دلیل قهر مرحوم دعایی با امام چه بود؟

تابناک پنج شنبه 15 خرداد 1404 - 09:21
از جمله گروه هایی که با رژیم شاه مبارزه می کردند، اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند که بعدها به شدت دچار انحراف شدند و مقابل مردم ایستادند و اسلحه گشودند. مرحوم دعایی مدتی با آنها حشرو نشر پیدا کرده بود و ازشان دفاع می کرد و باقی ماجرا

دلیل قهر مرحوم دعایی با امام چه بود؟

به گزارش تابناک به نقل از جماران، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی را باید از پیشگامان نهضت امام خمینی (س) به شمار آورد. از همان یارانی که از نجف همراه ایشان بودند و در راستای تحقق اهدافشان تلاش می‌کردند. او نه تنها پیش از انقلاب که بعد از آن هم همه تلاشش را برای عزت و سربلندی ایران اسلامی به کار گرفت. از سال ۱۳۵۹ تا آخرین لحظات حیاتش سرپرستی موسسه اطلاعات را بر عهده گرفت و شش دوره نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی هم در کارنامه سیاسی اش نوشته شد. ایشان که مدتی در عراق، سمپات سازمان مجاهدین خلق بود به قهر و آشتی‌هایی که به خاطر آنها با امام داشته اشاره و اینگونه روایت کرده است:

در چند مورد من به دلیل این که واسطه عده‌ای با امام بودم، پیام و نامه‎ ‎‌آقایان مطهری، رفسنجانی، منتظری را پیش امام بردم. اینان حتی کمک ‎ ‎‌نقدی هم به سازمان می‌کردند، اما امام جواب می‌دادند: من مصلحت‎ ‎‌نمی دانم.

حتی هنگامی که بدن بدیع زادگان را در زیر شکنجه اطو کشیده‎ ‎‌بودند، نخاع او را سوزانده بودند و شهید کرده بودند و برای مبارزین آن ‎ ‎‌زمان دوره بسیار وحشتناکی پیش آمده بود، سازمان از من خواست تا نزد‎ ‎‌امام بروم و نامه یا حکمی در محکوم کردن جنایت‌های رژیم علیه این ‎ ‎‌گروه بگیرم. یک شب نزد امام رفتم و حدود یک ساعت با شور و ‎ ‎‌هیجان صحبت کردم و در نهایت، بغض گلویم را گرفت و پنج دقیقه با‌‎ ‎‌صدای بلند گریه کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سپس از امام ‎ ‎‌درخواست کردم تفقدی کند. گفتم: ما شما را عنصری مسئولیت پذیر ‎ ‎‌می دانیم، الان جوان‌های ما را به جرم مسلمان بودن و فعالیت مذهبی ‎ ‎‌کردن به این نحو شکنجه می‌کنند و می‌کشند و شما حاضر نیستید سخنی‎ ‎‌بگویید؟ امام فرمودند: من به اسم حاضر نیستم از هیچ کس نام ببرم و‎ ‎‌به صورت کلی شکنجه‌ها و بیدادگری‌های رژیم شاه را محکوم می‌کنم.

خروج از سازمان

وقتی من این روحیه و این مقاومت آهنین امام را‌‎ ‎‌دیدم، بریدم و دو تا‌‎ ‎‌سه ماه قهر کردم. حتی آن مرحمتی را‌‎ ‎‌که ماهانه می‌دادند، نگرفتم. البته‎ ‎‌بعد از سه ماه خدمتشان رفتم و عذرخواهی کردم و امام هم با‌‎ ‎‌بزرگواری‌‎ ‎‌پذیرفتند. تا‌‎ ‎‌این که خودم در درون سازمان به این نتیجه رسیدم که اینها‌‎ ‎‌نسبت به مسائل و مبانی مذهبی، آن پایبندی و اعتقاد اولیه را‌‎ ‎‌که ابراز ‎ ‎‌می کردند، ندارند. در نتیجه از سازمان بریدم و اعلام کردم و رسما‌‎ ‎‌به آنها‌‎ ‎‌گفتم که من عضو نیستم. عضویتم را‌‎ ‎‌رسما‌‎ ‎‌پس گرفتم و دیگر هم عضو‎ ‎‌سازمان نشدم.

مکتوب نوشتید یا شفاهی بود؟

شفاهی بود، چون یک سازمان زیرزمینی بود و رسمیتی نداشت. ‎ ‎‌منتهی اعضای اصلی و کادر سازمان از عضویت من باخبر بودند.

‌امام هم از عضویت شما‌‎ ‎‌باخبر بودند؟

بله می‌دانستند. وقتی هم که عضویتم را‌‎ ‎‌پس گرفتم گفتم اگر کاری‌‎ ‎‌از دستم برآید برای سازمان شما‌‎ ‎‌می کنم. چون شما‌‎ ‎‌سدی در مقابل‎ ‎‌امپریالیسم و رژیم شاه هستید من کمک به شما‌‎ ‎‌را‌‎ ‎‌مانند کمک به سایر ‎ ‎‌مبارزین وظیفه خودم می‌دانم، اما عضویتم در درون شما‌‎ ‎‌را‌‎ ‎‌صحیح‎ ‎‌نمی دانم. به این ترتیب از گروه و سازمان آنها‌‎ ‎‌فاصله گرفتم.

علّتش این بود که آنها‌‎ ‎‌با‌‎ ‎‌وجود این که از نظر پایبندی به مبانی‌‎ ‎‌آرمانی‌‎ ‎‌ایدئولوژیک اسلامی مشکلاتی داشتند، اما ‎ ‎‌یک تشکیلات جدی مسلحانه ‎ ‎‌در مقابل رژیم شاه بودند و در مبارزه علیه رژیم شاه با‌‎ ‎‌ما‌‎ ‎‌اشتراک داشتند. ‎ ‎‌در روند مبارزات مردم ایران با رژیم شاه و استعمار و استبداد داخلی‌‎ ‎می بایست همه تلاش می‌کردند تا‌‎ ‎‌پیروز شوند و محور و هدف اصلی‌‎ ‎‌همه گروه ها‌‎ ‎‌از بین بردن رژیم دست نشانده حاکم باشد. اگر در این ‎ ‎‌روند، گروه ها‌‎ ‎‌همدیگر را‌‎ ‎‌خنثی و تضعیف می‌کردند بهره اش را رژیم ‎ ‎‌شاه می‌برد و سودش نصیب آنها‌‎ ‎‌می شد.

به همین دلیل رابطه سمپاتیک خودم را با آنها حفظ کردم. البته ‎ ‎‌می بایست خاطرنشان کنم که این گروه به هر حال نوعی پایبندی های‌‎ ‎‌مذهبی و اسلامی هم در آن روزگار داشت. به عنوان مثال وقتی‌‎ ‎‌آقای‌‎ ‎‌تراب حق شناس از ایران به نجف آمده و نامه آقایان طالقانی و زنجانی را‌‎ ‎‌برای امام آورده بود، با هم به حرم رفتیم. من صحنه حضور ایشان در ‎ ‎‌حرم را‌‎ ‎‌یک صحنه تکان دهنده دیدم. یعنی چنان باشور و هیجان اشک‎ ‎‌می ریخت و زیارت می‌خواند که انسان تحت تاثیر قرار می‌گرفت. یا‌‎ ‎‌مثلا‌‎ ‎‌وقتی حسین روحانی، کسی که به عنوان نماینده سازمان به نجف آمده ‎ ‎‌بود تا‌‎ ‎‌با‌‎ ‎‌امام ملاقات کند و مبانی ایدئولوژیک سازمان را‌‎ ‎‌برای امام ‎ ‎‌تشریح کند، رفتاری این چنینی داشت و در زیارت حرم وقتی من رفتم ‎ ‎‌زیارتنامه بگیرم، دیدم ایشان زیارت وارث را‌‎ ‎‌از حفظ می‌خواند. یا‌‎ ‎‌حنیف نژاد که کتاب «راه انبیا» را نوشته بود. یا احمد رضایی که «سیمای‌‎ ‎‌اسلام» یعنی زندگی امام حسین‌‎ ‎ (ع) را نوشته بود و در کنارش برداشت های‌‎ ‎‌خودش را‌‎ ‎‌از اسلام ارائه داده بود، از توضیحاتش به خوبی مشخص بود‎ ‎‌که نهج البلاغه را‌‎ ‎‌مطالعه کرده و از آن الهام گرفته است؛ بنابراین در آن‌‎ ‎‌زمان با‌‎ ‎‌وجود چنین پایبندی ها‌‎ ‎‌و اعتقادات عمیق، اینها‌‎ ‎‌را‌‎ ‎‌منافق تشخیص‎ ‎‌نمی دادیم. بعدها‌‎ ‎‌به دلیل یک سری مطالعات متفرقه مارکسیستی و نفوذ ‎ ‎‌عده‌ای از عناصر چپی در سازمان، از راه اصلی منحرف شدند. این ‎‌انحراف در نهایت به جهتی سوق داده شد که به لائیسم ختم شد و با‌‎ ‎‌گرایش‌های سوسیالیستی و مارکسیستی تلفیق شد.

کادر‌های اولیه سازمان مانند حنیف نژاد اعتقاد داشتند که بایستی بین ‎ ‎‌مطالعات مارکسیستی و سوسیالیستی و مطالعات عمیق اسلامی و ‎ ‎‌ایدئولوژیک، نوعی توازن وجود داشته باشد و هیچ کدام بر هیچ کدام ‎ ‎‌نچربد. یعنی در عین حال که کسی مسلمان است و اعتقادات عمیق ‎ ‎‌مذهبی دارد، در مسیر مطالعاتش طوری پیش برود که در نهایت از نظر ‎ ‎‌فکری و گرایش عقیدتی تمایل به مارکسیسم پیدا‌‎ ‎‌نکند.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.