اما کارهای بالاترش را بالاخره سفارت و خود حاج محسن رفیق‌دوست و آقا محسن و دیگران انجام دادند. وزارت امور خارجه هم کارهای مربوطه را پیگیری کرد. اصل قضیه این بود که یک تعداد از سازمان امل و یک تعداد از بچه‌های حزب‌الله لبنان با هم، نهال حزب‌الله را بنیان گذاشتند و تنومند کردند. اینجا بود که حزب‌الله کاری کرد که به قول معروف اسرائیل را از آنجا بیرون کرد.

ما با هیچ کسی سر جنگ نداریم

این فرمانده و جانباز دفاع مقدس تأکید کرد: دکترین نظامی ما چه آن موقع و چه الان مشخص است؛ ما شروع‌کننده جنگ نیستیم. چون ما با هیچ کس جنگ نداریم که بخواهیم کشورگشایی کنیم یا تجاوز کنیم، یا جایی را بگیریم؛ نه، اصلاً به هیچ وجه. امام قلب‌ها را فتح کرد. حزب‌الله را ما نگفتیم بیا این پول را می‌دهیم، نه؛ آن‌ها خودشان شیفته امام شدند و قبول کردند. مثلاً الان نگاه کنید، یمنی‌ها در محاصره‌اند؛ مگر ما می‌توانیم کمک برسانیم؟ اما بله، ما به آن‌ها یاد دادیم که چطور موشک بسازند و ابایی هم از این کار نداشتیم. آموزش دادن که اشکالی ندارد، همه جا آموزش می‌دهند.

وی گفت: چطور آمریکایی‌ها قبل از انقلاب می‌آمدند اینجا یا نظامیان ما به آنجا می‌رفتند برای آموزش‌های نظامی؟ بنابراین اصل موضوع، ارتباط قلبی است که بین دو طرف برقرار می‌شود. من دو بار به دیدار آقای سید حسن نصرالله رحمت‌الله علیه رفتم. در آن شرایط که زیر زمین بود و هوا به آن صورت نبود، اما ایشان عاشقانه پای کار همه چیز ایستاده بود و حضرت آقا را به همه جهات قبول داشت. به همین دلیل، این ارتباط قلبی و علاقه واقعی نسبت به همدیگر قابل قیمت‌گذاری یا اندازه‌گیری نیست.

امام و حضرت آقا غیرقابل اعتماد بودن دشمن را پیش‌بینی کرده بودند/ اگر آقای خامنه‌ای فراخوان بسیج مردمی نمی‌داد منافقین تا تهران رسیده بودند

این نماینده مجلس با اشاره به دلایل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر بیان داشت: بعد از این عملیات، قطعنامه‌ای توسط شورای امنیت سازمان ملل نوشته شد، اما اصلاً منصفانه نبود و آن موقع تقریباً از حدود ۲۰۰۰۰ کیلومتر مربع، دو سه هزار کیلومتر از خاک ما هنوز در اشغال بود. مناطق نفت‌شهر و مناطق دیگر تحت اشغال بود. آن‌ها می‌خواستند عقب‌نشینی کنند، اما ما می‌گفتیم اولاً، تجاوزگر معرفی شود؛ ما نمی‌خواستیم چیزی بگیریم، فقط می‌خواستیم حقمان را مشخص کنیم. دوماً، خساراتی که به ما وارد شده بود، جبران شود. سوماً، چه تضمینی هست که اگر آن‌ها عقب‌نشینی کنند، مجدداً خودشان را تقویت نکنند و دوباره حمله نکنند؟

وی افزود: ما چرا می‌گوییم نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد؟ به خاطر اینکه دیدیم امام در سال ۶۷، ۲۷ تیرماه قطعنامه را پذیرفت، اما آن‌ها دوباره حمله کردند. به این‌ها نمی‌شود اعتماد کرد. شیطان ذاتش دروغ است و ذاتش خیانتکار است. البته امام پیش‌بینی کرده بود و همین‌طور مقام معظم رهبری. ما دوکوهه بودیم و از رادیو شنیدیم که امام فرمودند به این‌ها نمی‌شود اطمینان کرد و حضرت آقا هم گفتند من دارم می‌روم جبهه. در نماز جمعه به ائمه جمعه گفتند که مردم را بسیج کنید تا به جبهه بیایند. اگر نیروهای مردمی نبودند، منافقین تا تهران رسیده بودند.

طراحی منافقین احمقانه بود

کوثری تأکید کرد: من با اطمینان می‌گویم که اگر آن نیروها نبودند، هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد و به تهران رسیده بودند. چون اینها به کسی رحم نمی‌کردند و همه را در همان اسلام‌آباد قتل عام کردند که آدم دلش به درد می‌آید؛ کاری کردند از صهیونیست‌ها بدتر. اگر آن نیروها نبودند، کسی نمی‌توانست جلوی اینها را بگیرد. البته تصمیم منافقین، آمریکایی‌ها و رژیم بعث عراق احمقانه بود. چون من خودم اسناد و مدارک این موضوع را دیدم که توافق بین ارتش بعث عراق و منافقین این بود که ارتش عراق تا سرپل ذهاب برسند و آنجا را بگیرند و از طرف دیگر گیلان‌غرب را تصرف کند تا منافقین بتوانند ستون خود را تا میدان آزادی تهران برسانند و از داخل تهران عملیات را به پایان برسانند. طبق اسناد، آن‌ها حتی پشتیبانی هوایی جنگنده‌های ارتش عراق را تا تهران داشتند، و توپخانه‌شان هم تا سرپل ذهاب فعال بود. اما طراحی‌شان بسیار احمقانه بود؛ حتی فکر نکرده بودند که ممکن است تعدادی انسان مانع حرکت آن‌ها شوند و حرکت‌شان را کُند کنند.

وی ادامه داد: اتفاقا بعد از اسلام‌آباد که آن‌ها حرکت کردند، اینقدر وحشت در بین مردم پخش شده بود که مردمی که به سمت اسلام‌آباد، سرپل ذهاب، کرند و قصرشیرین می‌رفتند، وقتی فهمیدند منافقین در اسلام‌آباد جنایت کرده‌اند، مسیرشان را تغییر دادند. آن زمان جاده دوطرفه بود و ترافیک سنگینی به وجود آمد که باعث کندی حرکت آنها شد. زمان‌بندی آن‌ها برای رسیدن از سرپل ذهاب تا میدان آزادی حدود هشت ساعت بود تازه با جاده‌های آن زمان. خیال می‌کردند مردم از آن‌ها استقبال خواهند کرد. اما باز هم حضرت امام و آقا تأکید کردند که نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد. از طرف دیگر، ارتش عراق به جاده اهواز خرمشهر رسیده بود. و ما اول رفتیم آن‌ها را زدیم. داستان مفصلی دارد.

شعار هاشمی شعار «جنگ جنگ تا یک پیروزی» بود!

این فرمانده دوران دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که حضرت امام با وجود تأکید بسیار بر ادامه جنگ و عبارت جنگ جنگ تا پیروزی، چرا در نهایت قطعنامه را پذیرفتند؟ گفت: امام نظراتشان را می‌گفتند، مانند الان که حضرت آقا نظرات خود را صریح برای همه مردم بیان می‌کنند. اما مسئله اصلی در اجرای آن نظرات است. چون در اجرا نظرات دیگری مطرح می‌شد. بعضی‌ها در جنگ بودند اما می‌گفتند «جنگ جنگ تا یک پیروزی»! مثلاً آقای هاشمی مدام به فرماندهان می‌گفت شما یک پیروزی به دست بیاورید، من قضیه را حل می‌کنم. اما حضرت امام می‌گفتند: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه.» یعنی رفع فتنه یک مفهوم وسیع‌تر است. با وجود موفقیت‌هایی مثل عملیات والفجر ۸، انتظار می‌رفت که دیپلماسی فعال شود و کار تمام شود، اما این اتفاق نیفتاد چون نمی‌خواستند ایران پیروز میدان باشد.

وی خاطرنشان کرد: من این را خیلی صریح و واضح می‌گویم که ایشان می‌گفت جنگ جنگ تا یک پیروزی! با این حال ما اطاعت ایشان را در جنگ می‌کردیم. ما می‌گفتیم چرا دولت در جنگ نمی‌آید؟ اما بالاخره اینقدر فشار زیاد شد که ایشان خرداد سال ۶۷، دولت را وارد جنگ کرد و آقای موسوی را رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کرد که هم نخست‌وزیر بودند و هم مسئولیت ستاد را بر عهده داشت. بعد به تدریج مسئولیت‌ها به افراد مختلف سپرده شد؛ مثلاً آقای بهزاد نبوی مسئولیت پشتیبانی در قرارگاه داشت و همزمان در دولت هم مسئول بود. آقای خاتمی هم همین وضعیت را داشت. این‌جا بود که شرایط به سمت پذیرش قطعنامه پیش رفت. البته قطعنامه اصلی سازمان ملل مربوط به سال ۶۶ بود، تاریخ ۲۹/۴/۶۶، اما پذیرفتن آن مربوط به ۲۷/۴/۶۷ بود، یعنی تقریباً یک سال بعد.

از نظر بچه‌های جبهه و جنگ شاید صدام بیشتر از برخی مسئولان حرف امام را گوش می‌داد!

کوثری با اشاره به انتشار دو نامه از سوی فرمانده کل سپاه و رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت درباره وضعیت اقتصادی و توان نظامی کشور که بر تصمیم‌گیری امام در پذیرش قطعنامه موثر بود، گفت: اینها باید خیلی دقیق گفته شود. وقتی ستاد کل نیروهای مسلح تشکیل شد، آقای هاشمی جانشین فرمانده کل قوا شد، ایشان تا قبل از این، نماینده امام در جنگ بود ولی بعد شد جانشین فرمانده یعنی رسماً مسئولیت جنگ برعهده ایشان شد. از سال ۶۶ ما دائماً به آقای هاشمی می‌گفتیم دولت هم باید وارد شود، چطور صدام همه امکاناتش را به کار گرفته؟ پس دولت هم باید وارد میدان شود و امام هم گفته بودند همه باید کمک کنند.

وی افزود: ما می‌گفتیم حرف امام را صدام گوش داده چون دولت عراق همه امکاناتش را وارد کرده بود. چون در ابتدای جنگ، عراق حدود ۱۲ لشکر و ۱۵ تیپ مستقل داشت، اما در پایان جنگ بیش از ۶۱ لشکر داشت، یعنی بیش از ۵ برابر بیشتر از ایران. ما این‌ها را می‌گفتیم و انتظار داشتیم دولت بودجه و حمایت بیشتری کند. مجلس هم باید همکاری می‌کرد. در نهایت ما با مشکلات جدی مواجه بودیم. امکانات اولیه هم کم بود. بله دولت هم صادرات زیادی نداشت و صادرات نفت ایران به حدود ۱۰۰ هزار بشکه در روز رسیده بود و قیمت نفت هم فقط ۸ دلار بود.

با اینکه دولت وارد جنگ شد اما وضع جبهه‌ها بهتر نشد

کوثری ادامه داد: تحریم‌ها هم بود ولی بحثش جدا بود. تحریم‌های آن موقع، تحریم‌های نظامی بود و نفتکش‌های ما مدام هدف قرار می‌گرفتند و امکان صادرات نفت به سختی فراهم می‌شد. ما این مسائل را از اخبار می‌شنیدیم چون بیشتر در دوکوهه بودیم، اما فرمانده بودیم و باید مطلع می‌شدیم. جلسات متعددی در تهران با حضرت آقا که رئیس جمهور بودند و آقای هاشمی برگزار می‌شد که ایشان مرتب به جبهه می‌رفت و صحنه جنگ را از نزدیک بررسی می‌کرد. دولت وارد جنگ شد و آقای موسوی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شد، وضع جبهه‌ها بهتر نشد. چون همین ستاد به آقامحسن گفت که شما چه می‌خواهید که جنگ را تمام کنید؟

وی گفت: آنها هم رفتند با فرماندهان مشورت کردند و لیستی از امکانات لازم برای ادامه جنگ تهیه کردند؛ مثلاً گفتند اگر بخواهیم جنگ در ۶ ماه تمام شود این مقدار امکانات لازم است، اگر در یک سال می‌خواهیم تمام کنیم این مقدار، و همه موارد را در سه صفحه جمع‌آوری کردند. ولی آقای موسوی گفت من حتی یک دلار هم ندارم که بتوانم کمک کنم چون منابع مالی نبود. بهزاد نبوی گفته بود اصلاً انبارهای ما خالی است، آقای خاتمی که در وزارت ارشاد مسئولیت داشت و مسئول روابط عمومی و تبلیغات بود، می‌گفت مردم خسته شده‌اند و دیگر نمی‌آیند به سمت جنگ.

این نماینده مجلس بیان داشت: واقعا هم در صحنه اینطور بود و کسی نبود، اما دلایل دیگری هم داشت. در نهایت این موضوع به جلسه‌ای با حضور ۴۰-۵۰ نفر از مسئولین از جمله اعضای شورای نگهبان، مجلس خبرگان و مجلس رسید که بر اساس اخبار و تحلیل‌های ما، به این نتیجه رسیدند که ادامه جنگ ممکن نیست. این تصمیم به امام ارائه شد و امام گفتند که من به کسانی که مسئولیت دارند اطمینان دارم و آن‌ها این تصمیم را پذیرفتند. اما بچه‌هایی که در جبهه بودند، وقتی قطعنامه پذیرفته شد، گریه می‌کردند و ناراحت بودند که چرا امام را تحت فشار گذاشته‌اند که این تصمیم را بگیرد. که بعدا با مطالبی که امام مطرح کردند بعد از قطعنامه، یک آرامش نسبی برقرار شد و خودمان هم به این نتیجه رسیدیم که باید آماده باشیم.

بعد از پذیرش قطعنامه، بیشترین نیروها در طول ۸ سال دفاع مقدس به جبهه آمدند

وی ادامه داد: بعد از پذیرش قطعنامه، بیشترین نیروها در طول ۸ سال دفاع مقدس، نه فقط در عملیات مرصاد، بلکه به طور کلی، وارد جبهه شدند. چون گفته بودند به دشمن نمی‌شود اطمینان کرد. قبل از مرصاد هم اگر این نیروها نبودند، اوضاع در جنوب به‌خصوص در مقابل ارتش بعث عراق خیلی سخت می‌شد. من خودم به‌عینه دیدم؛ مثلاً آقای مظفر، که آن زمان مدیرکل آموزش و پرورش تهران بود، چهار تا از برادرانش در جبهه حضور داشتند که سه‌تا از برادرهایش در یکجا شهید شدند؛ یکی‌شان استاد دانشگاه بود، یکی دیگر قاضی، و پدرشان هم که در لشکر ۱۰ خدمت می‌کرد.

دو عامل رهبری و مردم ولایت‌مدار همیشه باعث موفقیت است

کوثری گفت: اگر این نیروها نمی‌آمدند، چه کسی می‌خواست جلوی ارتش عراق و منافقین را بگیرد؟ مردم بودند. دو عامل اصلی همیشه باعث موفقیت شده است: یکی رهبری یعنی ولی امر مسلمین و دیگری مردم ولایت‌مدار. مثلاً اگر به تاریخ برگردیم، علی بن ابی‌طالب را به‌خاطر نخواستن مردم ۲۵ سال خانه‌نشین کردند، چون مردم او را نشناختند و کسانی که نزدیکش بودند به او خیانت کردند. بعد شورای سقیفه را تشکیل دادند و تازه بعد از عثمان به زور وادار به حکومت کردند که بدتر شد و بیشتر از ۴ سال و ۹ ماه نتوانست دوام بیاورد، چون دائم گرفتار مشکلات بود. حتی خودش می‌گفت خدایا مرا از دست این مردم راحت کن. چون مردم حرف‌گوش نمی‌کردند؟ اما مردم ما اینقدر خیلی خوب بودند و هنوز هم هستند که امام می‌فرماید این امت حتی از امت پیامبر هم بهتر است.

ما هیچگاه از جبهه مقاومت نخواسته‌ایم که برای تقویت ما کاری انجام دهند

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با بیان اینکه بعد از نبردهای اخیر با رژیم صهیونیستی، ایران اسلامی به هیچ عنوان ضعیف نشده، گفت: این را کاملا آگانه می‌گویم. ما هیچ‌وقت از حزب‌الله، حماس و نیروهای مقاومت یمن نخواستیم که برای ما یا برای تقویت ما کار کنند، ما براساس اعتقادات اینها با آنها ارتباط برقرار کرده‌ایم و همیشه روی خودمان حساب کردیم. فقط یک مثال بزنم؛ وقتی ارتش بعث عراق موشک به تهران و شهرهای دیگر می‌زد، مردم می‌گفتند: جواب موشک، موشک است. اما ما اصلاً موشک نداشتیم.

وی افزود: وقتی حاج محسن رفیق‌دوست که خدا طول عمر به او بدهد، از قذافی ۱۰ موشک گرفت، یکی را داد به حسن تهرانی‌مقدم که مهندسی معکوس کند. بقیه را یکی یکی با بچه‌هایی که در سوریه آموزش دیده بودند، شلیک می‌کردند. طی ۴ سال توانستیم حدود ۸۸ موشک از چین و کره شمالی و جاهای دیگر تهیه کنیم. که تازه دقت بالایی هم نداشتند. ولی در عملیات «وعده صادق ۲» به گفته سردار رشید و دلاور هوافضا، سردار حاجی‌زاده، در عرض ۱۸ دقیقه، ۲۰۱ موشک با دقت بسیار بالا شلیک شد که ۸۵ درصد به هدف خورد.

کوثری بیان داشت: در «وعده صادق یک» ۹ ساعت طول کشید تا ۱۳۰-۱۴۰ پهپاد فرستادیم و بعد موشک زدیم، اما آنجا ۱۸ دقیقه زمان برد. آیا این نشانه ضعیف شدن است؟ اگر کسی فکر می‌کند ما ضعیف شده‌ایم، باید بداند به لطف خدا نیروهای مسلح و مردم ما همیشه پای‌کار بوده‌اند. درست است که گرانی‌ها هست و این را دولت و مجلس باید درست کند.

همه ما امتحان می‌شویم تا معلوم شود چه کسی تا آخر می‌ایستد

وی با اشاره به شهادت فرمانده محور مقاومت لبنان شهید سیدحسن نصرالله گفت: خداوند که نمی‌خواهد معجزه کند؛ این یک روال طبیعی است و همه ما در حال امتحان هستیم، باید ببینیم چه کسی تا آخر می‌ایستد، چه کسی کم می‌آورد، چه کسی مادیات برایش مهم است و چه کسی واقعاً برای خدمت پای کار است. آقای رئیسی را دیده‌ایم دیگر. ایشان چیزی برای خودش نمی‌خواست و برای مردم شبانه‌روز کار می‌کرد. خداوند نمونه‌هایش را نشان می‌دهد؛ حاج قاسم یکی از این نمونه‌ها بود. حاج قاسم را من از سال ۶۰ می‌شناختم. از زمانی که فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله بود در عملیات فتح‌المبین. اما حتی بعد از جنگ هم پوتین‌هایش را در نیاورد. پس توانمندی داریم و نباید بگوییم نمی‌شود. در عملیات‌هایی مانند «الی بیت‌المقدس» هم ما امکانات زیادی نداشتیم.

اگر مجلس، مجلس جمهوری اسلامی نبود پایم را هم در آن نمی‌گذاشتم

فرمانده پیشین لشکر محمد رسول‌الله (ص) در پاسخ به این سوال که آیا شخصیت و تلاش‌های حاج محمد کوثری فرمانده لشکر محمد رسول‌الله (ص) را دوست دارید یا حاج محمد کوثری مجلس را بیان داشت: این سوال را دوبار هم حضرت آقا از من پرسیدند وقتی در دوره هشتم مجلس، نماینده بودم. گفتند آقای کوثری مجلس بهتر است یا سپاه؟ گفتم خیلی‌ عذر می‌خواهم که اینطور می‌گویم اما اگر مجلس جمهوری اسلامی نبود پایم را هم نمی‌گذاشتم. چون امام فرمود «مجلس در رأس امور است». بنابراین همه باید این موضوع را بپذیریم.

گلایه نماینده مجلس از دخالت بعضی از نمایندگان در امور دولت خلاف نظر رهبر انقلاب/ رئیسی بیخودی روبان قیچی نمی‌کرد

این نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: حضرت آقا فرمودند که نباید در کار دولت دخالت کنیم، و ما باید اطاعت کنیم. بعضی‌ها متأسفانه دخالت‌ دارند. این یک ایراد اساسی است که در هر دوره‌ای وجود داشته. من می‌خواهم بگویم که باید این موضوع اصلاح شود. ما چرا می‌‌گوییم که دولت آقای رئیسی شأنش در حد نظام جمهوری اسلامی بود؟ چون به مردم توجه بیشتری داشت، نه اینکه به کارهای کلان توجه نکند. اتفاقا هر دو را به خوبی انجام داد و بیخودی روبان قیچی نمی‌کرد.

تحریم مشکلات ایجاد می‌کند اما مسئله اصلی، مدیریت خودمان است

وی با بیان اینکه دولت هم باید تلاش کند ناترازی‌ها و مشکلات را برطرف کند، گفت: متأسفانه برخی‌ها کوتاهی‌هایی می‌کنند. مسئولیت می‌گیرند اما کوتاهی می‌کنند. بحث تحریم یک موضوع است که نمی‌توان گفت اثر ندارد، اما تاثیر آن یک حدی است. مسئله اصلی، مدیریت خودمان در جامعه است که باید بهتر از این باشد، یعنی باید بهتر فکر کنیم، بهتر تصمیم بگیریم و تابع جو و شرایط نباشیم. اگر تابع جو و شرایط شویم، آن جو ما را به این سو و آن سو می‌برد و در نهایت وضعیت ما را خراب می‌کند.

اگر همکاری بین مجلس و دولت نباشد، وضعیت بدتر خواهد شد/ آفت قوانین بدون پشتوانه اجرایی

کوثری با اشاره به وضع قوانین بی پشتوانه و ضمانت اجرایی بیان داشت: مثلاً الان وضعیت بانک‌هایمان باید خیلی سریع سامان پیدا کند. زمانی که مجلس قوانینی برای فرزندآوری تصویب می‌کند یا وقتی جوان‌ها قصد ساخت خانه دارند، دولت باید شفاف بگوید که توان تأمین این خواسته‌ها را دارد یا نه. از سوی دیگر، نمایندگان مجلس هم باید رعایت کنند که فشار غیرمنطقی وارد نکنند. قانونی که تصویب می‌شود باید به طور کامل تأیید، تصویب و ابلاغ شود و دولت بتواند آن را اجرا کند. اگر قانون ابلاغ شود ولی اجرا نشود، فایده‌ای ندارد. مسئله دوطرفه است؛ اگر این همکاری بین مجلس و دولت نباشد، وضعیت بدتر خواهد شد. مثلاً الان خیلی خوب است که همه مردم به گاز دسترسی داشته باشند، حتی در دورترین نقاط کشور، اما آیا ذخایر مورد نیاز این موضوع از قبل پیش‌بینی شده است؟ نه، اینها مشکلاتی است که باید به آنها پرداخته شود.

اگر مردم ببینند قانونی هست اما اجرا نمی‌شود، خودشان هم قانون را رعایت نخواهند کرد

این نماینده مجلس گفت: من هم همیشه گفته‌ام که ما که به عنوان نمایندگان مردم انتخاب می‌شویم و به ما اطمینان می‌کنند، باید هم روند نظام و همچنین راحتی مردم را با هم ببینیم، نه فقط یکی را مد نظر قرار دهیم. نمی‌توان گفت مردم ما این کارها را کرده‌ایم اما دولت نتواند عمل کند. اگر دولت توانایی اجرا نداشته باشد، هر چقدر هم شعار دهیم و قانون تصویب کنیم، فایده ندارد. پس باید دو طرفه باشد؛ یعنی وقتی قانونی تصویب می‌شود، دولت هم باید به موقع آن را اجرا کند تا مردم ناامید نشوند. اگر مردم ببینند قانونی هست اما اجرا نمی‌شود، خودشان هم قانون را رعایت نخواهند کرد، مثل عبور از چراغ قرمز. نماینده باید قانونی تصویب کند که خودش بداند دقیقاً امکان اجرا دارد یا نه. نباید فقط برای خوشایند تصویب شود.

علی‌رغم تمایل آمریکایی‌ها برای مذاکره اما کم‌کم نشانه‌هایی از زیاده‌خواهی آنها دیده می‌شود

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس درخصوص پیش بینی نتیجه مذاکرات هسته‌ای نیز گفت: الان خوشبختانه هم یک تیم منسجم توسط خود مقام معظم رهبری ایجاد شده که سیاست‌ها را مشخص می‌کنند که هم به تیم مذاکره‌کننده می‌دهند و هم تیم مذاکره‌کننده قبل از رفتن، هم با آن تیم و هم با کمیسیون امنیت ملی جلساتی دارد و نظرات گرفته می‌شود و به جمع‌بندی می‌رسند که با چارچوب مشخص برای مذاکره می‌روند. این باعث می‌شود وقتی برمی‌گردند، گزارش دقیق ارائه دهند و جمع‌بندی روشنی داشته باشند.

وی افزود: اما اگر بخواهیم پیش‌بینی کنیم به کجا می‌رسد، آنها علی‌رغم تمایلی که برای مذاکره نشان دادند، اما کم‌کم نشانه‌هایی از زیاده‌خواهی طرف مقابل دیده می‌شود، مثلاً می‌گویند باید برنامه هسته‌ای ما به صفر برسد و هیچ غنی‌سازی‌ای نداشته باشیم. ما می‌گوییم اگر قرار است ما غنی‌سازی نکنیم، پس چرا شما دارید؟ وقتی شما دو بمب هسته‌ای روی هیروشیما و ناکازاکی انداختید و حدود ۲۰۰ هزار نفر را کشتید، حقوق بشر کجا بود که جلوی شما را بگیرد؟ خودتان قوانین را زیر پا گذاشتید.

کوثری گفت: از طرف دیگر در بحث غنی‌سازی صلح آمیز، ما اعلام کرده‌ایم و مقام معظم رهبری هم بارها تأکید کرده‌اند که به دنبال سلاح غیرمتعارف و خارج از عرف نیستیم و تولید بمب هسته‌ای را دنبال نمی‌کنیم. اما شما خودتان حدود ۵ هزار کلاهک هسته‌ای دارید و رژیم اشغالگر هم بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ کلاهک دارد. خب، چرا شما باید داشته باشید ولی ما حتی هسته‌ای صلح‌آمیز نداشته باشیم؟ این بحث ماست، حرف ما این است که شما اصلاً کی هستید که می‌گویید نباید داشته باشیم؟ شما یکی از اعضای سازمان ملل هستید.

خود آمریکایی‌ها قبل از انقلاب می‌گفتند ایران باید ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای داشته باشد

وی ادامه داد: قبل از انقلاب، خود آمریکایی‌ها می‌گفتند ایران باید ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای داشته باشد و خودشان آمدند برای بسترسازی. آلمانی‌ها هم آمدند و دو نیروگاه ۱۳۰۰ یا ۱۰۰۰ مگاواتی را در بوشهر شروع به ساخت کردند. فرانسوی‌ها هم در دارخوئین نیروگاه‌ ۳۶۰ مگاواتی در حال ساخت بودند. نیروگاه ۵ مگاواتی تهران هم برای تولید دارو بود که در همین کوی دانشگاه که می‌شود سازمان انرژی اتمی قرار داشت. سوختش را هم آمریکایی‌ها تعهد داده بودند که بدهند. چطور آن زمان که ذخایر نفتی ما بسیار زیاد بود، باید ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای باید می‌داشتیم، چون شما می‌خواستید اما الان می‌گویید خیر. دو دوتا چهار تا که می‌شود، می‌گوییم چطور شما بمب هسته‌ای داشته باشید ولی ما هسته‌ای صلح آمیز نداشته باشیم؟ اصلاً کی گفته شما باید داشته باشید؟ اصلا شما کی هستید؟ ما انقلاب کردیم برای همین.

امام به ما یاد داد که باید ایستاد و مقابل این زورگویان مقاومت کرد/ هر کسی هم بخواهد کوتاه بیاید مردم اجازه نمی‌دهند

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس بیان داشت: آمریکا و روسیه که قدرت داشتند و بعد از جنگ جهانی دوم دنیا را تقسیم کردند، ولی الان دیگر زمان آن نیست که مردم بنشینند و هر غلطی آمریکا خواست بکند، مردم بگویند «چشم»؛ این ملت شهید داده تا حقش را بگیرد، نه بیشتر و نه کمتر. امام اصلا این زندگی را به ما نشان داد که باید ایستاد و مقابل این زورگویان مقاومت کرد. حالا اگر ما بخواهیم دوباره زیر ستم آنها باشیم، اصلا کی اجازه می‌دهد؟ خانواده شهدا اجازه می‌دهند؟ رهبری اجازه می‌دهد؟ مردم اجازه می‌دهند؟

به آقای عراقچی گفتم به آمریکایی‌ها بگویید وضع تحریم‌های جدید در حین مذاکرات چه معنی دارد؟

کوثری تأکید کرد: حرف ما این است که دو طرف باید به صورت منصفانه برخورد کنند. ما تضمین می‌دهیم که به هیچ وجه به سمت سلاح هسته‌ای نخواهیم رفت و حتی سازمان انرژی اتمی بین‌المللی به طور دائم نظارت کند. از طرف مقابل هم انتظار داریم تحریم‌ها برداشته شود. اما شما نگاه کنید، همین الان هم که داریم مذاکره می‌کنیم، تحریم‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود؛ هم برای افراد، هم برای شرکت‌ها، هم برای بخش‌های مختلف. به خود آقای عراقچی گفتم، گفتم به این‌ها بگویید. ایشان هم قبول داشت و گفت می‌گوییم به آنها. باید محکم بگوییم داریم برای چه چیزی مذاکره می‌کنیم. از این طرف تحریم‌ها را اضافه می‌کنید، یعنی چه؟ اگر واقعاً عرضه دارید و صداقت دارید، بیایید وسط تحریم‌ها را بردارید، نه اینکه اضافه کنید.

برای اطمینان خاک بندر شهید رجایی را به آزمایشگاه دادیم اما هنوز به نتیجه نهایی نرسیده‌ایم

وی با اشاره به آخرین نتایج تحقیقات در مورد حادثه بندر شهید رجایی نیز بیان داشت: هم رئیس کیسیون، هم خود بنده و هم نماینده ایلام، خانم فلاحی، و حتی تیم‌هایی از جاهای مختلف رفته‌اند و حتی خاکبرداری هم انجام شده است. خاک را آوردیم و آزمایش کردیم تا مشخص شود مواد موجود چیست، ولی هنوز به نتیجه نهایی که باید اعلام شود، نرسیده‌ایم. این که یک‌باره بگوییم فلانی بوده، خب سندش کجاست؟ ما باید راست و دقیق به مردم بگوییم. قطعاً اگر به نتیجه برسند، حتماً اعلام خواهد شد. در کشور ما موضوعی نیست که پنهان بماند.

علت حادثه شهادت شهید رئیسی و همراهانش خطای انسانی بود

کوثری با اشاره به حادثه شهادت آیت‌الله رئیسی و همراهانش اظهار کرد: مثلاً درباره شهید رئیسی، برادری گفته بود از فلان کشور و مثلاً صهیونیست‌ها این کار را کرده‌اند. گفتم اگر ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرده که اشتباه انسانی بوده، ما هم قبول داریم. خودم هم از دو برادر خبره که یکی‌شان فرمانده نیروی هوایی بوده، امیر انصاری، که در جنگ و عملیات خیبر فعالیت داشت و سردار علایی هم بودند، یک سال پیش صحبت کردیم و گفتند این حادثه، خطای انسانی بوده، این خلبان با وجود تجربه بالا، در وضعیت هوایی گیر کرده که نتوانسته کنترل کند. خدا رحمتشان کند.

وی با اشاره به اظهارات برخی نزدیکان شهید رئیسی در مورد وجود برخی ابهامات و سوالات گفت: من می‌گویم باید مدرک ارائه شود. اگر ابهامی هست، باید دنبال آن رفت و آن را شفاف کرد. ما می‌گویم که ستاد کل نیروهای مسلح با افراد خبره و تخصصی این موضوع را بررسی کرده‌اند؛ من سردار عبداللهی که جانشین سرلشکر باقری است، را از سال ۵۸ می‌شناسم. در هوانیروز خبره است و آموزش دیده‌اند و بسیار پرواز کرده. ایشان و تیم‌شان رفته‌اند و گفته‌اند که خطای انسانی بوده است. اگر ما بخواهیم دائم بگوییم فلان کس بوده، مگر ترس داریم؟ اگر واقعا مسئله‌ای است، باید شفاف بگوییم. اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم.

آزادی این نیست که هر چه دلمان خواست بگوییم

وی در واکنش به ادعای برخی رسانه‌ها درخصوص حادثه بندر شهید رجایی خاطرنشان کرد: این نحو اظهارنظر کردن‌ها برای این است که ما قدر آزادی را نمی‌دانیم. متأسفانه ما خیال می‌کنیم آزادی یعنی هر چه دلمان خواست بگوییم. این باعث التهاب در جامعه می‌شود. وقتی نمی‌دانید واقعاً موضوع چیست، نباید این حرف‌ها را مطرح کنیم. من می‌گویم وقتی به نتیجه رسیدید، بیایید و با سند و مدرک آن را اعلام کنید؛ هیچ ایرادی ندارد. اما اگر به نتیجه نرسیدیم، نباید بدون تحلیل حرف بزنیم.

ضعف تیم فوتبال استقلال در مدیریت، همدلی بازیکنان و مربی است

کوثری با اشاره به وضعیت تیم فوتبال استقلال نیز بیان داشت: من دو سه سالی در تیم جوانان آنجا بودم اما واقعیت این است که یک بخش مهمی از این ضعف فعلی استقلال، یکی مدیریت است، بخش دیگر همدلی بین بازیکنان، و بخش سوم هم مربی است. مربی باید الگو باشد، هم از نظر تخصصی و هم از نظر اخلاق و رفتار. اگر مربی نتواند خودش الگو باشد و بازیکنان فکر کنند از مربی برترند، مشکلات زیادی پیش می‌آید. الان من نه با آقای جباری آشنایی دارم و نه ارتباطی، ولی وقتی فوتبالشان را می‌دیدم، بسیار با شخصیت بود. الان هم که وارد مربیگری شده، این اخلاق خیلی مهم است. پیامبر هم همیشه روی این موضوع تأکید داشتند.

وی خاطرنشان کرد: کسی که به عنوان مربی یا سرمربی روی کار می‌آید، خیلی مهم است.  این اخلاق خیلی اهمیت دارد. نگاه کنید حضرت امام چطور بود؛ وقتی خانواده شهدا یا شخصیت‌های بزرگ پیشش می‌آمدند، با چه احترام و متانتی برخورد می‌کرد. حتی وقتی می‌خواست درباره آمریکا صحبت کند و انتقاد شدیدی کند، می‌گفت شیطان بزرگ و حرف زدنش با رعایت کلام و ادب بود. در مقابل، الان ببینید ترامپ چگونه حرف می‌زند؛ این‌ها حرف‌هایی بی‌حساب و کتاب است، با اینکه مشاوران و مراکز پژوهشی زیادی دارد، اما باز هم بدون بررسی حرف‌هایی می‌زند که حتی آمریکایی‌ها به آن می‌خندند. او فکر می‌کند دنیا را فتح کرده، اما اصلاً اینطور نیست. 

 

مشروح گفت و گو با اسماعیل کوثری در برنامه حضور در پی می آید:

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم، و صلی‌الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. سلام. اینجا حسینیه‌ی جماران است و شما بیننده‌ی برنامه‌ی «حضور» هستید که پس از یک وقفه، بار دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم. در فاصله‌ی بین سوم خرداد و سالگرد ارتحال حضرت امام روح‌الله (ره)، در خدمت یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس هستیم؛ کسی که از ۸ سالگی، یعنی از سال ۱۳۴۲، با امام آشنا شده و در همان سال جذب نهضت انقلاب اسلامی حضرت امام شده است.

او پیش از انقلاب، عضو گروه «توحیدی صف» بوده و در روز ورود امام (۱۲ بهمن ۱۳۵۷)، از جمله کسانی بوده که تأمین امنیت این ورود تاریخی را بر عهده داشت. پس از انقلاب، وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌شود و در درگیری‌های قومی در کردستان، علیه دموکرات‌ها حضور فعال دارد. در ادامه نیز در طی هشت سال دفاع مقدس، سلسله‌مراتب فرماندهی را طی می‌کند تا جایی که از سال ۱۳۶۳ تا حدود سال ۱۳۷۸ یا ۱۳۷۹، یعنی به مدت حدود ۱۵ تا ۱۶ سال، فرماندهی لشکر محمد رسول‌الله (ص) یا همان سپاه محمد رسول‌الله را بر عهده می‌گیرد.


بعد از جنگ نیز مسئولیت‌های مختلفی را تجربه کرده و اکنون در چهارمین دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی حضور دارد؛ با این‌ حال همچنان سپاه و فرماندهی در آن را بیشتر از نمایندگی مجلس دوست دارد. با ایشان درباره‌ی موضوعات متنوعی از جمله فتح خرمشهر، دیدگاه‌های حضرت امام در حوزه‌ی دفاع مقدس و همچنین مسائل روز کشور گفتگو خواهیم کرد. با ما همراه باشید.

رنجبران: در خدمت «سردار حاج محمد کوثری» هستیم. با وجود اینکه ایشان هم‌اکنون برای چهارمین دوره در مجلس شورای اسلامی حضور دارد، اما همه، این عزیز را با نام حاج محمد کوثری، فرمانده لشکر محمد رسول‌الله یا سپاه محمد رسول‌الله می‌شناسند؛ و همه ایشان را همچنان همان «حاج محمد» صدا می‌زنند. خیلی خوش آمدید.

کوثری: من هم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز سلام و عرض ادب دارم. سالگرد [ارتحال] حضرت امام را هم باید تسلیت گفت و هم تبریک. تسلیت به این دلیل که دیگر در میان ما نیستند؛ و تبریک به خاطر اینکه امام کاری کرد که با اعمال و رفتار خودش، دنیا را به آگاهی و بصیرت رساند. حقیقتاً باید گفت که او، یک‌تنه و تنها بود؛ اما مردم وفادار، به او لبیک گفتند و آن‌چنان حماسه‌ای آفریدند که موجب لرزش و در نهایت، از بین رفتن یک ابرقدرت شد. و ان‌شاءالله ابرقدرت‌های دیگری هم از بین خواهد رفت.

رنجبران: بله، حالا وقتی گفتید «تبریک»، لحظه‌ای مکث کردم و با خودم گفتم که قرار است تبریک چه چیزی را بگویید؟! ولی به‌نظرم کاملاً درست است. ایام ارتحال، مخصوصاً برای شما که دلبستگی خاصی به امام داشتید، خیلی ناراحت‌کننده و دردناک است. اما همه مثال می‌زنند؛ ما با خیلی‌ها در اینجا یا جاهای دیگر گفتگو کردیم. امام دو اقبال بی‌نظیر در دنیا داشت: یکی استقبال بی‌سابقه‌ی مردم در ۱۲ بهمن هنگام ورود از فرانسه، و دیگری آن بدرقه‌ی عظیمی که پس از رحلتشان صورت گرفت.

کوثری: بله، کاملاً درست است. بی‌نظیر بود. واقعاً بی‌نظیر بود.

رنجبران: خب، اولین باری که به این حسینیه‌ی جماران آمدید، یادتان هست؟

کوثری: در اصل باید بگویم که از همان بچگی، به‌ویژه در سال ۱۳۴۲، با حضرت امام آشنا شدم. پدرمان در سرچشمه کار می‌کرد و آن زمان ۸ سالم بود. یادم هست مادرم دستمان را گرفت و رفتیم سر خیابان و منتظر پدرمان ماندیم؛ چون فضا شلوغ و ناآرام شده بود و دستگیری‌هایی هم در کار بود. از همان زمان، صحبت امام هم در خانه و هم در فضای بیرون مطرح بود و ذهن ما را به خود مشغول کرده بود. اما اگر بخواهم به طور خاص به حسینیه‌ی جماران اشاره کنم، فکر می‌کنم سال ۱۳۶۰ یا ۶۱ بود که به اینجا آمدم که کاهگلی بود و حسینیه در آن زمان هنوز تکمیل نشده بود. با رزمنده‌ها آمدیم خدمت حضرت امام. البته قبل از آن هم وقتی مجروح بودیم و در تهران می‌ماندیم، برای دیدن امام می‌آمدیم. چون علاقه‌ی شدیدی داشتیم امام را از نزدیک ببینیم. اما حضور رسمی ما اینجا، بعد از عملیات «الی‌بیت‌المقدس» در سال ۱۳۶۱ بود؛ زمانی که فرماندهان برای دیدار امام آمدند. آن موقع، بعد از فتح خرمشهر بود.

رنجبران: الان هم دقیقاً در همین مناسبت فتح خرمشهر هستیم، و فاصله‌ی این مناسبت با ایام ارتحال امام، دلیل خوبی است برای برخی از سوالاتی که در ادامه خواهیم پرسید. در سوابق شما آمده که قبل از انقلاب هم عضو گروه «توحیدی صف» بودید. کمی درباره‌ی این گروه برایمان توضیح دهید.


 کوثری: در آن مقطع زمانی، کسانی که آگاه بودند و می‌خواستند با رژیم طاغوت مبارزه کنند، معمولاً راهشان را در یکی از این گروه‌ها پیدا می‌کردند. خیلی از بچه‌مسلمان‌ها یا جذب سازمان مجاهدین خلق می‌شدند، یا گروه‌هایی مانند گروه توحیدی صف یا گروه‌ فجر و دیگر گروه‌هایی که بعد از انقلاب فعال بود. بعد از انقلاب هم هفت گروه با هم ادغام شدند و گروه «مجاهدین انقلاب اسلامی» را تشکیل دادند و هدفشان هم این بود که اگر خدای‌نکرده کودتایی رخ داد یا اقدامی علیه نظام جمهوری اسلامی صورت گرفت، بتوانند جلویش را بگیرند.

البته تشکیل سپاه پاسداران، که با درایت عمیق و آینده‌نگرانه حضرت امام انجام شد، بخش زیادی از آن نگرانی‌ها را برطرف کرد. بسیاری از اعضای اصلی سازمان مجاهدین انقلاب، وقتی سپاه تشکیل شد، به آن پیوستند. ما هم پیش از انقلاب در گروه «توحیدی صف» فعالیت می‌کردیم. دلیل اصلی‌مان این بود که فکر می‌کردیم آنجا سالم‌ترین مجموعه است. چون سازمان مجاهدین خلق، بعد از سال ۱۳۵۴ دچار تغییرات ایدئولوژیک شد و از آنجا به بعد ما خیلی با احتیاط حرکت می‌کردیم. می‌خواستیم اگر فعالیتی می‌کنیم، از مسیر منحرف نشویم. برای همین هم گروه «توحیدی صف» را انتخاب کردیم.

رنجبران: اعضای اصلی گروه چه کسانی بودند؟

کوثری: راستش من خودم در رده بالای گروه نبودم. آن زمان محمد بروجردی، که خدا روحش را شاد کند، در رأس گروه بود. انسانی بسیار خودساخته که بعد از انقلاب در کردستان به او لقب "مسیح کردستان" داده بودند. ما البته مستقیماً به شورای بالای گروه دسترسی نداشتیم، اما از طریق واسطه‌ها می‌شناختیم. البته عمدی هم بود که افراد به‌راحتی همدیگر را نشناسند تا اگر کسی دستگیر می‌شد، نتواند گروه را لو بدهد و به لایه‌های بالا برسد.

در مورد فعالیت‌هامان، مثلاً وقتی قرار شد از امام در بدو ورودشان حفاظت شود، ما از روز هشتم بهمن رفته بودیم فرودگاه؛ اما آنها با تانک و نفربر فرودگاه را بسته بودند و اجازه ندادند امام بیاید. اما روز دوازدهم که گروه‌بندی و سازماندهی شده بود، ما مسئول انتظامات خیابان آزادی بودیم؛ از آنجا تا زمانی که امام به بهشت زهرا بروند و سخنرانی تاریخی‌شان را انجام دهند.

رنجبران: گروه توحیدی صف، قبل از انقلاب فعالیت نظامی هم داشت؟

کوثری: نه اصلا. مثلا محمد بروجردی بازاری بود؛ تازه یکی از شاگردهای بازار. اعضای گروه‌مان الزاماً نظامی نبودند، گرچه ممکن بود یکی‌دو نفر از آن‌ها سابقه نظامی داشته باشند، افرادی شجاع که با رژیم طاغوت سرِ ستیز داشتند و دقیقاً می‌دانستند در آن دستگاه چه خبر است. اما تعدادشان زیاد نبود؛ خیلی محدود بودند.

رنجبران: شما در صحبت‌ها اشاره کردید که پدر در سرچشمه بودند و مقدمات آشنایی شما با حضرت امام، از 8 سالگی و در سال 42 آغاز شد.

کوثری: بله. آن موقع پدر ما دیروقت به خانه می‌آمد. مادر دست ما را می‌گرفت و می‌رفت سر کوچه منتظرش می‌ماند. ما هم بچه بودیم. از حرف‌های مردم چیزهایی می‌شنیدیم؛ اینکه کی را گرفته‌اند و کی را نبرده‌اند. همین شنیده‌ها باعث شد نام امام و موضوعات مربوط به او در ذهن‌مان نقش ببندد که حضرت امام محور کار بود.

رنجبران: جناب کوثری حضرت امام چه جذابیتی برای نوجوان‌ها و جوان‌های آن موقع داشت؟

کوثری: خب، آن زمان مطالب توسط بزرگ‌ترها منتقل می‌شد. هنوز هیئت‌ها آن‌قدر گسترده نبود، اما با پدرمان که به هیئت می‌رفتیم، کم‌وبیش حرف‌هایی زده می‌شد. شخصیت امام – آن اخلاق و رفتارش – خیلی اثرگذار بود. بالاخره برای بزرگ‌ترهای ما اینکه امام به عنوان یک مرجع عالی‌قدر، دستگیر شده بود، این مسئله باعث نگرانی پدرهای ما می‌شد و ناخودآگاه ما بچه‌ها هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتیم. بعدها که برخی به عراق رفته بودند و از امام تعریف می‌کردند، یا وقتی خود امام را دیدیم، محبت و علاقه‌مان بیشتر شد.

این محبت‌ را خدا در دل انسان‌ها می‌اندازد. این به خاطر همان اخلاص و صداقتی است که در شخصیت امام بود. انسانی که تمام وجودش خدا و معنویت بود. نه اینکه گوشه‌ای بنشیند؛ نه! امام فعال‌ترین انسان دوران خودش بود. از بسیاری از مراجع هم متفاوت‌تر بود؛ هم از نظر علمی، هم از نظر فعالیت و هم از نظر آگاهی‌اش به مسائل روز دنیا و مسائل ایران. این را نمی‌توان بدون آگاهی و شناخت هدایت کرد.

اگر کسی آگاه نباشد، نمی‌تواند در برابر مخالفان پاسخ مناسبی بدهد یا مسیر درستی برای هدایت جامعه ارائه کند. بنابراین باید بگوییم که حضرت امام به‌خوبی هم به مسائل دینی خود، هم به مسائل فلسفی و هم به مسائل دنیای خود آگاه بود. ایشان شناخت دقیق و عمیقی از شرایط جهانی داشت؛ دو ابرقدرت آن زمان را می‌شناخت، همچنین شناخت خوبی از تاریخ ایران داشت؛ مانند انقلاب مشروطه یا کودتای سال ۳۲ یا  «فدائیان اسلام» را خوب می‌شناخت. امام در صحنه بود، در دل ماجراها قرار داشت، و حتی وقتی درباره‌ی شخصیت‌هایی مثل شهید مدرس صحبت می‌کرد، نشان می‌داد که تا چه اندازه حساس و دقیق است. مدرس کسی بود که در مجلس آن زمان، شجاعانه علیه رضاخان موضع‌گیری می‌کرد. امام این‌ها را دیده بود و تحلیل کرده بود. او فهمیده بود که بعد از پیروزی مشروطه، چگونه برخی از روشنفکران خودفروخته به انقلاب خیانت کردند. همه این‌ها را می‌شناخت. اینها مسائلی است که اگر یک رهبر آگاه نباشد، نمی‌تواند جامعه را به خوبی هدایت کند و کسان دیگری به او القا می‌کنند. البته امام مشورت می‌کرد، اما تصمیم نهایی را خودش می‌گرفت و با قاطعیت بیان می‌کرد.

رنجبران: شما در زمان پیروزی انقلاب، تقریباً ۲۳ ساله بودید.

کوثری: بله.

رنجبران: از چه زمانی وارد جریان نهضت شدید و فکر می‌کردید که پیروزی انقلاب محقق می‌شود؟

کوثری: واقعیتش این است که نمی‌توانم بگویم پیش‌بینی می‌کردیم که انقلاب پیروز می‌شود، اما همیشه امید داشتیم. مخصوصاً در فضای هیئت‌ها و جلسات مذهبی که شرکت می‌کردیم، زیاد «زیارت عاشورا» می‌خواندیم. ما در هیئت «فاطمیون» که از «بنی‌فاطمه» جدا شده بود، در سرچشمه شرکت می‌کردیم که نزدیک مغازه پدرم بود. پدرم آنجا شاگرد مغازه بود، اما خیلی‌ها فکر می‌کردند صاحب مغازه است، چون در کارها همه‌کاره بود و نقش فعالی داشت.

ما صبح‌ها می‌رفتیم هیئت، و زیارت عاشورا می‌خواندیم. همین زیارت عاشورا خودش یک مدرسه‌ی فکری بود. وقتی مثلاً لعن می‌کنی بر ابن‌زیاد، یزید و دیگر دشمنان اهل‌بیت، دقیقاً همان مفهوم را می‌شود در مواجهه با آمریکا، انگلیس و اسرائیل دید. حتی نفراتی که آنجا نام برده می‌شوند، قابل انطباق‌اند با دشمنان امروز ما. یک فرازی هم دارد که می‌گوید: «إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» یعنی هر که شما را دوست دارد، ما هم او را دوست داریم، و هر که با شما دشمن است، ما هم با او دشمنیم. وقتی کسی که مفاهیم را می‌خواند، به خصوص خواننده آگاهی که معنایش را هم به خوبی تفسیر می‌کرد، ما می‌گفتیم چقدر خوب بود که ما هم روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) بودیم و یاری‌اش می‌کردیم. با اینکه جوان بودیم، ۱۶ یا ۱۷ ساله، اما این عشق و علاقه در دل‌مان بود. بنابراین وقتی سال ۵۶ اتفاقات و مسائل رخ داد، گفتیم حالا دیگر باید پای کار امام برویم. شاید قبلاً در کنار ماجرا بودیم، اما حالا امامی داریم که گرچه معصوم نیست، اما همان مسیر و همان هدف و همان خواسته‌های اهل‌بیت و اباعبدالله الحسین (ع) را دنبال می‌کند. بنابراین باید بایستیم پای کار امام.


نمی‌خواهم خیلی وارد حاشیه شوم، اما سال ۵۴ دانشگاه تهران در رشته تربیت بدنی قبول شدم. چون ورزشکار بودم، فوتبال حرفه‌ای بازی می‌کردم؛ در تیم جوانان استقلال (که آن زمان تاج بود) و بعد هم تیم ابومسلم مشهد حضور داشتم. اما چون محاسن داشتم و ظاهر مذهبی، در دانشگاه قبول نکردند با اینکه تیم ملی جوانان هم رفتم اما پذیرفته نشدم. وقتی به سربازی رفتم و وارد تیم ابومسلم شدم، اینها را رها کردم و گفتم باید بیاییم پای کار امام. با خودم گفتم حالا دیگر وقتش است. نه اینکه بگویم صبر کنیم ببینیم چه می‌شود؛ نه، مصمم بودم و محکم ایستادیم به لطف خدا.

رنجبران: در جریان فعالیت‌ها، دستگیر هم شدید؟

کوثری: نه. در مشهد چند بار نزدیک بود دستگیر شویم. درگیری‌هایی هم بود و حتی اطراف‌مان تیراندازی هم شد اما الحمدلله دستگیر نشدیم.

رنجبران: اولین باری که امام را از نزدیک دیدید، کی بود؟

کوثری: نخستین باری که امام را از نزدیک دیدم، روز ۱۲ بهمن بود؛ روز ورود ایشان. ما در خیابان آزادی بودیم، همان‌که قبلاً اسمش آیزنهاور بود.

رنجبران: یعنی شما به عنوان یکی از مسئولان حفاظت مسیر بودید و امام در ماشین در مسیر بودند که ایشان را دیدید؟

کوثری: بله. و بعد از آن در مدرسه رفاه و بعد از آن در جاهای دیگر...

رنجبران: چه حس و حالی داشت؟

کوثری: احساس عجیبی داشتیم. از شدت علاقه، در دل‌مان می‌گفتیم: خدایا! کاش بتوانیم بیشتر به این مرد خدمت کنیم. اصلاً جایگاه و عنوان برایمان مهم نبود؛ هر جا که امام می‌گفت، می‌رفتیم. شاید برای بینندگان جالب باشد. ما سه نفر بودیم که با هم درس می‌خواندیم و دیپلم گرفتیم. بچه محل بودیم. یکی‌مان آقای محمود رستم‌خانی بود که رفت دانشگاه. من و محمود عیسی‌پور وارد سپاه شدیم. ما سه نفر در دل‌مان می‌گفتیم امام قربانت شویم، هر جا بگویید می‌رویم ولی نگویید بروید ارتش (با خنده). چون از نظامی‌گری بدمان می‌آمد.

رنجبران: پس چه شد که آمدید سپاه؟

کوثری: منظورمان ارتش فاسد شاهنشاهی بود. ما می‌دیدیم که در ارتش چه فسادهایی هست، چه زورگویی‌هایی هست، و این‌ها را نمی‌پذیرفتیم. اما وقتی امام گفتند جهاد سازندگی و سپاه، حتی پیش از اعلام رسمی جهاد، گفتیم که دیگر باید امام را حتما یاری کنیم. من حتی اسلحه ژ۳ را روز ۲۱ بهمن در خیابان نیروی هوایی از دست یک سرگرد ارتش گرفتم؛ سرگردی که اگر الآن زنده باشد، می‌شناسد. آن اسلحه آلمانی بود و هنوز هم آن را دارم. آن را در جنگ هم با خود بردم.

ارتش آن زمان دو لشکر داشت در تهران؛ لشکر یک در منطقه لویزان بود، و لشکر دو جایی که الآن اتوبان بسیج است قرار داشت. آن موقع جلوی آن منطقه هنوز خاکی بود. مدتی بعد از انقلاب هم آن منطقه هنوز خاکی بود تا اینکه آسفالت شد. اولش یک جاده باریک بود و حالا شده اتوبان. لشکر یک، گارد شاهنشاهی بود که معمولاً مأمور حفاظت از کاخ‌ها و اماکن خاص طاغوت بود اما لشکر ۲ بیشتر در خیابان‌ها مستقر می‌شد. با این حال، خیلی از نیروهای رده پایین واقعاً راضی نبودند که تیراندازی کنند یا با مردم مقابله کنند.


در یکی از روزها، ۱۳، ۱۴ نفر تحت فرماندهی همان سرگردی که اسلحه‌اش را گرفتم، خودشان را پنهان کرده بودند، ولی پیدایشان کردیم و تحویل نیروهوایی دادیم، در خیابان دماوند. من در اردیبهشت سال ۵۸ رفتم مسجد مسلم‌بن‌عقیل در شرق تهران، جایی که آیت‌الله موحدی کرمانی فعالیت داشت. آنجا دو برادر بودند؛ یکی‌شان برادرزاده‌ی آیت‌الله موحدی بود که بعدها شهید شد و یک برادر دیگرش. آنجا گفتم: «من می‎توانم نصف روز بیایم سپاه کمک کنم و نصف روز هم در دانشگاه درس بخوانم.» گفت: «نه، باید کامل بیایی». ما از 6 ماه پیش از ۲۲ بهمن، در حسینیه‌ای در محل خودمان کمیته مردمی راه‌اندازی کرده بودیم که امنیت محل را کنترل کنیم. چون آن موقع بعضی‌ها به خاطر تعطیلی کار و بی‌پولی، به دزدی و خلاف کشیده می‌شدند. ما نمی‌خواستیم مردم بیچاره در آن مقطع که بیکار بودند، ضربه بیشتری بخورند. بعضی‌ها را هم گرفتیم. یکی‌شان گفت: «به خدا از بیکاری بود.» ولی بعد از انقلاب آن‌قدر متحول شد که شهید شد!

آن موقع، چون فوتبالیست بودم، کمی پول داشتم. می‌خواستم یک اسلحه کلاش بخرم. قیمتش ۳۲ هزار تومان بود که آن زمان خیلی زیاد بود. با همان پول، بدون هیچ نفعی، اجناس ضروری مثل تخم‌مرغ و چیزهای دیگر می‌خریدیم و با وانت در محل پخش می‌کردیم. نه برای سود؛ فقط برای اینکه مردم در مضیقه نباشند. قبل از پیروزی انقلاب این کارها را می‌کردیم.

رنجبران: اینها به همان تفکر عمق امام و انقلاب اسلامی برمی‌گردد. وگرنه کسی 6 ماه مانده به پیروزی انقلاب، دنبال این مسائل نمی‌رود.

کوثری: ما در محل این را ترویج داده بودیم، که کسی روی اجناسش سود نکشد. فروشنده‌های متدین هم کمک می‌کردند. مثلاً نفت کم می‌آمد، می‌رفتیم می‌گرفتیم و بچه‌ها می‌بردند برای مردم. ما فقط سازماندهی می‌کردیم.

رنجبران: سال 58 وارد سپاه شدید.

کوثری: بله، سال ۵۸ وارد سپاه شدم. دو ماه بعد از ماجرای پاوه. تقریباً ۸۰-۹۰ درصد منطقه پاوه سقوط کرده بود، ولی بچه‌ها ایستادگی کردند. آن هم با فرماندهی شهید چمران که خداوند روحش را شاد کند؛ مردی که همه زندگی‌اش پر از اخلاص بود. زندگی‌اش را در آمریکا، در ناسا، رها کرد و به ایران آمد و همه هستی‌اش را گذاشت. اصغر وصالی هم بود؛ کسی که گروه «دستمال‌سرخ‌ها» را به تأسی از خون امام حسین (ع)، راه‌اندازی کرد و هر جا ضدانقلاب بود، این گروه هم حضور داشت. من هم مدتی با آن‌ها بودم. اصلاً خستگی را خسته کرده بودند! هر جا ـ کردستان، گنبد، هر نقطه‌ای ـ حضور داشتند و اصلا انگار پرواز می‌کردند. یاد اصغر وصالی بخیر. من او را روزهای آخر در سرپل‌ذهاب دیدم. خودش رفت گیلان‌غرب، من هم سومار بودم. ظهر عاشورا به شهادت رسید. به عشق امام حسین (ع)! همسرش مریم کاظم‌زاده بود که دو سال پیش فوت کرد. خبرنگار و در انگلیس دانشجو بود، خواهرزاده آیت‌الله حائری شیرازی بود.

رنجبران: با اصغر وصالی خیلی صمیمی بودید؟


کوثری: بله. خاطره جالبی از او هست؛ پدرش یک موتور سه‌چرخه داشت، از همان‌هایی که میوه بار می‌کردند و می‌بردند. فکر نمی‌کردیم که بچه محل هم هستیم. سال ۵۸، بعد از انقلاب، فهمیدیم. یکبار من و مرحوم پدرم در مغازه بودیم که یک دفعه دیدیم ایشان خیلی عصبانی آمد؛ پدرمان سعی می‌کرد به او آرامش بدهد ولی ایشان می‌گفت: الان می‌ریزند اینجا، همه را می‌گیرند! آن موقع نفهمیدیم چرا اینقدر عصبی است. بعدا فهمیدیم که دو تا از پسرانش را گرفته بودند. یکی اصغر بود که شهید شد و دیگری امیر است که الان معلم آموزش و پرورش است. به غیر از این‌ها، اسماعیل‌شان هم بود که وقتی جنگ شروع شد، در دادستانی بود و شهید شد. در چهلم شهادت اسماعیل، اصغر در روز عاشورا به شهادت رسید. اما امیر هنوز هست. این دوتا را ساواک گرفته بود؛ اصغر اگر دانشجو بود، اعدام شده بود چون بسیار فعال بود و اصلاً از مرگ هراس نداشت. وقتی ما در مهاباد بودیم، اصلا انگار نه انگار که تیراندازی می‌شود.

رنجبران: به نظرتان آقای حاتمی‌کیا در فیلم «چ» توانست به خوبی اصغر وصالی را به تصویر بکشد؟  

کویری: من می‌خواهم بگویم بسیار فراتر از آنچه در فیلم دیدید، بود. شهید چمران، که روحش شاد باشد، خیلی درباره اصغر حرف می‌زد. یادم هست یک شب در سال ۵۸، ماه رمضان بود و در مسجد امام حسین بودیم، بعد از نماز، ساعت ۱۰ شب شروع کرد به صحبت کردن. سه ساعت، تا یک و نیم بامداد، با جمعیتی که پر بود، صحبت کرد. خدا را شاهد می‌گیرم که در این سه ساعت فقط دو نفر بلند شدند، آن هم به ضرورت؛ چون شهید چمران خیلی زیبا و جذاب صحبت می‌کرد و خاطرات بسیار دلنشینی نقل می‌کرد از شهید وصالی.

رنجبران: خود شما چقدر با شهید چمران برخورد داشتید؟

کوثری: من چندین بار توفیق داشتم که با شهید چمران باشم، هم در اهواز که ایشان گروه‌ جنگ‌های نامنظم را راه اندازی کرده بود، و هم در غرب کشور همراه ایشان بودم.

رنجبران: چه ویژگی خاصی از ایشان در ذهن شما مانده؟

کوثری: ما به این آدم‌ها به عنوان الگو نگاه می‌کردیم. شهید چمران، همانطور که می‌دانید، از بورسیه‌های سال ۳۷ یا ۳۸ بودند، یعنی زمانی که ما سه، چهار سال داشتیم. او بورسیه شد برای آمریکا و در همانجا فوق‌لیسانس و دکترایش را گرفت و شاگرد اول شد. حتی ناسا او را جذب کرد. در آمریکا زن و بچه داشت؛ چهار فرزند که یکی فوت کرد و سه نفر دیگر باقی ماندند. خانواده‌اش هم مدتی به لبنان رفتند و بعد برگشتند. بعد از آن دوباره خانواده‌ای تشکیل داد. ایشان کسی بود که وقتی به عنوان وزیر دفاع انتخاب شد، آمد کنار رزمنده‌ها در خط مقدم، این خودش خیلی جذاب بود. حالا اگر عارف‌مسلک هم باشد که دیگر چه بهتر. اصغر وصالی و امثال او، در عمل خیلی تاثیرگذار بودند. مثلاً اصغر را ساواک دستگیر کرده بود و حدود ۱۲ سال محکومیت داشت. زیر شکنجه هم که بود، کسانی که با او بودند می‌گفتند آن‌قدر مقاومت کرده بود که شکنجه‌گرهای ساواک را هم تسلیم خودش کرده بود. 6 سال شکنجه شد تا اینکه بالاخره انقلاب پیروز شد و ایشان آزاد شد، وگرنه باید 6 سال دیگر هم تحمل می‌کرد.

وقتی آزاد شد، نیامد بگوید «بروم پشت میز بنشینم»، بلکه همان راه را با سخترین شرایط ادامه داد. من خودم چون با او بودم، می‌دانم. مخصوصاً در مهاباد، کل شهر دست دموکرات‌ها بود. سال ۵۸، کل شهر مهاباد به جز یک خیابان که پادگان بود، در دست آن‌ها بود. دموکرات‌ها یک ماه بعد از انقلاب، در اسفند 57 تمام ادوات اعم از اسلحه، تانک و نفربرهای تیپ ۲ لشکر ۶۴ را غارت کرده بودند، وضع بسیار نابسامانی بود. ما شهریور ۵۸ رفتیم مهاباد. آنجا می‌دیدیم تانک و نفربرها را به غارت برده بودند و آن‌ها را روی ارتفاع‌ها نگه داشته بودند. فقط در یک خیابان توانستیم بمانیم و جای دیگری نمی‌شد رفت. که کم‌کم عملیات را شروع کردیم.


پیام حضرت امام تأثیر زیادی روی مردم کل کردستان گذاشت. مردم متدین که می‌دانستند مسئله چیست، آمدند. ما جیره و کیسه آرد و اینها به آنها می‌دادیم و با این روش، کم کم ارتباط با مردم برقرار شد. ما که آنجا نرفته بودیم برای درگیری با مردم. این دموکرات‌ها بودند که هم به حزب بعث عراق و هم به فرانسه وصل بودند و خیلی‌هایشان فرار کردند. اینطور شد که مردم حقیقت را فهمیدند.

رنجبران: من جذب دو چیز شدم. یکی شاگران حضرت امام مانند شهید وصالی و شهید چمران. و دیگری جذابیت خود امام برای مردم.

کوثری: امام قلب‌ها را تسخیر کرد. حتی اگر یک پدر بتواند قلب فرزندانش را تسخیر کند، با عمل صالح خود، تمام است. امام که قولی به ما نداده بود.

رنجبران: شما می‌گویید دموکرات‌ها ادوات لشکر را غارت کردند و مردم را محاصره کردند، بعد که امام پیام می‌دهند، این پیام چطور در قلب مردم می‌نشیند؟

کوثری: آن اثر را خداوند در قلب و روحیه مردم می‌گذارد. وقتی خواستیم از پادگان ولیعصر برویم، گفتند ما اتوبوس نداریم. بعد گفتند زندان اوین وضعش، خیلی از پاوه بدتر است. ما یک مدت مسئول آنجا بودیم. چون خطرناکترین و ضدانقلاب‌ترین افراد آنجا بودند. اما وقتی امام پیام داد که ارتش سریع حرکت کند و مردم کمک کنند، مردم با دست خالی حرکت کردند. یعنی این را هر کسی درک نمی‎کند. چرا که کسی که از نظر معنوی عاشق شود، همه چیز برای او حل می‌شود.

رنجبران: به عنوان یک جوان ۲۴ ساله هر چه جلوتر رفتید، جاذبه انقلاب و امام برای شما بیشتر شد.

کوثری: اگر بخواهم درباره جنگ بگویم، باید بگویم که امام واقعاً هدایت‌گر بود. از اردیبهشت تا 29 شهریور ۵۹ (قبل از شروع رسمی جنگ) من در سنندج بودم و مشغول آزادسازی کردستان بودیم که حدود چهار ماه آنجا بودیم.

رنجبران: یعنی با شهید بروجردی بودید.

کوثری: بله. من در مهاباد دستم آسیب دیده بود و نمی‌توانستم اسلحه بگیرم و به کار امدادگری مشغول شدم و دوره‌ای را هم دیدم. امدادگری می‌کردم با دو سه تا از بچه‌های دیگر، با آمبولانس می‌رفتیم.

رنجبران: دست‌تان کجا آسیب دید؟

کوثری: آن زمان در مهاباد بودیم و داشتم آموزش می‌دادم. چاشنی را از ماسوره نارنجک باز کرده بودم و به بچه‌ها آموزش می‌دادم و می‎گفتم که اگر این را رها کنید 6 ثانیه طول می‌کشد تا منفجر شود. دقیقاً همینطور که توضیح می‌دادم، یک دفعه دستم باز شد. دست دیگرم را رویش گذاشتم تا به بچه‌ها آسیبی نرسد ولی چون چاشنی بود، به بچه‌ها آسیبی نرسید و فقط دست خودم آسیب دید. بعد از این اتفاق ما را فرستادند به دفتر فرمانده کل سپاه. آن زمان فرمانده کل سپاه آقا مرتضی رضایی بود، نه آقا محسن که فرمانده کل بعدی شدند. آقا محسن آن موقع مسئول اطلاعات بود. یادم است آن زمان جنگ شروع نشده بود، یادم هست که سی و یکم شهریور ماه، ما نامه‌ها و درخواست‌هایی به شورای عالی دفاع می‌دادیم. آن زمان شورای عالی امنیت ملی وجود نداشت و بنی‌صدر که رئیس جمهور و همزمان فرمانده کل قوا بود، در راس این شورا بود. بنی‌صدر وقتی رئیس جمهور شد، اصرار کرد که نیروهای مسلح (که منظورش سپاه و کمیته بود) اجازه نمی‌دهند که کار کند و می‌خواست همه فرماندهی نیروهای مسلح به خودش برسد و امام هم این اختیار را به او داد در حالیکه در قانون اساسی فرمانده کل قوا، رهبر است. اما بنی‌صدر خیانت کرد.

من چون دستم آسیب دیده بود و مرا فرستادند کارهای اداری انجام دهم، به عینه این پیام‌ها را می‌دیدم.


در خرمشهر مقاومت بسیار شدیدی انجام گرفت. باید بگویم ۳۴ شبانه‌روز بدون هیچ کمکی، بچه‌ها، عزیزانی مثل شهید جهان‌آرا، موسوی، لسانی، موحددانش و دیگر بچه‌هایی که از تهران آمده بودند، با مردم محلی و ارتش با هم ایستادند. حتی زن و مرد هم مقاومت کردند. این ۳۴ شبانه‌روز در مقابل ارتش عراق که تازه نفس بود، خرمشهر را نگه داشتند. پیام‌هایی که از خرمشهر می‌رسید ما به سختی منتقل می‌کردیم چون آن موقع که تلفن همراه و فضای مجازی نبود. من با هماهنگی آقا مرتضی رضایی، درخواست نیرو و امکانات از شورای عالی دفاع دادیم. من شماره تلفن بنی‌صدر را گرفتم و فرمانده کل سپاه با بنی‌صدر صحبت کرد که نیرو و امکانات می‌خواهیم، اما او نفرستاد. این باعث شد خرمشهر سقوط کرد.

رنجبران: شما می‌فرمایید که خیانت بنی‌صدر آشکار بود. من از آقای شمخانی پرسیدم، او گفت نمی‌تواند بگوید که خیانتش از روی عمد بوده یا جاسوسی بوده، این درست است؟

کوثری: این نظر ایشان بوده و من به نظرش احترام می‌گذارم. آقای شمخانی آن زمان در خوزستان بود و ما در تهران، در دفتر فرمانده کل سپاه این مسائل را به عینه می‌دیدیم. مثلاً ابلاغ شده بود به ارتش که حتی یک فشنگ به سپاه ندهید. با این حال، ما در سرپل ذهاب با فرماندهانی مثل آقای ابوشریف (نماینده سپاه در غرب کشور) و آقای ابوطالبی و بعد از ایشان، [شهید] پیچک کار می‌کردیم و می‌دیدم که می‌شود با ارتش کار کرد اما ارتشی‌ها می‌گفتند چه کنیم که فرمانده کل اجازه همکاری با سپاه را نمی‌دهد. با این حال، یک عملیات بزرگ و شاخص در اردیبهشت ۶۰ انجام شد، به نام عملیات بازی دراز که بنی‌صدر بعداً از آن شاکی شد و همان هم باعث شد که فاتحه‌اش خوانده شود.

قرار بود بنی‌صدر به سرپل ذهاب بیاید، اما بچه‌های گردان سه پادگان ولیعصر گفتند اگر بیاید، او را خواهند زد. جدی می‌گویم.

پیچک هم فرمانده بود و بررسی کرد و به این نتیجه رسید که نمی‌تواند اسلحه و مهمات را جمع کند و خط را رها کند. امام هم هیچ وقت نمی‌خواست آسیبی به اولین رئیس جمهور کشور وارد شود. اما بچه‌ها نظرشان را داده بودند. من چون خودم آنجا با پیچک بودم و با مسائل کامل آشنا بودم، پیغام دادیم به کرمانشاه که امنیت آنجا برای حضور رئیس جمهور کافی نیست. به او پیشنهاد شد که به ارتفاعات شاه‌نشین، منطقه‌ای معروف در ارتفاعات سرپل ذهاب برود. ولی این پیشنهاد پذیرفته نشد و بنی‌صدر به ایلام رفت. آنجا هم خانواده شهدا و بالاخره کسانی که آنجا بودند، او را زدند.

همین شد که امام حکم فرمانده کل قوا را از بنی‌صدر گرفت و مجلس هم عدم صلاحیتش را تأیید کرد و مردم از دستش خلاص شدند.

رنجبران: حالا برسیم به آغاز جنگ. شما که از نزدیک شاهد بودید و گزارش‌ها را می‌دیدید، می‌گفتید که مسئولان توجه نمی‌کردند و اوضاع داشت به سمت جنگ می‌رفت. از ۳۱ شهریور ۵۹ جنگ آغاز شد....

کوثری: جنگ از خیلی قبل‌تر از آن شروع شده بود. ولی در 5 ـ 6 روز آخر که ما آنجا بودیم، کاملاً خودم در جریان بودم و نامه‌ها و گزارش‌های آن هم هنوز هست. بچه‌هایی که سر مرز بودند، تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «دشمن آرایش نظامی گرفته، وضعیت این‌گونه است و خیلی نزدیک است که حمله کند.» ما این گزارش‌ها را چهار، پنج روز قبل از شروع رسمی جنگ یعنی ۳۱ شهریور می‌دادیم، ولی بنی‌صدر می‌گفت: «نه، جنگ نیست، این‌ها فقط سروصداست، این‌ها بچه‌های سپاه و جوون‌هایی هستند که نمی‌دانند چه کار می‌کنند.» اما جنگ آغاز شد.


رنجبران: آن چیزی که از امام در ذهن همه ما مانده، وقتی جنگ با زدن فرودگاه آغاز شد، امام خیلی راحت آمد و با مردم حرف زد و گفت: «یک دیوانه‌ای آمده، یک سنگ پرت کرده و رفته.» این حرف در آن شرایط، به نوعی عملیات روانی بود و خیلی آرامش‌بخش بود.

کوثری: این جمله خیلی مهم بود و آرام کننده بود. یک رهبر مانند مربی یک تیم فوتبال است و بازیکنان همه هیجان زده‌اند، او با آرامش می‌آید و این جمله را می‌گوید که: «یک دزد آمده یک سنگ انداخته، حسابش را خواهیم رسید.» بعد هم فرمود: «آن‌چنان سیلی به گوش صدام خواهیم زد که نداند چه شده.» ما خودمان هم تعجب می‌کردیم که امام این را بر چه اساسی می‌گوید اما خود امام یقین داشت که خداوند به او کمک می‌کند. همانطور که رزمنده‌ها باور داشتند و یقین داشتند که خداوند کمک خواهد کرد. ولله ما امکاناتی نداشتیم، سازمان منسجمی نداشتیم، سپاه دنبال تیپ و لشکر نبود. اما بر اثر ضرورت و تشخیص فرماندهی، بالاخره تیپ و لشکر تشکیل شد و نیروهای جوان به میدان آمدند. اگر هر کدام از این افراد را نگاه کنید، مثلاً آقا محسن رضایی، دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود که به دلیل مسائل سیاسی و فعالیت در گروه منصورون فراری بود. یا آقای شمخانی، محسن رضایی، حسن باقر محسن وزوایی، حاج احمد متوسلیان که از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و شکنجه شده ساواک بود. یا

محمود شهبازی که همان دانشگاه علم و صنعت بود یا محسن وزوایی که دانشجوی دانشگاه شریف و جزو دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی بود و خیلی‌های دیگر که آگاهی کامل داشتند و با انگیزه الهی بالا آمدند و مسئولیت پذیرفتند.

هیچ‌وقت نخواستند طوری عمل کنند که به‌صورت تحکمی باشد؛ چون همه با هم رفاقتی بودند و اعتقادی، و اخلاق در تمام معنا رعایت می‌شد. درجه و رده هم مطرح نبود؛ همه کنار هم بودند و سن و سال‌ها هم نزدیک هم بود. مثلاً می‌گوییم «پیچک» دانشجوی سازمان انرژی اتمی بود، یا آقای ابوطالبی؛ هر کدامشان مسئولیت داشتند. مثلاً آقای ابوشریف ۱۴ سال در فلسطین مبارزه کرده بود، یا مرتضی رضایی فوق‌لیسانس خاک‌شناسی داشت. اینطور نبود که بگوییم بچه‌ها بیکار بودند و حالا همه بلند شدند و آمدند. خود ما هم که تازه فوتبال بازی می‌کردیم، خیلی هم درآمد داشتیم، اما آن زمان شغل معنایی نداشت. آن اوایل، بچه‌ها پول روی پیشخوان می‌ریختند توی پادگان ولیعصر، اما کسی اصلاً نگاه نمی‌کرد. سپاه تا ۱۱ سال بیمه نداشت. اما همه عاشق امام بودند و پای حرف امام ایستاده بودند.

اینطوری بود که وقتی یک پیام‌ یک خطی از امام می‌آمد، آقامحسن برای فرماندهان لشکر می‌خواندند و وقتی ما برای گروهان‌ها و گردان‌ها پشت بی‌سیم می‌خواندیم، انگار که 10 لشکر اضافه شده بود. این حرف‌ها برای ما خیلی انگیزه‌بخش بود. یک نمونه مشخص بگویم. بعد از عملیات والفجر ۸ که رفتیم توی فاو، دنیا به هم ریخت. برای همه سوال شده بود که رزمنده‌ها چطور از این رودخانه وحشی اروند که عرب‌ها می‌گویند شط العرب، عبور کردند. چون می‌دانید که سرعت جذر و مد اروند حدود ۷۰ کیلومتر است. این موضوع خیلی تخصصی بود؛ بچه‌های هیدرولوژی و آب‌شناسی از خود سپاه آنجا اندازه‌گیری کردند. با این وضع، باید دقیق یک مقطع زمانی را انتخاب می‌کردی که غواص‌ها بتوانند آرام به آن سمت بروند؛ در حالی که دشمن هم در آن سو، انگشتش روی ماشه بود و هر جنبنده‌ای را هدف می‌گرفت. اما بچه ها با یک نفس مطمئنه حرکت کردند.

این عملیات ۷۵ شبانه‌روز طول کشید؛ از ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ تا ۳۱ فروردین ۱۳۶۵. بعد عراق یک حرکت پدافندی کرد، آن را «پدافند متحرک» نامیدند و شهر مهران را گرفت. این مسئله توسط رسانه‌های دنیا بزرگنمایی شد، اما نسبت ارزش عملیاتی مهران به عملیات فاو، تقریباً یک به بیست بود. حضرت امام سه بار از طریق سید احمد آقا پیگیری کردند. آقا محسن می‌گفت سه بار پیگیری کردند و امام می‌خواستند بدانند مهران آزاد شده یا نه. با وجود شهید، مجروح و آسیب شیمیایی، وقتی گفتند امام دارند پیگیری می‌کنند، همه پای کار ماندند. از 59 تا سال ۶۵ یعنی ۶ سال از جنگ گذشته بود و ما تجربه خوبی کسب کرده بودیم. وقتی می‌خواستیم مهران را آزاد کنیم، برآورد کردیم ۹۶ گردان لازم است، اما فقط ۴۲ گردان داشتیم، یعنی نصف و حتی کمتر. با این تعداد عملیات کردیم و نه تنها مهران را آزاد کردیم، بلکه ارتفاعات قلاویزان را هم گرفتیم که مشرف به یک شهر مرزی عراق بود و کلی اسیر و غنیمت گرفتیم. امام در تهران بود ولی یک چیزهایی را می‌دید و مطرح می‌کرد و ما هم واقعا تبعیت می‌کردیم. می‌دانستیم که امام بدون حکمت حرفی نمی‌زند.


بعد از این عملیات که تمام شد و مهران آزاد شد، آمدیم تهران. اتفاقاً در همین حیاط دیدار حضرت امام، هم برادران ارتش بودند و هم سپاه. خودم هم بودم. امام نشست روی بالکن و ما هم توی همان حیاط نشستیم. صحبت کرد و گفتند: می‌دانم خسته‌اید اما دشمن را نباید رها کنید و اگر شده با یک دسته هم، بالاخره هر شب به دشمن بزنید یعنی ایشان در تاکتیک هم وارد شد. این صحبت امام ضبط شده و هنوز هم هست.

رنجبران: عکس‌العمل شما چه بود؟

کوثری: ما هیچ نمی‌گفتیم و دنبال می‌کردیم. مخصوصاً آقا محسن خیلی مقید بود. مطالب زیاد است.

رنجبران: عملیات فتح خرمشهر واقعاً عملیات پیچیده‌ای بود.

کوثری: من فقط یک چیز درباره عملیات خرمشهر بگویم. اگر بخواهم مقایسه کنم، الان غزه چند کیلومتر است؟ حدود ۳۶۰ کیلومتر مربع، یعنی ۴۰ کیلومتر در ۹ کیلومتر. حالا نزدیک ۲۰ ماه است که صهیونیست‌ها، آمریکایی‌ها، ناتو و کشورهای دیگر از جمله عربستان با پول و امکانات تلاش کرده‌اند غزه را بگیرند، اما نتوانسته‌اند آنجا را بگیرند و تونل‌های حماس را کشف کنند. آنها فقط با موشک، بمباران و گلوله‌باران مردم را از بین می‌برند، اما موفق نشده‌اند تسخیر کنند. اما ما با وجود ارتش عراق با تمام تجهیزات و لشکرهای متعدد، در منطقه‌ای به وسعت ۵۵۰۰ کیلومتر مربع در منطقه الی بیت‌المقدس عملیات کردیم و همه یا فرار کردند، یا کشتیم یا زخمی شدند و یا اسیر گرفتیم. ۱۹ هزار و خورده‌ای نفر اسیر گرفتیم. این رقم، ۱۵ تا ۱۶ برابر مساحت غزه است.

چرا آن‌ها نمی‌توانند غزه را بگیرند؟ چون امام یک بار در سال‌های ۶۶ یا ۶۷ وقتی در جبهه بودیم و آمریکایی‌ها خیلی شیطنت کردند، گفتند: آمریکایی‌ها بمباران می‌کنند، موشک هم می‌زنند، اما یک روزی که بخواهند بیایند روی زمین، مردم حساب‌شان را می‌رسند. این عین جمله امام است. یک جا یک نظر استراتژیک و راهبردی بسیار عمیق می‎دهند و یک جا در تاکتیک وارد می‌شوند.

رنجبران: در عملیات آزادسازی خرمشهر قرار بود اول بصره را بگیرید؟

کوثری: نه مستقیم برویم به رودخانه اروندرود ـ که عرب‌ها به آن شط العرب می‌گویند ـ ادامه‌اش که می‌رود پایین و هم‌مرز با ما می‎شود، ما می‌گوییم اروندرود. قرار بود به آنجا بچسبیم، چون آنجا دقیقا دیوارهای بصره بود. طراحی عملیات به این شکل بود که به موانع طبیعی مثل همین رودخانه که بسیار گسترده بود بچسبیم. اما حالا چه‌طور عراقی‌ها فهمیدند و چه طور شد. بالاخره فرمانده‌شان یا آگاهانه این کار را کرده بود، یا به او خبر رسیده بود که ما می‌خواهیم به آنجا برویم. چون ما رفتیم اول از رودخانه کارون، شب، ۱۰ اردیبهشت سال ۶۱. خدا شاهد است به بچه‌ها لباس بسیجی نداشتیم که بدهیم، بعضی‌ها با لباس خودشان آمده بودند. حتی اسلحه به اندازه کافی نداشتیم که به آنها بدهیم. الان اگر کوچک‌ترین مشکلی پیش بیاید اعتراض می‌کنند؛ حق هر کسی است که نظر بدهد، اما قمقمه به اندازه کافی نمی‌توانستیم به همه رزمنده‌ها بدهیم. ولی بچه‌ها با روحیه بسیار بالا آمدند، از رودخانه عبور کردند.

عزیزان ارتش هم سه یا چهار پل زده بودند ـ پل بی‌ام‌پی ـ اما ما با قایق و هرچه بود رفتیم آن‌طرف. خودم آن شب ۱۴ کیلومتر پیاده رفتم با بچه‌ها، همراه با گردان مالک تیپ محمد رسول الله، ۱۴ کیلومتر رفتیم تا جاده اهواز خرمشهر و داخل توپ‌خانه‌های عراق. مرحله دوم عملیات، هفدهم شروع شد، شب جمعه بود. خوب یادم هست، رفتیم تا ۱۳ کیلومتری مرز. همه‌اش با جنگ بود، نه اینکه همین‌طوری برویم. بعد که رسیدیم به مرز، این‌ها احساس کردند ما داریم ادامه می‌دهیم، می‌رویم که برسیم به شط العرب. اگر می‌رسیدیم آنجا، بصره هم کاملاً قابل دسترسی بود. عراقی‌ها فهمیدند، یگان‌هایشان را به 10 برابر زمانی که خرمشهر را اشغال کردند، افزایش دادند و اگر با سرعت بیشتری نمی‌رفتند، بچه‌ها، همه‌شان را اسیر می‌کردند. جلوی ما یک خط دفاعی محکم درست کردند که دیگر آنجا تصمیم فرماندهی این بود که حالا که بچه‌ها خسته هستند و گرمای زیاد، باید به سمت شلمچه برویم. این شد که قرارگاه فتح، قرارگاه نصر و قرارگاه فجر به هم پیوستند و به سمت جنوب برگشتند و شلمچه را بستند. مثل گونی بود که هرچه توی آن است وقتی گره زده باشند، دیگر هیچ چیزی بیرون نمی‌ریزد. آنجا هر چه نیرو و امکانات عراق بود، همه را بعد از خرمشهر گرفتیم.


رنجبران: و آن جمله معروف امام که «خرمشهر را خدا آزاد کرد».

کوثری: وقتی خرمشهر آزاد شد، رژیم اشغالگر قدس که همیشه خباثتش بوده و هست، شاید ۱۵ یا ۲۰ روز بعد، به جنوب لبنان حمله کرد و در چند روز به بیروت رسید. من در یک جلسه نبودم، اما مطلع شدم چون حاج احمد را من دیدم. چون ما در سپاه تهران بودیم، در خیابان فلسطین. با یک استیشن آمد. او فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص) بود. ما هم او را می‌شناختیم. سلام علیک کردیم و پرسیدیم کجا می‌روید؟ گفت دارم می‌روم پیش آقای خامنه‌ای که آن موقع رئیس جمهور بود. او رفت و دیر برگشت. وقتی ما از دیدار حضرت امام بیرون آمدیم، حاج احمد به همراه ناصر کاظمی و چند نفر دیگر رفتند به حضرت امام ـ جلسه اصلی تمام شده بود ـ ما همانجا زیر درخت توت جمع شده بودیم. که دیدیم اینها آمدند. به امام گفته بودند که چند نفری مانده‌اند که امام فرموده بودند بگویید بیایند. رفتند و یک دیدار داشتند و عکس دسته‌جمعی هم گرفته شد. الان نمی‌دانم عکس دست کیست. بعد از آن، در همین خیابان یاسر که رفت و آمد آن موقع خیلی کم بود، حاج احمد نقشه را پهن کرد و گفت با رئیس جمهور که رئیس شورای عالی دفاع بود جلسه داشتیم و قطعی شده که به سوریه برویم.

رنجبران: که از آنجا به لبنان بروند.

کوثری: بله چون نمی‌شد یک‌باره به لبنان بروند و سوریه تنها کشوری بود که در زمان جنگ یا قبل و بعد از جنگ با ما همراه بود. آقای حافظ اسد، عاشق امام بود و در برابر عرب‌ها ایستاد و مخالفت می‌کرد با سیاست‌هایشان، امکاناتی هم نداشتند، اما با آن چیزی که داشتند به ما کمک می‌کرد. در نهایت گفت باید برویم. خب، ما هم قرار شد که برویم. اینقدر راحت و بی‌تکلف. نگفت ما فرمانده‌ایم و برویم در یک جایی جلسه برگزار کنیم. همان گوشه پیاده رو تصمیم را اعلام کرد.

رنجبران: قرار بود شما هم بروید؟

کوثری: بله من هم قرار بود بروم، اما قسمت ما نشد. به خاطر اینکه معاون قذافی رئیس جمهور لیبی ـ اسمش یادم رفت ـ ایشان آمده بود و مهمان آقا بود و قرار بود در پادگان امام حسین یک مراسم نظامی هم برگزار شود که در اصل مهمان سپاه هم باشند. آن موقع هنوز به آنجا پادگان می‌گفتند و دانشگاه نمی‌گفتند. قرار بود ما با ـ خدا رحمتشان کند ـ آقای شوشتری و برخی دیگر، یک رژه‌ای هم برگزار کنیم. اما فکر می‌کنم این قضیه که شد توطئه‌ای از طرف اسرائیل با کشورهای عربی اتفاق افتاد. آن‌ها پیغام فرستادند که شما که اینقدر می‌گویید مرگ بر اسرائیل، بیایید کمک کنید، ما هم یگان می‌آوریم، شما هم یگان بیارید که اسرائیل را بزنیم. من که واقعاً نتوانستم بروم، همه چیز تمام شده بود که بروم. اما یک دفعه تصمیم گرفتند این کار را انجام دهند که مجبور شدم بمانم. در نهایت برادرانی که رفتند، مثل آقا سعید قاسمی که در اطلاعات تیپ بودند. آن موقع از ایران دو تا تیپ رفتند. یک تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش و یک تیپ ۲۷ محمد رسول الله از سپاه رفت. قرار بود همه کشورهای عربی هم بیایند و با هم هماهنگ کنند و عملیات را انجام دهند. فقط یک گردان از لیبی آمد که بچه‌ها می‌گفتند به لعنت خدا نمی‌ارزد. جدی می‌گویم، چون می‌گفتند آن‌ها دنبال مشروب و این‌جور چیزها بودند. اینجا بود که حاج احمد و آقای موسوی که کاردار بود و دو تا از بچه‌ها، رستگار و یکی دیگر، آمدند و گفتند که اینها الان به سفارت ایران می‌رسند. بچه‌ها به ایشان گفتند نرو، اما حاج احمد گفت باید برویم، وضعیت و آرایش نظامیشان را ببینیم که می‌خواهیم عملیات کنیم. و رفت که سر مرز سوریه فالانژیست‌ها لو دادند یا شناختند، نمی‌دانم ولی من خودم می‌گویم با روحیات و اخلاقیات حاج احمد که آشنا بودند، قطعاً آنجا درگیر شدند و به شهادت رسیدند.

حضرت امام آنجا بود که گفتند برگردید. راه قدس از کربلا می‌گذرد. اما «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ الله وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»؛ بچه‌ها حدود ۱۰-۲۰ نفر آنجا ماندند و با هماهنگی اینجا، حزب‌الله را تشکیل دادند. حزب‌الله در اصل با ۲۰ نفر شروع شد، اما کارهای بالاترش را بالاخره سفارت و خود حاج محسن رفیق‌دوست و آقا محسن و دیگران انجام دادند. وزارت امور خارجه هم کارهای مربوطه را پیگیری کرد. اصل قضیه این بود که یک تعداد از سازمان امل و یک تعداد از بچه‌های حزب‌الله لبنان با هم، نهال حزب‌الله را بنیان گذاشتند و تنومند کردند. اینجا بود که حزب‌الله کاری کرد که به قول معروف اسرائیل را از آنجا بیرون کرد.


رنجبران: حاج آقا وقتی ما در صحبت‌های امام در دوران هشت سال دفاع مقدس را می‌بینیم، امام همواره بر دفاع تاکید داشتند؛ دفاع از اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی. ما اهل جنگ نیستیم، ما اهل صلحیم، اما دفاع می‌کنیم. برای دفاع کردن تمام مبانی حقوقی، حقوق بشری و اسلامی را می‌گفتند. این خیلی جالب است که امام، به عنوان کسی که یک فقیه، مجتهد و رهبر دینی است، اینقدر بر دفاع تاکید داشت.

کوثری: دکترین نظامی ما چه آن موقع و چه الان مشخص است؛ ما شروع‌کننده جنگ نیستیم. چون ما با هیچ کس جنگ نداریم که بخواهیم کشورگشایی کنیم یا تجاوز کنیم، یا جایی را بگیریم؛ نه، اصلاً به هیچ وجه. امام قلب‌ها را فتح کرد. حزب‌الله را ما نگفتیم بیا این پول را می‌دهیم، نه؛ آن‌ها خودشان شیفته امام شدند و قبول کردند. مثلاً الان نگاه کنید، یمنی‌ها در محاصره‌اند؛ مگر ما می‌توانیم کمک برسانیم؟ اما بله، ما به آن‌ها یاد دادیم که چطور موشک بسازند و ابایی هم از این کار نداشتیم. آموزش دادن که اشکالی ندارد، همه جا آموزش می‌دهند. چطور آمریکایی‌ها قبل از انقلاب می‌آمدند اینجا یا نظامیان ما به آنجا می‌رفتند برای آموزش‌های نظامی؟

بنابراین اصل موضوع، ارتباط قلبی است که بین دو طرف برقرار می‌شود. من دو بار به دیدار آقای سید حسن نصرالله رحمت‌الله علیه رفتم. در آن شرایط که زیر زمین بود و هوا به آن صورت نبود، اما ایشان عاشقانه پای کار همه چیز ایستاده بود و حضرت آقا را به همه جهات قبول داشت. به همین دلیل، این ارتباط قلبی و علاقه واقعی نسبت به همدیگر قابل قیمت‌گذاری یا اندازه‌گیری نیست.

رنجبران: بعد از فتح خرمشهر این بحث مطرح شد که صلح کنیم؟

کوثری: نه. قطعنامه‌ای توسط شورای امنیت سازمان ملل نوشته شد، اما اصلاً منصفانه نبود و آن موقع تقریباً از حدود ۲۰۰۰۰ کیلومتر مربع، دو سه هزار کیلومتر از خاک ما هنوز در اشغال بود. مناطق نفت‌شهر و مناطق دیگر تحت اشغال بود. آن‌ها می‌خواستند عقب‌نشینی کنند، اما ما می‌گفتیم اولاً، تجاوزگر معرفی شود؛ ما نمی‌خواستیم چیزی بگیریم، فقط می‌خواستیم حقمان را مشخص کنیم. دوماً، خساراتی که به ما وارد شده بود، جبران شود. سوماً، چه تضمینی هست که اگر آن‌ها عقب‌نشینی کنند، مجدداً خودشان را تقویت نکنند و دوباره حمله نکنند؟ ما چرا می‌گوییم نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد؟ به خاطر اینکه دیدیم امام در سال ۶۷، ۲۷ تیرماه قطعنامه را پذیرفت، اما آن‌ها دوباره حمله کردند. به این‌ها نمی‌شود اعتماد کرد. شیطان ذاتش دروغ است و ذاتش خیانتکار است.

رنجبران: آن موقع ما فکرش را نمی‌کردیم که اینها برگردند؟  

کوثری: چرا امام پیش‌بینی کرده بود و همین‌طور مقام معظم رهبری. ما دوکوهه بودیم و از رادیو شنیدیم که امام فرمودند به این‌ها نمی‌شود اطمینان کرد و حضرت آقا هم گفتند من دارم می‌روم جبهه. در نماز جمعه به ائمه جمعه گفتند که مردم را بسیج کنید تا به جبهه بیایند. اگر نیروهای مردمی نبودند، منافقین تا تهران رسیده بودند.

رنجبران: می‌توانستند بیایند؟


کوثری: من با اطمینان می‌گویم که اگر آن نیروها نبودند، هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی آن‌ها را بگیرد و به تهران رسیده بودند. چون اینها به کسی رحم نمی‌کردند و همه را در همان اسلام‌آباد قتل عام کردند که آدم دلش به درد می‌آید؛ کاری کردند از صهیونیست‌ها بدتر. اگر آن نیروها نبودند، کسی نمی‌توانست جلوی اینها را بگیرد. البته تصمیم منافقین، آمریکایی‌ها و رژیم بعث عراق احمقانه بود. چون من خودم اسناد و مدارک این موضوع را دیدم که توافق بین ارتش بعث عراق و منافقین این بود که ارتش عراق تا سرپل ذهاب برسند و آنجا را بگیرند و از طرف دیگر گیلان‌غرب را تصرف کند تا منافقین بتوانند ستون خود را تا میدان آزادی تهران برسانند و از داخل تهران عملیات را به پایان برسانند. طبق اسناد، آن‌ها حتی پشتیبانی هوایی جنگنده‌های ارتش عراق را تا تهران داشتند، و توپخانه‌شان هم تا سرپل ذهاب فعال بود. اما طراحی‌شان بسیار احمقانه بود؛ حتی فکر نکرده بودند که ممکن است تعدادی انسان مانع حرکت آن‌ها شوند و حرکت‌شان را کُند کنند.

اتفاقا بعد از اسلام‌آباد که آن‌ها حرکت کردند، اینقدر وحشت در بین مردم پخش شده بود که مردمی که به سمت اسلام‌آباد، سرپل ذهاب، کرند و قصرشیرین می‌رفتند، وقتی فهمیدند منافقین در اسلام‌آباد جنایت کرده‌اند، مسیرشان را تغییر دادند. آن زمان جاده دوطرفه بود و ترافیک سنگینی به وجود آمد که باعث کندی حرکت آنها شد. زمان‌بندی آن‌ها برای رسیدن از سرپل ذهاب تا میدان آزادی حدود هشت ساعت بود تازه با جاده‌های آن زمان. خیال می‌کردند مردم از آن‌ها استقبال خواهند کرد. اما باز هم حضرت امام و آقا تأکید کردند که نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد. از طرف دیگر، ارتش عراق به جاده اهواز خرمشهر رسیده بود. و ما اول رفتیم آن‌ها را زدیم. داستان مفصلی دارد.

رنجبران: نکته دیگر این است که امام با وجود تأکید بسیار بر ادامه جنگ و عبارت جنگ جنگ تا پیروزی، چه شد که در نهایت قطعنامه را پذیرفتند؟

کوثری: بعضی‌ها هم در جنگ بودند اما می‌گفتند جنگ جنگ تا یک پیروزی؛ مثلاً آقای هاشمی مدام به فرماندهان می‌گفت شما یک پیروزی به دست بیاورید، من قضیه را حل می‌کنم. اما حضرت امام می‌گفتند: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه.» یعنی رفع فتنه یک مفهوم وسیع‌تر است. با وجود موفقیت‌هایی مثل عملیات والفجر ۸، انتظار می‌رفت که دیپلماسی فعال شود و کار تمام شود، اما این اتفاق نیفتاد چون نمی‌خواستند ایران پیروز میدان باشد.

رنجبران: یعنی شما می‌گویید امام تصمیم‌گیرنده نبود؟

کوثری: چرا. امام نظراتشان را می‌گفتند، مانند الان که حضرت آقا نظرات خود را صریح برای همه مردم بیان می‌کنند. اما مسئله اصلی در اجرای آن نظرات است. چون در اجرا نظرات دیگری مطرح می‌شد. من این را خیلی صریح و واضح می‌گویم که ایشان می‌گفت جنگ جنگ تا یک پیروزی! با این حال ما اطاعت ایشان را در جنگ می‌کردیم. ما می‌گفتیم چرا دولت در جنگ نمی‌آید؟ اما بالاخره اینقدر فشار زیاد شد که ایشان خرداد سال ۶۷، دولت را وارد جنگ کرد و آقای موسوی را رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کرد که هم نخست‌وزیر بودند و هم مسئولیت ستاد را بر عهده داشت. بعد به تدریج مسئولیت‌ها به افراد مختلف سپرده شد؛ مثلاً آقای بهزاد نبوی مسئولیت پشتیبانی در قرارگاه داشت و همزمان در دولت هم مسئول بود. آقای خاتمی هم همین وضعیت را داشت.

این‌جا بود که شرایط به سمت پذیرش قطعنامه پیش رفت. البته قطعنامه اصلی سازمان ملل مربوط به سال ۶۶ بود، تاریخ ۲۹/۴/۶۶، اما پذیرفتن آن مربوط به ۲۷/۴/۶۷ بود، یعنی تقریباً یک سال بعد.


رنجبران: گفته شده که دو نامه مهم آن زمان نوشته شده بود، یکی از طرف رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت، آقای روغنی زنجانی، که وضعیت اقتصادی را توضیح داده بود و یکی هم نامه آقا محسن که بر این تصمیم‌گیری مؤثر بود.

کوثری: اینها باید خیلی دقیق گفته شود. وقتی ستاد کل نیروهای مسلح تشکیل شد، آقای هاشمی جانشین فرمانده کل قوا شد، ایشان تا قبل از این، نماینده امام در جنگ بود ولی بعد شد جانشین فرمانده یعنی رسماً مسئولیت جنگ برعهده ایشان شد. از سال ۶۶ ما دائماً به آقای هاشمی می‌گفتیم دولت هم باید وارد شود، چطور صدام همه امکاناتش را به کار گرفته؟ پس دولت هم باید وارد میدان شود و امام هم گفته بودند همه باید کمک کنند. ما می‌گفتیم حرف امام را صدام گوش داده چون دولت عراق همه امکاناتش را وارد کرده بود. چون در ابتدای جنگ، عراق حدود ۱۲ لشکر و ۱۵ تیپ مستقل داشت، اما در پایان جنگ بیش از ۶۱ لشکر داشت، یعنی بیش از ۵ برابر بیشتر از ایران. ما این‌ها را می‌گفتیم و انتظار داشتیم دولت بودجه و حمایت بیشتری کند. مجلس هم باید همکاری می‌کرد. در نهایت ما با مشکلات جدی مواجه بودیم. امکانات اولیه هم کم بود. بله دولت هم صادرات زیادی نداشت و صادرات نفت ایران به حدود ۱۰۰ هزار بشکه در روز رسیده بود و قیمت نفت هم فقط ۸ دلار بود.

رنجبران: یعنی از یک طرف تحریم و مسائل اقتصادی.....

کوثری: تحریم‌ها بحثش جدا بود. تحریم‌های آن موقع، تحریم‌های نظامی بود و نفتکش‌های ما مدام هدف قرار می‌گرفتند و امکان صادرات نفت به سختی فراهم می‌شد. ما این مسائل را از اخبار می‌شنیدیم چون بیشتر در دوکوهه بودیم، اما فرمانده بودیم و باید مطلع می‌شدیم. جلسات متعددی در تهران با حضرت آقا که رئیس جمهور بودند و آقای هاشمی برگزار می‌شد که ایشان مرتب به جبهه می‌رفت و صحنه جنگ را از نزدیک بررسی می‌کرد. وقتی دولت وارد جنگ شد و آقای موسوی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح شد.

رنجبران: وقتی دولت وارد جنگ شد، وضعیت بهتر شد؟

کوثری: نه... همین ستاد به آقامحسن گفت که شما چه می‌خواهید که جنگ را تمام کنید؟ آنها هم رفتند با فرماندهان مشورت کردند و لیستی از امکانات لازم برای ادامه جنگ تهیه کردند؛ مثلاً گفتند اگر بخواهیم جنگ در ۶ ماه تمام شود این مقدار امکانات لازم است، اگر در یک سال می‌خواهیم تمام کنیم این مقدار، و همه موارد را در سه صفحه جمع‌آوری کردند. ولی آقای موسوی گفت من حتی یک دلار هم ندارم که بتوانم کمک کنم چون منابع مالی نبود. بهزاد نبوی گفته بود اصلاً انبارهای ما خالی است، آقای خاتمی که در وزارت ارشاد مسئولیت داشت و مسئول روابط عمومی و تبلیغات بود، می‌گفت مردم خسته شده‌اند و دیگر نمی‌آیند به سمت جنگ.

رنجبران: واقعاً وضع این‌گونه بود؟

کوثری: بله. در صحنه اینطور بود و کسی نبود اما دلایل دیگری هم داشت. در نهایت این موضوع به جلسه‌ای با حضور ۴۰-۵۰ نفر از مسئولین از جمله اعضای شورای نگهبان، مجلس خبرگان و مجلس رسید که بر اساس اخبار و تحلیل‌های ما، به این نتیجه رسیدند که ادامه جنگ ممکن نیست. این تصمیم به امام ارائه شد و امام گفتند که من به کسانی که مسئولیت دارند اطمینان دارم و آن‌ها این تصمیم را پذیرفتند. اما بچه‌هایی که در جبهه بودند، وقتی قطعنامه پذیرفته شد، گریه می‌کردند و ناراحت بودند که چرا امام را تحت فشار گذاشته‌اند که این تصمیم را بگیرد. که بعدا با مطالبی که امام مطرح کردند بعد از قطعنامه، یک آرامش نسبی برقرار شد و خودمان هم به این نتیجه رسیدیم که باید آماده باشیم.


بعد از پذیرش قطعنامه، بیشترین نیروها در طول ۸ سال دفاع مقدس، نه فقط در عملیات مرصاد، بلکه به طور کلی، وارد جبهه شدند. چون گفته بودند به دشمن نمی‌شود اطمینان کرد. قبل از مرصاد هم اگر این نیروها نبودند، اوضاع در جنوب به‌خصوص در مقابل ارتش بعث عراق خیلی سخت می‌شد. من خودم به‌عینه دیدم؛ مثلاً آقای مظفر، که آن زمان مدیرکل آموزش و پرورش تهران بود، چهار تا از برادرانش در جبهه حضور داشتند که سه‌تا از برادرهایش در یکجا شهید شدند؛ یکی‌شان استاد دانشگاه بود، یکی دیگر قاضی، و پدرشان هم که در لشکر ۱۰ خدمت می‌کرد.

رنجبران: خیلی‌ها این را فداکاری امام و تدبیر امام می‌دانند که اعتقاد داشت حفظ جمهوری اسلامی از اوجب واجبات است. 

کوثری: اگر این نیروها نمی‌آمدند، چه کسی می‌خواست جلوی ارتش عراق و منافقین را بگیرد؟ مردم بودند. دو عامل اصلی همیشه باعث موفقیت شده است: یکی رهبری یعنی ولی امر مسلمین و دیگری مردم ولایت‌مدار. مثلاً اگر به تاریخ برگردیم، علی بن ابی‌طالب را به‌خاطر نخواستن مردم ۲۵ سال خانه‌نشین کردند، چون مردم او را نشناختند و کسانی که نزدیکش بودند به او خیانت کردند. بعد شورای سقیفه را تشکیل دادند و تازه بعد از عثمان به زور وادار به حکومت کردند که بدتر شد و بیشتر از ۴ سال و ۹ ماه نتوانست دوام بیاورد، چون دائم گرفتار مشکلات بود. حتی خودش می‌گفت خدایا مرا از دست این مردم راحت کن. چون مردم حرف‌گوش نمی‌کردند؟ اما مردم ما اینقدر خیلی خوب بودند و هنوز هم هستند که امام می‌فرماید این امت حتی از امت پیامبر هم بهتر است.

رنجبران: حاج محمد آقای کوثری، وقتی انقلاب پیروز شد، ۲۳ ساله بودند و ۲۴ سال در جبهه و جنگ حضور داشتند و هنوز هم ادامه می‌دهند. الان هم خدا حفظ‌شان کند که با تجربه بالا و سلامت کامل در کنار ما هستند.

حاج محمد آقا، فکر می‌کنید به خصوص در یک سال اخیر که ما کاملا وارد جنگ با رژیم صهیونیستی شده‌ایم، آیا جمهوری اسلامی تضعیف شده است؟

کوثری: خیر.

رنجبران: احساسی می‌گویید خیر یا کاملا آگاهانه است؟

کوثری: این را کاملا آگانه می‌گویم. ما هیچ‌وقت از حزب‌الله، حماس و نیروهای مقاومت یمن نخواستیم که برای ما یا برای تقویت ما کار کنند، ما براساس اعتقادات اینها با آنها ارتباط برقرار کرده‌ایم و همیشه روی خودمان حساب کردیم. فقط یک مثال بزنم؛ وقتی ارتش بعث عراق موشک به تهران و شهرهای دیگر می‌زد، مردم می‌گفتند: جواب موشک، موشک است. اما ما اصلاً موشک نداشتیم.

اما وقتی حاج محسن رفیق‌دوست که خدا طول عمر به او بدهد، از قذافی ۱۰ موشک گرفت، یکی را داد به حسن تهرانی‌مقدم که مهندسی معکوس کند. بقیه را یکی یکی با بچه‌هایی که در سوریه آموزش دیده بودند، شلیک می‌کردند. طی ۴ سال توانستیم حدود ۸۸ موشک از چین و کره شمالی و جاهای دیگر تهیه کنیم. که تازه دقت بالایی هم نداشتند. ولی در عملیات «وعده صادق ۲» به گفته سردار رشید و دلاور هوافضا، سردار حاجی‌زاده، در عرض ۱۸ دقیقه، ۲۰۱ موشک با دقت بسیار بالا شلیک شد که ۸۵ درصد به هدف خورد.


در «وعده صادق یک» ۹ ساعت طول کشید تا ۱۳۰-۱۴۰ پهپاد فرستادیم و بعد موشک زدیم، اما آنجا ۱۸ دقیقه زمان برد.

آیا این نشانه ضعیف شدن است؟ اگر کسی فکر می‌کند ما ضعیف شده‌ایم، باید بداند به لطف خدا نیروهای مسلح و مردم ما همیشه پای‌کار بوده‌اند. درست است که گرانی‌ها هست و این را دولت و مجلس باید درست کند.

رنجبران: درست است اما بعضی از مسائل هم وجود دارد؛ مثلاً سید حسن نصرالله را از دست دادیم، که یک ظرفیت بزرگ جبهه مقاومت بود.

کوثری: خب ما پیامبر خدا را از دست دادیم. همین است دیگر. خداوند که نمی‌خواهد معجزه کند؛ این یک روال طبیعی است اما همه ما در حال امتحان هستیم، باید ببینیم چه کسی تا آخر می‌ایستد، چه کسی کم می‌آورد، چه کسی مادیات برایش مهم است و چه کسی واقعاً برای خدمت پای کار است. آقای رئیسی را دیده‌ایم دیگر. ایشان چیزی برای خودش نمی‌خواست و برای مردم شبانه‌روز کار می‌کرد. خداوند نمونه‌هایش را نشان می‌دهد؛ حاج قاسم یکی از این نمونه‌ها بود. حاج قاسم را من از سال ۶۰ می‌شناختم. از زمانی که فرمانده تیپ ۴۱ ثارالله بود در عملیات فتح‌المبین. اما حتی بعد از جنگ هم پوتین‌هایش را در نیاورد. پس توانمندی داریم و نباید بگوییم نمی‌شود. در عملیات‌هایی مانند «الی بیت‌المقدس» هم ما امکانات زیادی نداشتیم.

رنجبران: حاج محمد کوثری، خودش شخصیت و تلاش‌های حاج محمد کوثری فرمانده لشکر محمد رسول‌الله (ص) را دوست دارد که اینجا گزارش داد یا حاج محمد کوثری مجلس را؟

کوثری: یک دفعه یادم هست در برنامه هفته دفاع مقدس این را پرسیدید. دوبار هم حضرت آقا این را از من پرسید وقتی در دوره هشتم مجلس، نماینده بودم. گفتند آقای کوثری مجلس بهتر است یا سپاه؟ گفتم خیلی‌ عذر می‌خواهم که اینطور می‌گویم اما اگر مجلس جمهوری اسلامی نبود پایم را هم نمی‌گذاشتم. چون امام فرمود «مجلس در رأس امور است». بنابراین همه باید این موضوع را بپذیریم. حضرت آقا فرمودند که نباید در کار دولت دخالت کنیم، و ما باید اطاعت کنیم.

رنجبران: الان دخالت در کار دولت زیاد است؟

کوثری: بالاخره بعضی‌ها متأسفانه دخالت‌ دارند. این یک ایراد اساسی است که در هر دوره‌ای وجود داشته. من می‌خواهم بگویم که باید این موضوع اصلاح شود. ما چرا می‌‌گوییم که دولت آقای رئیسی شأنش در حد نظام جمهوری اسلامی بود؟ چون به مردم توجه بیشتری داشت، نه اینکه به کارهای کلان توجه نکند. اتفاقا هر دو را به خوبی انجام داد. بیخودی روبان قیچی نمی‌کرد.

رنجبران: الان رابطه مجلس و دولت خوب است؟ و شما راضی هستید؟

کوثری: الان خوب است ولی باید بهتر از گذشته باشد، ما باید مشکلات ناترازی را برطرف کنیم.

رنجبران: حاج آقا ناترازی یک بحث است ولی مردم همه چیز را می‌فهمند، یک مسئله خورد و خوراک مردم است. این دیگر ربطی به دلار و ارز ندارد.

کوثری: بله ولی متأسفانه برخی‌ها کوتاهی‌هایی می‌کنند. مسئولیت می‌گیرند اما کوتاهی می‌کنند. بحث تحریم یک موضوع است که نمی‌توان گفت اثر ندارد، اما تاثیر آن یک حدی است. مسئله اصلی، مدیریت خودمان در جامعه است که باید بهتر از این باشد، یعنی باید بهتر فکر کنیم، بهتر تصمیم بگیریم و تابع جو و شرایط نباشیم. اگر تابع جو و شرایط شویم، آن جو ما را به این سو و آن سو می‌برد و در نهایت وضعیت ما را خراب می‌کند. مثلاً الان وضعیت بانک‌هایمان باید خیلی سریع سامان پیدا کند.


رنجبران: از چه نظر؟ از نظر نقدینگی؟

کوثری: زمانی که مجلس قوانینی برای فرزندآوری تصویب می‌کند یا وقتی جوان‌ها قصد ساخت خانه دارند، دولت باید شفاف بگوید که توان تأمین این خواسته‌ها را دارد یا نه. از سوی دیگر، نمایندگان مجلس هم باید رعایت کنند که فشار غیرمنطقی وارد نکنند. قانونی که تصویب می‌شود باید به طور کامل تأیید، تصویب و ابلاغ شود و دولت بتواند آن را اجرا کند. اگر قانون ابلاغ شود ولی اجرا نشود، فایده‌ای ندارد. مسئله دوطرفه است؛ اگر این همکاری بین مجلس و دولت نباشد، وضعیت بدتر خواهد شد. مثلاً الان خیلی خوب است که همه مردم به گاز دسترسی داشته باشند، حتی در دورترین نقاط کشور، اما آیا ذخایر مورد نیاز این موضوع از قبل پیش‌بینی شده است؟ نه، اینها مشکلاتی است که باید به آنها پرداخته شود.

رنجبران: بنابراین تعامل بین مجلس و دولت را الان خوب می‌بینید؟

کوثری: اصلا اگر این نباشد، مشکلات بیشتری ایجاد می‌شود.

رنجبران: امروز یک چیزی دیدم، دلم برای آقای قالیباف سوخت. در توییتی اشاره کرده بود و دیروز هم یکی از نماینده‌های مجلس به ایشان گفته بود که پالرمو را که برای دوره قبلی مجلس بوده و مجمع تصویب کرده و قانون شده را ابلاغ نکن ولی قانون عفاف و حجاب را ابلاغ کن. واقعا چرا برخی نمایندگان مجلس چنین رویکردی دارند که باعث می‌شود قانون به درستی اجرا نشود؟

کوثری: باید از خودشان بپرسیم...

رنجبران: بالاخره شما یکی از بزرگان مجلس هستید که چهار دوره نماینده بوده‌اید.

کوثری: من هم همیشه گفته‌ام که ما که به عنوان نمایندگان مردم انتخاب می‌شویم و به ما اطمینان می‌کنند، باید هم روند نظام و همچنین راحتی مردم را با هم ببینیم، نه فقط یکی را مد نظر قرار دهیم. نمی‌توان گفت مردم ما این کارها را کرده‌ایم اما دولت نتواند عمل کند. اگر دولت توانایی اجرا نداشته باشد، هر چقدر هم شعار دهیم و قانون تصویب کنیم، فایده ندارد. پس باید دو طرفه باشد؛ یعنی وقتی قانونی تصویب می‌شود، دولت هم باید به موقع آن را اجرا کند تا مردم ناامید نشوند. اگر مردم ببینند قانونی هست اما اجرا نمی‌شود، خودشان هم قانون را رعایت نخواهند کرد، مثل عبور از چراغ قرمز. نماینده باید قانونی تصویب کند که خودش بداند دقیقاً امکان اجرا دارد یا نه. نباید فقط برای خوشایند تصویب شود.

رنجبران: شما عضو کمیسیون امنیت ملی هستید، فکر می‌کنید مذاکرات به کجا خواهد رسید؟

کوثری: الان خوشبختانه هم یک تیم منسجم توسط خود مقام معظم رهبری ایجاد شده که سیاست‌ها را مشخص می‌کنند که هم به تیم مذاکره‌کننده می‌دهند و هم تیم مذاکره‌کننده قبل از رفتن، هم با آن تیم و هم با کمیسیون امنیت ملی جلساتی دارد و نظرات گرفته می‌شود و به جمع‌بندی می‌رسند که با چارچوب مشخص برای مذاکره می‌روند. این باعث می‌شود وقتی برمی‌گردند، گزارش دقیق ارائه دهند و جمع‌بندی روشنی داشته باشند.

اما اگر بخواهیم پیش‌بینی کنیم به کجا می‌رسد، آنها علی‌رغم تمایلی که برای مذاکره نشان دادند، اما کم‌کم نشانه‌هایی از زیاده‌خواهی طرف مقابل دیده می‌شود، مثلاً می‌گویند باید برنامه هسته‌ای ما به صفر برسد و هیچ غنی‌سازی‌ای نداشته باشیم. ما می‌گوییم اگر قرار است ما غنی‌سازی نکنیم، پس چرا شما دارید؟ وقتی شما دو بمب هسته‌ای روی هیروشیما و ناکازاکی انداختید و حدود ۲۰۰ هزار نفر را کشتید، حقوق بشر کجا بود که جلوی شما را بگیرد؟ خودتان قوانین را زیر پا گذاشتید.


از طرف دیگر در بحث غنی‌سازی صلح آمیز، ما اعلام کرده‌ایم و مقام معظم رهبری هم بارها تأکید کرده‌اند که به دنبال سلاح غیرمتعارف و خارج از عرف نیستیم و تولید بمب هسته‌ای را دنبال نمی‌کنیم. اما شما خودتان حدود ۵ هزار کلاهک هسته‌ای دارید و رژیم اشغالگر هم بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ کلاهک دارد. خب، چرا شما باید داشته باشید ولی ما حتی هسته‌ای صلح‌آمیز نداشته باشیم؟ این بحث ماست، حرف ما این است که شما اصلاً کی هستید که می‌گویید نباید داشته باشیم؟ شما یکی از اعضای سازمان ملل هستید.

رنجبران: و الحمدلله تیم مذاکره‌کننده هم جواب خوبی به آنها داده.

کوثری: بله. می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که قبل از انقلاب، خود آمریکایی‌ها می‌گفتند ایران باید ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای داشته باشد و خودشان آمدند برای بسترسازی. آلمانی‌ها هم آمدند و دو نیروگاه ۱۳۰۰ یا ۱۰۰۰ مگاواتی را در بوشهر شروع به ساخت کردند. فرانسوی‌ها هم در دارخوئین نیروگاه‌ ۳۶۰ مگاواتی در حال ساخت بودند. نیروگاه ۵ مگاواتی تهران هم برای تولید دارو بود که در همین کوی دانشگاه که می‌شود سازمان انرژی اتمی قرار داشت. سوختش را هم آمریکایی‌ها تعهد داده بودند که بدهند. چطور آن زمان که ذخایر نفتی ما بسیار زیاد بود، باید ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای باید می‌داشتیم، چون شما می‌خواستید اما الان می‌گویید خیر. دو دوتا چهار تا که می‌شود، می‌گوییم چطور شما بمب هسته‌ای داشته باشید ولی ما هسته‌ای صلح آمیز نداشته باشیم؟ اصلاً کی گفته شما باید داشته باشید؟ اصلا شما کی هستید؟ ما انقلاب کردیم برای همین.

شما و روسیه که قدرت داشتید و بعد از جنگ جهانی دوم دنیا را تقسیم کردید، ولی الان دیگر زمان آن نیست که مردم بنشینند و هر غلطی شما خواستید بکنید و مردم بگویند «چشم»؛ این ملت شهید داده تا حقش را بگیرد، نه بیشتر و نه کمتر. امام اصلا این زندگی را به ما نشان داد که باید ایستاد و مقابل این زورگویان مقاومت کرد. حالا اگر ما بخواهیم دوباره زیر ستم آنها باشیم، اصلا کی اجازه می‌دهد؟ خانواده شهدا اجازه می‌دهند؟ رهبری اجازه می‌دهد؟ مردم اجازه می‌دهند؟

رنجبران: مردم هم قطعاً اجازه نمی‌دهند و از حق‌شان کوتاه نمی‌آیند.

کوثری: بنابراین نتیجه‌ای که می‌گیریم این است که ما منصفانه می‌خواهیم قضاوت شود، دو طرف باید به صورت منصفانه برخورد کنند. ما تضمین می‌دهیم که به هیچ وجه به سمت سلاح هسته‌ای نخواهیم رفت و حتی سازمان انرژی اتمی بین‌المللی به طور دائم نظارت کند. از طرف مقابل هم انتظار داریم تحریم‌ها برداشته شود. اما شما نگاه کنید، همین الان هم که داریم مذاکره می‌کنیم، تحریم‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود؛ هم برای افراد، هم برای شرکت‌ها، هم برای بخش‌های مختلف. دیروز هم به خود آقای عراقچی گفتم، گفتم به این‌ها بگویید. ایشان هم قبول داشت و گفت می‌گوییم به آنها. باید محکم بگوییم داریم برای چه چیزی مذاکره می‌کنیم. از این طرف تحریم‌ها را اضافه می‌کنید، یعنی چه؟ اگر واقعاً عرضه دارید و صداقت دارید، بیایید وسط تحریم‌ها را بردارید، نه اینکه اضافه کنید.

رنجبران: خیلی خوب گفتید. اما این آخرین سوال من است. درباره بندر شهید رجایی، هنوز تحقیقات به نتیجه نهایی نرسیده است؟


کوثری: هم رئیس کیسیون، هم خود بنده و هم نماینده ایلام، خانم فلاحی، و حتی تیم‌هایی از جاهای مختلف رفته‌اند و حتی خاکبرداری هم انجام شده است. خاک را آوردیم و آزمایش کردیم تا مشخص شود مواد موجود چیست، ولی هنوز به نتیجه نهایی که باید اعلام شود، نرسیده‌ایم.

رنجبران: نرسیده‌اند یا تحفظ‎های امنیتی وجود دارد؟

کوثری: نه. در همه مسائل همیشه این ابهام وجود دارد؛ این که یک‌باره بگوییم فلانی بوده، خب سندش کجاست؟ ما باید راست و دقیق به مردم بگوییم. مثلاً درباره شهید رئیسی، برادری گفته بود از فلان کشور و مثلاً صهیونیست‌ها این کار را کرده‌اند. گفتم اگر ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرده که اشتباه انسانی بوده، ما هم قبول داریم. خودم هم از دو برادر خبره که یکی‌شان فرمانده نیروی هوایی بوده، امیر انصاری، که در جنگ و عملیات خیبر فعالیت داشت و سردار علایی هم بودند، یک سال پیش صحبت کردیم و گفتند این حادثه، خطای انسانی بوده، این خلبان با وجود تجربه بالا، در وضعیت هوایی گیر کرده که نتوانسته کنترل کند. خدا رحمتشان کند.

رنجبران: مثلا برخی نزدیکان آقای رئیسی مثل آقای مجاهد هم هنوز می‌گویند ما ابهام داریم و سوالاتی وجود دارد.

کوثری: خب، من می‌گویم باید مدرک ارائه شود. اگر ابهامی هست، باید دنبال آن رفت و آن را شفاف کرد. ما می‌گویم که ستاد کل نیروهای مسلح با افراد خبره و تخصصی این موضوع را بررسی کرده‌اند؛ من سردار عبداللهی که جانشین سرلشکر باقری است، را از سال ۵۸ می‌شناسم. در هوانیروز خبره است و آموزش دیده‌اند و بسیار پرواز کرده. ایشان و تیم‌شان رفته‌اند و گفته‌اند که خطای انسانی بوده است. اگر ما بخواهیم دائم بگوییم فلان کس بوده، مگر ترس داریم؟ اگر واقعا مسئله‌ای است، باید شفاف بگوییم. اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم.

خودم شخصاً می‌گویم، ما خاک برداشتیم، آزمایشگاه دادیم، افراد خبره داریم، اما هنوز باید نتیجه اعلام شود. از سوی دیگر بررسی‌های مختلفی انجام شده، از زوایای گوناگون، عکسبرداری شده، ولی هنوز نتیجه مشخص نشده است. قطعاً اگر به نتیجه برسند، حتماً اعلام خواهد شد. در کشور ما موضوعی نیست که پنهان بماند.

رنجبران: حاج آقا خود شما به عنوان اهل رسانه هستید و دیدید که همان شب اول یا دوم، چگونه یک رسانه به خودش جرأت داد و چنین ادعایی را مطرح کرد که این سوخت 250 تا موشک بوده؟

کوثری: چون ما قدر آزادی را نمی‌دانیم.

رنجبران: آخر رسانه‌ای هم هست که ادعای حزب‌اللهی‌گری دارد.

کوثری: فرقی نمی‌کند. نباید این‌گونه رفتار کند. من کاری به این رفتارها ندارم، اما می‌خواهم بگویم متأسفانه ما کمی که خیال می‌کنیم آزادیم یعنی پس هر چه دلمان خواست بگوییم. این باعث التهاب در جامعه می‌شود. وقتی نمی‌دانید واقعاً موضوع چیست، نباید این حرف‌ها را مطرح کنیم. من می‌گویم وقتی به نتیجه رسیدید، بیایید و با سند و مدرک آن را اعلام کنید؛ هیچ ایرادی ندارد. اما اگر به نتیجه نرسیدیم، نباید بدون تحلیل حرف بزنیم.

رنجبران: خیلی ممنونم که وقت گذاشتید، می‌دانم امروز روز شلوغی برای شما بود، اما به خاطر امام و مردم وقت گذاشتید. ولی از حرف‌های شما خیلی استفاده کردیم. موفق باشید، ان‌شاءالله همیشه همینطور سلامت و سرزنده باشید. شما خیلی دوست‌داشتنی هستید و حتی کسانی که در جناح‌های مختلف هستند، برای شما ارزش و احترام زیادی قائل هستند.


کوثری: آنها خودشان خوبند و ما را خوب می‌دانند.  من به همه‌ی دیدگاه‌های سیاسی مختلف احترام و ارزش قائلم و این واقعاً یک برکت است.

رنجبران: حاج آقا یک نکته هم در پایان بگویم. وضعیت استقلال خیلی خراب است.

کوثری: الان بهتر شده که

رنجبران: شما هنوز استقلالی باقی ماندید؟

کوثری: من دو سه سالی در تیم جوانان آنجا بودم اما واقعیت این است که یک بخش مهمی از این ضعف فعلی استقلال، یکی مدیریت است، بخش دیگر همدلی بین بازیکنان، و بخش سوم هم مربی است. مربی باید الگو باشد، هم از نظر تخصصی و هم از نظر اخلاق و رفتار. اگر مربی نتواند خودش الگو باشد و بازیکنان فکر کنند از مربی برترند، مشکلات زیادی پیش می‌آید. الان من نه با آقای جباری آشنایی دارم و نه ارتباطی، ولی وقتی فوتبالشان را می‌دیدم، بسیار با شخصیت بود. الان هم که وارد مربیگری شده، این اخلاق خیلی مهم است. پیامبر هم همیشه روی این موضوع تأکید داشتند. کسی که به عنوان مربی یا سرمربی روی کار می‌آید، خیلی مهم است.  این اخلاق خیلی اهمیت دارد. نگاه کنید حضرت امام چطور بود؛ وقتی خانواده شهدا یا شخصیت‌های بزرگ پیشش می‌آمدند، با چه احترام و متانتی برخورد می‌کرد. حتی وقتی می‌خواست درباره آمریکا صحبت کند و انتقاد شدیدی کند، می‌گفت شیطان بزرگ و حرف زدنش با رعایت کلام و ادب بود. در مقابل، الان ببینید ترامپ چگونه حرف می‌زند؛ این‌ها حرف‌هایی بی‌حساب و کتاب است، با اینکه مشاوران و مراکز پژوهشی زیادی دارد، اما باز هم بدون بررسی حرف‌هایی می‌زند که حتی آمریکایی‌ها به آن می‌خندند. او فکر می‌کند دنیا را فتح کرده، اما اصلاً اینطور نیست.

رنجبران: خیلی ممنونم و باز هم تشکر می‌کنم از جناب آقای دکتر کوثری عزیز که ما دوستشان داریم. از شما مردم عزیز هم تشکر می‌کنم. امیدوارم موفق باشید. التماس دعا داریم، خدا یار و نگهدارتان باشد. 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

منبع خبر "الف" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.