«انصارالله» بلای جان آمریکا و صهیونیست‌ها؛ حمایت از غزه باوری راهبردی

خبرگزاری مهر یکشنبه 11 خرداد 1404 - 14:34
کارشناس ترکیه‌ای با اشاره به تجربه نظامی انصارالله گفت: حمایت یمن از غزه، بازتاب یک موضع و باور عمیق راهبردی است.

خبرگزاری مهر، گروه بین‌الملل - آذر مهدوان: سرزمین‌های اشغالی پس از جنگ غزه هیچ‌گاه امنیت و آرامش را تجربه نکرده است. هر هفته شاهد اخباری هستیم که از شنیده شدن آژیرهای خطر در فلسطین اشغالی به‌دلیل حملات مبارزان یمنی حکایت دارد. هدف قرار گرفتن این سرزمین‌ها از سوی محور مقاومت، این پیام را به‌روشنی می‌رساند که مردم فلسطین هرگز تنها نیستند.

موشک‌های بالستیک و پهپادهایی که از سوی نیروهای مسلح یمن شلیک می‌شوند، مسافت‌هایی به طول ۲۰۴۰ کیلومتر را طی کرده و ظرف تنها ۱۱ دقیقه و نیم به قلب فلسطین اشغالی می‌رسند. این واقعیت نشان می‌دهد که یمن، به‌عنوان نخستین کشور عربی، با تمام وجود در کنار غزه ایستاده است.

با وجود شرایط بحرانی و دشواری که کشور یمن با آن دست و پنجه نرم می‌کند، روحیه مقاومت در صفوف انصارالله و مردم این سرزمین به‌خوبی مشهود است. این اراده و استقامت در برابر مشکلات، نمایانگر عزم راسخ یمنی‌ها برای حمایت از برادران فلسطینی‌شان است.

در این راستا، خبرنگار مهر گفتگویی با «حسن آکاراس» روزنامه‌نگار و پژوهشگر محور مقاومت انجام داده است که متن آن به شرح زیر است:

با وجود شرایط بحرانی که کشور یمن در آن به سر می‌برد، شاهد عزم راسخ و بی‌نظیری از سوی ارتش و مردم یمن در حمایت از غزه هستیم. ابعاد و نشانه‌های دینی، سیاسی، نظامی و ملی که موضع‌گیری ثابت یمن در این راستا را شکل می‌دهند، چگونه قابل ارزیابی هستند؟

برای ارزیابی وضعیت فعلی یمن، باید موقعیت راهبردی این کشور را در نظر بگیریم. یمن به دلیل موقعیت جغرافیایی خود، در طول تاریخ همواره مورد توجه قدرت‌های امپریالیستی جهانی بوده است. تمایل به تسلط بر تنگه راهبردی باب المندب، که کوتاه‌ترین مسیر دریایی بین اروپا و آسیا را تشکیل می‌دهد و دریای سرخ را به خلیج عدن متصل می‌کند، و همچنین هدف کنترل مسیرهای تجاری اقیانوس هند، یمن را به یک هدف راهبردی برای قدرت‌های مختلف تبدیل کرده است.

کنترل یمن توسط جنبش انصارالله، که خود را در محور مقاومت قرار داده است، به جنگ یمن به رهبری عربستان سعودی و امارات متحده عربی در سال ۲۰۱۵ منجر شد. این کشورها با دریافت حمایت از غرب، سال‌هاست که تلاش می‌کنند یمن را تضعیف کنند و در تلاش‌اند انصارالله را از طریق حملات مشابه آنچه امروز در غزه می‌بینیم، سرنگون کنند. به عبارتی، وقتی عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر انجام شد، یمن کشوری بود که تازه از جنگ بیرون آمده و در بسیاری از زمینه‌ها به کمک نیاز داشت. اگر در آن روزها از ما می‌پرسیدند که چه کسی باید به غزه کمک کند، بدون شک یمن یکی از آخرین پاسخ‌ها بود.

با این حال، پس از ۷ اکتبر، یمن به یکی از معدود کشورهایی تبدیل شد که از نیروی نظامی خود علیه حملات اسرائیل به غزه استفاده کرد؛ حملاتی که به‌طور مستقیم غیرنظامیان را هدف قرار می‌داد و تمام ویژگی‌های یک نسل‌کشی آشکار را داشت.

مقاومت حزب‌الله در برابر اسرائیل، که با آتش‌بس دولت لبنان پایان یافت، نشان‌دهنده قدرتی است که وزن خود را در معادلات نظامی منطقه به نمایش گذاشت و یمن نیز در این معادلات نقش مهمی ایفا کرد. دلایل زیادی برای این موضوع وجود دارد، به ویژه با توجه به فاصله بین یمن و سرزمین‌های اشغالی فلسطین. اینکه یمن با وجود مشکلات عملیاتی، بخش مؤثری از جبهه مقاومت است، پیام مهمی برای همه مسلمانان و کشورهای اسلامی دارد.

حمایت یمن از غزه، بازتاب یک موضع و باور عمیق راهبردی است. این نگرش در یمن با باورهای مذهبی شکل گرفته، با آگاهی سیاسی ادامه یافته و با تجربه نظامی تقویت شده است. مردم و رهبری یمن مسئله فلسطین را نه صرفاً یک آرمان عربی یا قومی، بلکه مسئولیتی می‌دانند که امت مسلمان باید آن را بر عهده بگیرد. در این چارچوب، دفاع از بیت‌المقدس و مسجد الاقصی از الزامات ایمان شمرده می‌شود.

از منظر سیاسی، مردم و رهبری یمن، اسرائیل را نه به عنوان یک بازیگر مشروع، بلکه به عنوان یک پروژه اشغالگری منطقه‌ای تعریف می‌کنند. اگرچه تعداد کشورهای منطقه که روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی کرده‌اند، روز به روز در حال افزایش است، اما محور مقاومت، که یمن را نیز شامل می‌شود، قاطعانه این موضع را رد می‌کند. به همین دلیل، همبستگی با غزه به عنوان یک ضرورت ژئوپلیتیکی و همچنین یک وظیفه دینی و انسانی برجسته است.

در سطح نظامی، یمن با وجود نزدیک به ۱۰ سال محاصره و شرایط جنگی، توانسته است دوام بیاورد و تجربه جدی در جنگ نامتقارن کسب کند. این انباشتگی به وضوح در عملیات نظامی انجام شده علیه ایالات متحده و قدرت‌های غربی در دریای سرخ امروز دیده می‌شود که به‌طور مستقیم اسرائیل را هدف قرار می‌دهد.

مردم یمن این مبارزه را با تلاش خود برای استقلال یکی می‌دانند. حمایت از غزه همچنین از سوی مردم یمن به عنوان بخشی از دفاع از حاکمیت و هویت تاریخی خود تلقی می‌شود. به همین دلیل، یمن ماه‌هاست که با عملیات‌های مصمم و مؤثر خود، وظیفه‌اش را به عنوان بخشی مهم از جنگ انجام می‌دهد.

با وجود محاصره‌های سخت و مداوم به مدت بیش از نه سال، یمن موفق به توسعه زرادخانه‌ای از موشک‌ها و پهپادهای پیشرفته شده است. این توانایی‌ها چگونه می‌توانند به عنوان الگویی برای دیگر جنبش‌های مقاومت در منطقه مورد استفاده قرار گیرند و چه پیامدهایی برای تحولات آینده خواهند داشت؟

اول از همه، ما نباید این روند را به عنوان مبارزه‌ای میان قدرت‌های متقارن و برابر ارزیابی کنیم. در یک طرف، یک قدرت اشغالگر وجود دارد که تمام سلاح‌های پیشرفته کشتار جمعی غرب را در اختیار دارد و به هیچ‌یک از قوانین بین‌المللی پایبند نیست. از سوی دیگر، نیروهای مقاومت با برتری اخلاقی قرار دارند که به تمام قواعد دینی، انسانی و قانونی پایبند هستند و نتایج عملیات خود را با دقت بسیار محاسبه می‌کنند. بنابراین، این جنگ، همان‌طور که قبلاً توضیح داده شد، یک جنگ نامتقارن است؛ یعنی یک جنگ فرسایشی. به همین دلیل، باید از این منظر به تمام عملیات‌ها در یمن نگاه کنیم.

موفقیت‌های فنی و نظامی یمن به یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها تبدیل شده است که نشان می‌دهد جنبش‌های مردمی، که در معادله نظامی کلاسیک به عنوان طرف مظلوم دیده می‌شوند، چگونه می‌توانند موازنه قدرت را بر هم بزنند. ما این را در گذشته نیز دیده‌ایم، زمانی که حزب‌الله دو پیروزی علیه رژیم اشغالگر اسرائیل به دست آورد. بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶، حزب‌الله موفق شد لبنان را از طریق جنگ‌های فرسایشی آزاد کند. اکنون شاهدیم که یمن با همین راهبرد، معادله نظامی را تغییر می‌دهد. با وجود تحریم‌های شدید، کمبود زیرساخت‌ها و بمباران مداوم، یمن موفق شده است از طریق تولید داخلی، سیستم‌های تسلیحاتی با تأثیر عملیاتی بالا را توسعه دهد.

پهپادهای دوربرد، به ویژه موشک‌هایی که به سمت اهداف زمین‌به‌زمین و دریا هدف‌گیری می‌شدند، نه تنها بازدارندگی تاکتیکی، بلکه بازدارندگی راهبردی نیز ایجاد می‌کردند. ما این را به وضوح در مثال ایالات متحده دیدیم که مجبور شد عملیاتی را که در دریای سرخ آغاز کرده بود، در کمتر از دو ماه به پایان برساند.

نمونه‌ای که یمن ارائه داد، نشان می‌دهد که چگونه دفاع در شرایط محاصره می‌تواند برای بسیاری از جنبش‌ها، از حزب‌الله در لبنان گرفته تا حشد الشعبی در عراق و حتی حماس و جهاد اسلامی در غزه، که در حال بازسازی خود هستند، متحول شود. این تجربه نشانه‌ای بود که این گروه‌های مقاومت در آینده دچار تحول قابل توجهی خواهند شد. این تحول در واقع اقدامی منطقی در مقابل تمام طرح‌های خلع سلاح غزه و حزب‌الله در لبنان است. جای تعجب نخواهد بود اگر سیستم‌های تسلیحاتی یمن که از نظر مقرون به صرفه بودن موفق بوده‌اند، در آینده در اختیار گروه‌های مقاومت قرار گیرند.

توانایی یمن در هدف قرار دادن آمریکا و اسرائیل با این سیستم‌های تسلیحاتی بومی، که احتمالاً با حمایت «دانش فنی» ایران تولید شده‌اند، نه تنها باعث گسست نظامی، بلکه باعث گسست روانی نیز شده است. برای بازیگران غربی، این منطقه اکنون نه تنها به یک منطقه ناپایدار، بلکه به یک منطقه غیرقابل کنترل تبدیل شده است؛ یعنی جغرافیایی که امکان دارد در آن به‌طور مستقیم آسیب ببینند و به راحتی نتوانند مداخله کنند.

آیا آتش‌بس اخیر میان صنعا و واشنگتن نشان‌دهنده آغاز مرحله‌ای از عقب‌نشینی آمریکا از منطقه است، یا تنها یک توقف تاکتیکی محسوب می‌شود؟ چه نشانه‌هایی می‌توانند این امر را تأیید یا رد کنند و چگونه می‌توان این وضعیت را تحلیل کرد؟

اگرچه آتش‌بس بین آمریکا و یمن در ظاهر به عنوان یک اقدام کوتاه‌مدت برای مدیریت بحران ارائه شد و حتی به عنوان یک پیروزی از سوی ترامپ مطرح گردید، اما در واقع نشان‌دهنده ضعف نفوذ و قدرت آمریکا در منطقه بود.

آمریکا تصور می‌کرد با حملاتی که در اواسط ماه مارس انجام داد، می‌تواند یمن را مجبور به دست کشیدن از عملیات حمایتی خود در غزه کند و امنیت کشتیرانی در دریای سرخ را تضمین نماید. اما در حملات هوایی که به این بهانه انجام شد، آمریکا نتوانست به موفقیت قابل توجهی در میدان نبرد دست یابد. وقتی یمن به جای توقف عملیات خود، به تلافی‌جویی‌های بیشتری دست زد، دولت ترامپ از طریق یک مانور دیپلماتیک آتش‌بس را پذیرفت. هدف قرار گرفتن ناوهای هواپیمابر آمریکا، که هر کدام بیش از ۱۵ میلیارد دلار هزینه دارند، توسط موشک‌های بالستیک و پهپادهای یمن، همچنین سرنگونی روزانه پهپادهای پیشرفته MQ-9 آمریکایی و سقوط سه جنگنده F-18 در حین عملیات در دریای سرخ عملاً آمریکا را مجبور به عقب‌نشینی کرد.

آمریکا در طول حملات خود به یمن نه تنها نتوانست معادله عملیاتی را به نفع خود تغییر دهد، بلکه به برتری هوایی نیز دست نیافت. این وضعیت، بازدارندگی نظامی آمریکا را نیز زیر سؤال برده است. آتش‌بس در یمن تأیید کرد که آمریکا کنترل و حاکمیت خود را در منطقه از دست داده است و متحدانش نیز امیدشان را بریده‌اند. علاوه بر این، دولت یمن در حالی که آتش‌بس در حال دستیابی بود، با موضعی مشروط و قاطع پای میز مذاکره آمد و به عنوان بازیگری با مزیت و برتری نظامی، توانایی خود را در تحمیل خواسته‌هایش محک زد و موفقیت‌های قابل توجهی کسب کرد.

با این حال، ارزیابی این روند به عنوان آغاز عقب‌نشینی آمریکا از منطقه آسان نیست. اگرچه ترامپ از برخی اقدامات اسرائیل ناراحت است و حمایت مستقیم خود را از آن کاهش داده است، اما همچنان به حمایت از اسرائیل متعهد است. باید توجه داشت که آمریکا، که بیش از ۲۰ سال است عملیات نظامی پرهزینه‌ای را در منطقه انجام می‌دهد، دیگر اراده و قدرت سابق را ندارد. با روی کار آمدن ترامپ، واکنش به این وضعیت در افکار عمومی آمریکا بیشتر نمایان شده است. معادله غرب آسیا که آمریکا با ظرفیت نظامی خود ایجاد کرده بود، اکنون شکسته شده است. هم صداهایی که از درون بلند می‌شد و هم موفقیت‌های محور مقاومت، ضربه‌ای جدی به این حاکمیت وارد کرده است.

در دورانی که بازدارندگی نظامی رو به تضعیف، هزینه‌های اقتصادی رو به افزایش و جبهه مقاومت در حال کسب برتری تاکتیکی است، آمریکا دیگر در موقعیتی نیست که بتواند به راحتی گذشته در منطقه عمل کند. این نکته‌ای است که سیاست‌گذاران در واشنگتن باید در نظر بگیرند. بنابراین، اگرچه نمی‌توانیم از خروج کامل صحبت کنیم، اما باید بگوییم که آمریکا قدرت تحرک نظامی خود را در منطقه از دست داده است.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.