عصر ایران؛ احمد فرتاش - در میان آثار پرشمار چارلز دیکنز، رمان «داستان دو شهر» (A Tale of Two Cities) جایگاهی ویژه دارد. این رمان که نخستین بار در سال ۱۸۵۹ منتشر شد، نهفقط یکی از پرفروشترین رمانهای قرن نوزدهم بود، بلکه همچنان از محبوبترین و تأثیرگذارترین نوشتههای دیکنز بهشمار میرود.
«داستان دو شهر» ترکیبی از روایت عاشقانه، ماجرای نجات، و بازتابهای تاریخی است که در بستر یکی از پرتلاطمترین دورههای تاریخ اروپا یعنی انقلاب فرانسه شکل میگیرد. به همین سبب، این اثر را میتوان هم یک رمان تاریخی دانست و هم یک بیانیه اخلاقی درباره فداکاری، خشونت و عدالت.
رمان میان دو پایتخت اروپایی — لندن و پاریس — نوسان میکند و تضاد اجتماعی و سیاسی میان این دو شهر را در آستانه و دوران انقلاب فرانسه بهتصویر میکشد. جملهٔ آغازین مشهور آن، «بهترین زمانها بود، بدترین زمانها بود...» بهخوبی روح دوقطبی و تضادآمیز دوران را نشان میدهد؛ عصری که هم امید داشت و هم ناامیدی، هم روشنایی و هم تاریکی.
دیکنز، برخلاف بسیاری از آثار دیگرش که در لندن و جامعه انگلستان تمرکز دارند، در این رمان توجه ویژهای به فرانسه نشان میدهد. در اینجا ما با توصیف خشونت انقلابیون، نابخشندگی اشراف، و تقابل اخلاقی میان عدالت و انتقام روبهرو هستیم. دیکنز با تأکید بر چرخۀ تاریخی ظلم و خشونت، میکوشد هشداری اخلاقی نسبت به پیامدهای بیعدالتی اجتماعی بدهد.
شخصیتهای اصلی داستان، از جمله چارلز دارنی (اشرافزادهای که از گذشتهاش میگریزد)، سیدنی کارتن (وکیل سرخورده و فداکار)، و لوسی مانِت، هرکدام بازتابی از جنبهای از شرایط انسان در زمانه آشوباند. کارتن، که در پایان داستان یکی از فداکارانهترین کنشها را رقم میزند، نمادی از رستگاری و امکان نوسازی روح انسان است؛ حتی در دل تباهی و خشونت.
اگرچه داستان دو شهر روایتی تاریخی دارد، اما دیکنز در آن فراتر از وقایع رفته و با مهارت ادبی خاص خود، شخصیتها و صحنهها را چنان زنده و پرشور ترسیم میکند که خواننده را به دل رویدادها میبرد. صحنههایی چون به زیر کشیده شدن اشراف، یا پرشورترین دادگاههای انقلابی، نه فقط توصیف وقایعاند، بلکه همچون آیینههایی برای نمایش غرایز و دغدغههای بشری عمل میکنند.
رمان با این جملات درخشان و تاثیرگذار شروع میشود که از نظر بسیاری از منتقدان و خوانندگان، پاراگراف اول کتاب حاوی بهترین یا دست کم به یاد ماندنیترین جملات این رمان است:
«بهترین زمانها بود، بدترین زمانها بود.
عصر خرد بود، عصر حماقت بود.
دوران ایمان بود، دوران ناباوری بود.
فصل نور بود، فصل تاریکی بود.
بهار امید بود، زمستان یأس بود.
همه چیز پیش رویمان بود، هیچ چیز پیش رویمان نبود.
همهمان به سوی بهشت میرفتیم، همهمان به سوی جهنم روان بودیم.»
از نظر ادبی، «داستان دو شهر» یکی از منسجمترین و ساختارمندترین آثار دیکنز است. در آن خبری از انبوه شخصیتهای فرعی و حاشیهای بسیاری از رمانهای دیگر او نیست، بلکه تمرکز بر روایت اصلی و پیشبرد شخصیتها با سرعتی مثالزدنی صورت میگیرد. همچنین، استفاده از تقابلها — میان دو شهر، دو مرد، دو نوع عشق، و دو نوع عدالت — ساختار دوگانه و در عین حال مکملی را پدید آورده که رمان را در ذهن خواننده ماندگار میکند.
از سوی دیگر، نگاه تاریخی دیکنز نسبت به انقلاب فرانسه نهچندان همدلانه و نه کاملاً تقبیحآمیز است. او ضمن نشان دادن بیعدالتیهای پیش از انقلاب، نسبت به خشونت انقلابی نیز موضعی انتقادی دارد. در واقع، او با نگاهی اخلاقمحور، هر دو سوی این منازعه را نقد میکند. برای او، انسانبودن و فداکاری فردی، بر هر ایدئولوژی سیاسی یا اجتماعی ارجحیت دارد.
«داستان دو شهر» اگرچه نسبت به آثار دیگر دیکنز مانند «الیور توئیست» یا «دیوید کاپرفیلد» طنز کمتری دارد، اما از حیث درام و نیروی احساسی، یکی از قویترین نوشتههای اوست. شور عاطفی، زیبایی نثر، و ایجاز در پرداخت وقایع، آن را به اثری متفاوت و پخته تبدیل کرده است. بسیاری از منتقدان، این اثر را نشانهای از بلوغ هنری دیکنز میدانند.
در نهایت، میتوان گفت «داستان دو شهر» نهفقط روایتی پرکشش و تاریخی است، بلکه تاملی ژرف درباره سرنوشت انسان، اخلاق، و ظرفیت فداکاری است. این رمان به ما یادآوری میکند که حتی در تاریکترین لحظات، امکان روشنایی وجود دارد، و در جهانی پر از خشونت و بیعدالتی، کنش فردی میتواند نوری از امید باشد.