به گزارش "ورزش سه"، گاهی اوقات سلب شدن همان هدایا، دل و قلب هر انسانی را میشکند. قصه لوئیز انریکه و شانا هم دقیقا به همین گزاره مربوط میشود. شانا نفسی تازه برای پدر به حساب میآمد و زندگی انریکه با دخترش معنایی متفاوت پیدا کرده بود، اما امان از اجل و آه از این اشکها و دوریهای غیرقابلتحمل!
انریکه شاید فکرش را نمیکرد که روزی دخترش از او و خانواده گرفته شود. انریکه حتی نمیتوانست تصور کند که شانا، محبوب قلبش، لحظهای در کنار او نباشد. اندیشیدن به اینکه شانا پا به پای او در مراسم جشنهای قهرمانی قدم نزند، محال به نظر میرسید. اما دست سنگدل تقدیر و حضور سرطان استخوان در جسم نحیف و کودکانه شانا، تمامی «شاید»ها و «محالات» را به واقعیات غمانگیز و بیبدیلی در زندگی انریکه تبدیل کرد.
تصاویر و عکسهای بهجامانده از شب شش ژوئن 2015 در برلین، دل هر فردی را به درد میآورد و چشمها را به مأمنی امن برای ریزش اشک تبديل میکند. خوشحالی تماشایی دختر و پدر در ورزشگاه برلین، بعدها به قاب ماندگار و پر از حسرت و دلتنگی برای اهالی فوتبال بدل شد. وقتی پسران انریکه موفق شدند یوونتوس را در فینال لیگ قهرمانان اروپا 2015 شکست دهند و به سهگانهای تاریخی دست پیدا کنند، انریکه در کنار شانا، پیش و بیش از همه از رقم خوردن چنین اتفاقی خوشحال و خرسند بود.
بالا و پایین پریدنهای شانا، چرخاندن پرچم کاتالونیا به دست کوچک او و البته خوشحالی عمیق و از ته دل انریکه و همراهی با دخترش، نشان میداد او چقدر دلبسته و وابسته فرشته زندگیاش است. هرچند این خوشحالی بیشتر از چند ماه دوام نداشت و شانا نزدیک به چهار سال درگیر مبارزه با سرطان بود. او با سرطان نادر استخوان دست و پنجه نرم میکرد و پدرش همانند یک شمع در حال سوختن و از بین رفتن بود. انریکه بین دو راهی فوتبال و زندگی، بالاخره تصمیمش را گرفت و در ژوئن 2019 از هدایت تیم ملی کشورش کنارهگیری کرد تا بتواند بیشتر از قبل در کنار شانا و خانوادهاش حضور داشته باشد.
پرده پایانی داستان زندگی شانا، سرانجام فرا رسید و خیلی غمانگیز و تراژیک، همه چیز برای دختر انریکه تمام شد. 29 اوت 2019 شانا همانند یک فرشته آسمانی برای همیشه به سوی آسمان پر کشید و در نه سالگی وداع تلخ و زودهنگامی با پدر و خانواده و زندگی داشت.
بعد از آن حادثه ناگوار و عجیب در زندگی انریکه، مرد فاتح سه گانه کاتالان نسخه رؤیایی بارسلونا، به یک آدم دیگری مبدل شد. در واقع انریکه پس از خداحافظی با شانا، به طرز عجیبی از درون به پیری و شکستگی دچار شد. حال پس از گذشت شش سال از پر کشیدن شانا به سمت و سوی بهشت ابدی، انریکه با قلبی مالامال از درد و رنج و غم ولی شخصیتی استوار به مسیر درست خود در فوتبال ادامه داد و با دانش و هنر ارتقایافته و فوقالعاده خود در عرصه مربیگری و البته قوت قلبی به نام شانا، برای دومین مرتبه با دو تیم مختلف توانست به فتح استثنایی یک سهگانه تاریخی دست پیدا کند.
شانا در مراسم جشن قهرمانی پاریسیها حضور نداشت اما سراسر وجود و هستی انریکه، با شانا به نقطه عطف بینظیر و باشکوهی رسید. دلخوشی پدر، سعادت زیبایی برای خود پدر ساخت.
انریکه وجود روح نازنین شانا را در آلیانز مونیخ از ابتدا تا انتهای فینال به خوبی احساس میکرد. شانا رفت و انریکه ماند تا انتقامش از روزگار بیرحم را اینگونه و به این شکل بگیرد.
انریکه و شانا، یک پدر و دختر عاشق، هر دو در شبی بهیادماندنی، به رستگاری و خوشبختی رسیدند. چشمهایی آغشته به اشک، لبی مشعوف از لبخند و گلویی پر از بغضهای فروخورده! و این جمله توصیفی جز حال غریب و نایاب انریکه در لحظه نگریستن به بالا رفتن تمامی جامهای این فصل از جمله لیگ قهرمانان اروپا نیست!
معین احمدوند