در قرن بیستم به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، نظریه سکولاریزاسیون در علوم اجتماعی بسیار غالب بود. این نظریه پیشبینی میکرد که با پیشرفت مدرنیته، صنعتی شدن، گسترش علم و عقلانیت، نقش دین در زندگی عمومی و خصوصی افراد و جوامع به تدریج کاهش یافته و دین به حاشیه رانده خواهد شد. در بسیاری از جوامع غربی و حتی در بخشهایی از جهان در حال توسعه، نشانههایی از این روند، مانند کاهش حضور در کلیسا، جدایی نهاد دین از دولت و خصوصی شدن امر دینی مشاهده میشد.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به یکباره این روند و این پیشبینی غالب را به چالش کشید. انقلاب توسط یک مرجع دینی رهبری شد که از ابتدا هدف خود را برپایی حکومتی مبتنی بر احکام و ارزشهای اسلامی اعلام کرده بود. موتور محرکه و ایدئولوژی اصلی انقلاب، اسلام سیاسی بود. مفاهیم دینی نه تنها برای بسیج تودهها به کار گرفته شد، بلکه به عنوان مبنای نظری برای ساختار حکومت جدید (جمهوری اسلامی) و قوانین آن مطرح شد.
برخلاف بسیاری از روندهای سکولار که به دنبال جدایی دین از دولت بودند، انقلاب اسلامی منجر به تأسیس یک نظام سیاسی شد که در آن دین و نهادهای دینی نقش محوری و رسمی در ساختار قدرت، قانونگذاری (بر اساس فقه شیعه)، و اداره جامعه پیدا کردند. پس از انقلاب، تلاش گستردهای برای اسلامی کردن جنبههای مختلف زندگی اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی در ایران صورت گرفت.
انقلاب اسلامی ایران نه تنها در داخل کشور دین را به مرکز صحنه سیاست و اجتماع بازگرداند، بلکه تأثیر قابل توجهی بر جنبشهای اسلامی در سایر نقاط جهان، بهویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا، گذاشت. این انقلاب نشان داد که دین میتواند یک نیروی قدرتمند سیاسی و اجتماعی در دنیای مدرن باشد و الهامبخش گروههایی شد که به دنبال احیای نقش اسلام در جوامع خود بودند.
وقوع انقلاب اسلامی و پیامدهای آن، بسیاری از جامعهشناسان و نظریهپردازان را وادار به بازنگری در نظریه سکولاریزاسیون کرد. برخی مانند «پیتر برگر»(جامعه شناس آمریکایی) که زمانی از مدافعان سرسخت نظریه سکولاریزاسیون بود، بعدها اذعان کردند که جهان، به جز بخشهایی از اروپای غربی و حلقهای از روشنفکران، همچنان به شدت مذهبی است و مدرنیته لزوماً به معنای سکولار شدن نیست.
انقلاب ایران نشان داد دین میتواند به عنوان یک ایدئولوژی بسیجگر و انقلابی عمل کند. در برخی زمینهها، مدرنیزاسیون نه تنها به افول دین منجر نشده، بلکه میتواند زمینههایی برای احیای دینی و سیاسی شدن آن فراهم کند؛ مثلاً به عنوان واکنشی به مدرنیته غربی یا حکومتهای سکولار وابسته. رابطه بین دین و مدرنیته پیچیدهتر از یک روند خطی به سوی سکولار شدن است.
انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک نقطه عطف مهم در تاریخ معاصر تلقی میشود که نه تنها مسیر سیاسی یک کشور را تغییر داد، بلکه گفتمان جهانی درباره نقش دین در سیاست و جامعه را نیز به طور قابل توجهی تحت تأثیر قرار داد و نشان داد که دین همچنان یک نیروی پرقدرت و تأثیرگذار در دنیای مدرن است. در دورهای که بسیاری از نظریهپردازان و تحلیلگران، بهویژه در غرب، از گسترش روزافزون سکولاریسم و افول نقش دین در عرصه عمومی و سیاست سخن میگفتند (نظریه سکولاریزاسیون)، انقلاب اسلامی پدیدهای متفاوت و در بسیاری جهات، چالشبرانگیز بود.
خلاصه اینکه میتوان گفت که رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران بدون شک نقطه عطف مهمی در تاریخ معاصر بود که نقش دین در سیاست و اجتماع را به شکلی برجسته و غیرمنتظره دوباره در کانون توجهات جهانی قرار داد و تأثیرات عمیقی بر روندهای فکری و سیاسی در ایران، منطقه و جهان بر جای گذاشت.
این رویداد نشان داد که مسیر مدرنیته و نسبت آن با دین میتواند در جوامع مختلف، اشکال گوناگون و گاه متضادی به خود بگیرد.