به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، طی چندسال گذشته کتابهایی درباره گروهک کومله در بازار نشر منتشر شده که «خروج از سایه» یا «سیطره» ازجمله عناوین شاخص آنها هستند. کتاب «خروج از سایه» یا عنوان فرعی «روایتی از اقدامات تروریستی گروهک کومله (۱۳۵۸-۱۳۵۷)» نوشته زینب مرادیپور است که سال ۱۴۰۱ توسط انتشارات ایران منتشر شد.
مرادیپور نویسنده و پژوهشگر متولد سال ۱۳۶۵ است که همزمان با «خروج از سایه» در سال ۱۴۰۱ کتاب «گریز از مرکز؛ روایتی از حملات ضد انقلاب به مراکز نظامی در کردستان ۱۳۵۷-۱۳۵۸» را هم منتشر کرد.
«خروج از سایه» منبعی نسبتا جمع و جور و مختصر و مفید از تاریخ کومله است که از زمان پیدایش اینگروهک تا زمان جنگ تحمیلی را بررسی میکند.
مرور و بررسی اینکتاب را چندروز پیش شروع کردیم و قسمت اول آن در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «تاریخ کومله؛ از تولد تا پیروزی انقلاب/اولینمحفل گروه کجا برگزار شد؟»
در ادامه مشروح قسمت دوم اینمرور و بررسی را میخوانیم؛
آشکارشدن رابطه با جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب
انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ باعث شد افراد و محافل پراکنده تشکیلات (کومله) در یکجریان سیاسی معین متمرکز شوند. اما کومله تا ششماه پس از پیروزی انقلاب، همچنان به فعالیت تحت عناوین مختلف در شهرهای کردستانات ادامه میداد و اعضای گروه، همچنان از اعلام رسمی وابستگی بهعنوان کومله خودداری میکردند.
زمستان ۱۳۵۷ کومله بهشدت مشغول بود و برای جمعآوری نیرو و تسلیحات تلاش میکرد. اعتقاد گروه این بود که باید با تکیه بر فضای ناسیونالیستی کردستان، مردم را آماده کرد تا پیش از آنکه حکومت مرکزی کوچکترین اقدامی علیه کومله کند، اینگروه ضربات خود را وارد کند. به اینترتیب تهیه و تدارک و مسلحکردن اعضای گروهک کومله، پیش از شروع درگیری با جمهوری اسلامی ایران شروع شده بود. طبق اسنادی هم که نویسنده کتاب «خروج از سایه» گردآوری کرده، کومله هرگز بنای سازگاری با حکومت و ایجاد آرامش برای محرومین منطقه را نداشت. بلکه بهصراحت دنبال سهم خود از قدرت بود.
کومله ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ اعلامیهای برای تحلیل اوضاع سیاسی کشور و پشتیبانی از جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب صادر کرد و بدینترتیب، رابطهاش با جمعیتها آشکار شد.
سازمان کومله در تبلیغاتش، پیروزی انقلاب اسلامی را بهکلی به فئودالها ربط میداد و تلاش داشت توده مردم را بهاین وسیله بر سر هدف مشترک مبارزه با فئودالها متحد و از اینطریق، آنها را سازماندهی کند. فواد مصطفی سلطانی فرمانده وقت گروه کومله، خود از اهالی آلماله از توابع مریوان بود و بههمیندلیل، کومله در مریوان قویتر عمل میکرد و به مریوان اهمیت زیادی میداد.
اسفند ۵۷ بود که کومله با پیشگامی فواد مصطفی سلطانی، دست به تشکیل اتحادیه دهقانی زد. تحلیل اینگروه در آنمقطع این بود که حکومت مرکزی دو جناح دارد؛ جناح لیبرال به رهبری مهندس مهدی بازرگان و جناح طرفدار بقایای مناسبات فئودالی به رهبری روحانیت. و چون کومله، هر دو جناح را ارتجاعی میدانست، معتقد بود راه مسالمتآمیزی برای احقاق حقوق ملی مردم کرد وجود ندارد.
قدمهای بعدی کومله/نقش گروه مشخص میشود
اقدام بعدی کومله، تشکیل اتحادیه دهقانی مریوان بود. در آنبرهه، مریوان حدود ۴۰۰ روستا داشت که کومله توانست در کمتر از ۴۰ روستا یارگیری کند. فواد مصطفی سلطانی از طرف دیگر، انجمنها، کمیتهها و شوراهای شهر و ده را برای تبلیغ علیه مالکان تشکیل داد. پس از مدتی هم شورای شهر مریوان با حمایت همینتشکلها، بدون انتخابات و توسط کومله تعیین، و «کاک فواد» به ریاستش منصوب شد. در آنروزها تعدادی از مراکز بیمارستانی در اختیار کومله قرار داشتند؛ حتی بیمارستان بوکان تا سال ۱۳۶۱ توسط جعفر شفیعی از بنیانگذاران کومله اداره میشد.
در مهاباد، شیخ عزالدین حسینی روحانی متنفذ مسلمان، به گروههای چپ و کومله نزدیک بود. اما در سنندج شرایط چندقطبی حاکم بود و احمد مفتیزاده و آیتالله صفدری که رهبران دینی سنندج بودند، با قدرتگرفتن گروههای غیردینی چپ مثل کومله مخالف بودند.
در ادامه جلسهای برگزار و بنا شد کمیتهای بهظاهر مستقل برای اداره امور شهر سنندج تشکیل شود. در اینجلسه بنا شد احزاب و گروهها، نمایندگان خود را معرفی کنند. به اینترتیب سازمان چریکهای فدایی، حزب دموکرات، پیکار و ... نمایندگان خود را معرفی کردند و چون کومله نماینده رسمی نداشت، صدیق کمانگر خود را بهعنوان نماینده «کومله» معرفی کرد که ایناتفاق باعث شد نقش کومله برای دیگر گروهها مشخص شود.
جلسه نمایندگان دولت مرکزی با عزالدین حسینی و سران کومله
تلاشهای حکومت مرکزی برای حفظ آرامش و وحدت
روز ۲۲ بهمن که در ایران به مراکز نظامی حمله شد، آیتالله صفدری مسئول کمیته انقلاب، با حضور در پادگان لشکر ۲۸ سنندج توانست از تصرف اینمرکز توسط مهاجمان جلوگیری کند. او همچنین در تماس با سرلشکر ولیالله قرنی رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، توانست برای سرگرد محمدمهدی کتیبه بهعنوان فرمانده پادگان سنندج حکم بگیرد.
سرگرد کتیبه بین مردم جایگاه خوبی نداشت و چهره پذیرفتهشدهای نبود چون ارتشی بود. سنندج متشنج بود و گروههای سیاسی چپ دنبال سلاح بودند. همچنین اعلام میکردند خواستار تغییر فرمانده پادگان هستند. اینخواسته، ترفندی برای تشنج بیشتر شرایط بود. چپها و کومله بین نیروهای داخل پادگان هم نفوذی داشتند و عواملشان علاوه بر متشنجکردن بیشتر وضعیت، برخی پرسنل غیرهمسو با خود را تهدید میکردند. سرگرد برای آرامشدن شرایط و نشاندادن حس نیت، پادگان را از وضعیت غیرجنگی خارج کرد و در قدم بعد، با استفاده از نیروهای طرفدار انقلاب، ارکان یک، دو، سه و چهار لشکر را تشکیل داد. او همچنین از نظامیان خواست به پادگان برگردند و با فرماندهی همکاری کنند. اقدام بعد سرگرد کتیبه هم رسیدگی به وضعیت انتظامی شهر بود. در حالی که سرگرد کتیبه مشغول انجام اینامور بود، انتصاب او که همسو با نظر آیتالله صفدری بود، باعث ایجاد کدورت مفتیزاده با او شده بود.
آیتالله صفدری بهعنوان امام جمعه سنندج معتقد بود صلاح نیست جمعی از شیعیان بهصورت مجزا مسلح شوند و به اسم او کمیته برپا کنند. بهجای اینمساله، باید ارتش را که مهمترین عامل نظامی شهر و مراکزش پر از سلاح است، حفظ کنند. موازی با سنندج، در مهاباد هم پادگانی پر از سلاح وجود داشت و جنگ برای تصرفش در جریان بود. برخی از اعضای کومله با رصد رفتار و مواضع شیخ عزالدین حسینی امامجمعه مهاباد، متوجه شدند او به تفکراتشان نزدیک است و با ایده مبارزه با انقلاب تازهپیروزشده همراهی میکند. به اینترتیب بود که دفتر و کمیته شیخ عزالدین حسینی با دخالت مستقیم کومله، ایجاد شد.
پس از ماجرای غارت شهربانی سقز، گروهک کومله که درگیر برنامهریزی برای تصرف پادگان لشکر ۲۸ سنندج بود، برنامه هجوم به پادگان مهاباد را هم در دستور کار قرار داد. روز یکشنبه ۲۹ بهمن گروههای سیاسی ضد قدرت مرکزی، حمله خود را برای تصرف پادگان مهاباد شروع کردند. آنزمان سرتیپ پزشکپور فرمانده پادگان بود. همانشب و پس از حمله، هیاتی به نمایندگی از امام خمینی (ره) با ریاست دکتر محمدی مکری و هیاتی هم از جانب دولت موقت با ریاست داریوش فروهر، برای رسیدگی به وضعیت کردستان و مطالبات مردم، راهی مهاباد شد. ایندو هیات در منزل رحیم خرازی با نمایندگان سازمانهای سیاسی و اجتماعی نشست برگزار کردند.
سقوط پادگان مهاباد و اشغالش توسط دموکراتها
دوشنبه ۳۰ بهمن در حالیکه هیات دولت مشغول مذاکره بود، نیروهای حزب دموکرات پس از چندساعت درگیری، پادگان مهاباد را تصرف، و فرماندهان، مسئولان و پرسنل غیروابسته به خود را خلع سلاح کردند. به اینترتیب کنترل پادگان مهاباد در اختیار گروهک دموکرات قرار گرفت که تجهیزات پادگان ازجمله ۱۳ تانک، چند عراده توپ، دهها خمپارهانداز، تیربار، RPG7 و صدها قبضه سلاح سبک را با مهماتشان از پادگان خارج کردند. به اینترتیب سر کومله بیکلاه ماند چون در شرایطی که امکان حمله و تصرف پادگان مهاباد را داشت، حزب دموکرات بود که به پادگان و امکاناتش دست پیدا کرد.
سرلشکر قرنی در سالهای جوانی
انتشار قطعنامه «مطالبات مردم کردستان» توسط کومله
همزمان با تصرف پادگان مهادباد و مذاکره با نمایندگان دولت، کومله بهطور جداگانه با همراهی شیخ عزالدین حسینی، طرحی ۸ مادهای تنظیم کرد که بهعنوان یکقطعنامه با نام مطالبات مردم کردستان منتشر شد. اعلان اینطرح راهی بود که کومله به مرور خود و خواستههایش را بهعنوان قدرت برتر کردستان مطرح کند و دموکراتها را به حاشیه براند. یکی از مفاد آن هم این بود که ارتش باید از عناصر ضدانقلابی تصفیه شود.
گروه اعزامی از دولت وقتی از خبر تسخیر پادگان مهاباد مطلع شد، آن را توهین تلقی کرد و داریوش فروهر به اشغال پادگان اعتراض کرد. طرف مقابل هم از ماجرا ابراز بیاطلاعی کرد و گفت دستی در تصرف پادگان نداشته است. سران کومله که روبروی نمایندگان دولت مرکزی نشسته بودند، شایعه استقلالطلبی اکراد را هم شایعه خوانده و آن را رد کردند. اما حرکت بعدی کومله که از تصرف پادگان مهاباد توسط دموکراتها آگاه شده بود، برنامهریزی برای تصرف پادگان سنندج بود.
خیز کومله برای تصرف پادگان سنندج
روز ۱۵ اسفند ۱۳۵۷ بود که ستاد لشکر کردستان تصمیم گرفت سرهنگ ماشالله صفری را جای سرگرد کتیبه بهعنوان فرمانده لشکر منصوب کند. مفتیزاده با آغاز حضور سرهنگ صفری در راس لشکر، بار دیگر درخواست دریافت سلاح کرد. سرهنگ صفری هم با مشورت با آیتالله صفدری، درخواست مفتیزاده را برای مدتی مسکوت گذاشت اما پادگان تعدادی سلاح به کمیته مفتیزاده تحویل داد. با اینوجود نیروهای مفتیزاده درخواست سلاح بیشتری داشتند و او روز ۲۶ اسفند با ارسال نامهای، پادگان را بهطور ضمنی تهدید کرد.
۲۷ اسفند که مفتیزاده برای حضور در جلسهای به سقز رفته بود، افراد نفوذی کمیتهاش در سنندج، پادگان را محاصره کردند. تمام بهانهگیریها و حوادثی که رخ دادند، بهخاطر تلافی تصرف پادگان مهاباد توسط حزب دموکرات بود و کومله میخواست با تصرف پادگان سنندج، تبدیل به قدرت اول منطقه کردستان شود. بر همین حساب است که زینب مرادیپور در «خروج از سایه» میگوید «میتوان گفت طرح حمله به پادگان سنندج دو روز قبل یعنی ۲۵ و ۲۶ اسفند برنامهریزی شده بود.»
ستاد لشکر سقوط میکند
کومله در ادامه موفق شد ستاد لشکر را که بیرون از پادگان و داخل شهر بود، تصرف کند. ماجرا هم از درگیری کمیته مفتیزاده با کمیته آیتالله صفدری (معروف به کمیته امام) شروع شد و چریکهای مسلح با رهبری فواد مصطفی سلطانی، عبدالله مهتدی و صدیق کمانگر، ساعت ۷ عصر اولینحمله را به ستاد لشکر ۲۸ کردستان انجام دادند. آنها موفق شدند سرهنگ صفدری فرمانده لشکر و سرگرد مسعودی و سرگرد سامیمقام را در دفتر کارشان دستگیر کنند. همزمان با حمله به ستاد لشکر، حمله سنگینی هم به کمیته امام شد و همزمان رادیو-تلویزیون سنندج هم به اشغال نیروهای کومله درآمد و سرانش از طریق رادیو به تهییج و تحریک مردم مشغول شدند. مهاجمان به فرودگاه و چند مرکز دولتی دیگر هم حمله کرده و شهر را به آشوب کشیدند. در نتیجه سنندج تعطیل شد.
اعضای کومله سپس شورای انقلاب شهر سنندج را تشکیل داده و صدیق کمانگر را بهعنوان سخنگوی آن معرفی کردند.
سرهنگ مهدی کتیبه در سالهای اخیر
مقاومت سرهنگ سلطان اسحاق و شکست طرح کومله
در پادگان محاصرهشده لشکر، سرهنگ محمد سلطان اسحاق معاون لشکر بهعنوان فرمانده وقت، ۵ افسر و معدودی درجهدار و حدود ۳۰۰ سرباز حضور داشتند. سرهنگ صفری تحت فشار کومله با پادگان تماس گرفت و از سرهنگ سلطان اسحاق خواست بهسرعت همراه تعدادی از افسران که بهدقت نام برده شده بودند، تنها و بدون همراهی سربازان خود را به ستاد لشکر برسانند. اما سرهنگ سلطان اسحاق از دستور سرپیچی کرد و در پادگان باقی ماند. او سربازان را در تاریکی شب به شیارهای کوهستان پادگان برد و آنجا مستقرشان کرد. سپس دستور داد قفل اسلحهخانهها را بشکنند و همه افراد حاضر در پادگان را مسلح کرد.
مقاومت سرهنگ اسحاق سلطان، نقشه کومله را به هم ریخت. به اینترتیب برنامه گروهک برای تخلیه بدون دردسر پادگان با شکست روبرو شد. اینمیان برخی از نفوذیهای کومله در ارتش در گوشه و کنار پادگان منتظر فرصت بودند و نیروهای مهاجم هم از بیرون اقدام میکردند.
حمله به پاسگاه ژاندارمری
مهاجمین که فعلا از تصرف پادگان ناامید شده بودند، به پاسگاه ژاندارمری حمله کردند. نیروهای ژاندارمری ابتدا به مقابله با مهاجمان نپرداختند چون معتقد بودند نباید بهسمت مردم آتش گشود اما در نهایت و بهخاطر آتش نیروی مقابل، ناچار به واکنش شدند. اما کومله موفق شد به ژاندارمری راه پیدا کرده و تجهیزات و تسلیحات را غارت کند.
فرمان آیتالله خمینی جان عبدالله مهتدی را نجات میدهد
محوطه انتهایی پاسگاه ژاندارمری به زاغه مهمات و پادگان لشکر ۲۸ متصل بود. در نتیجه مهاجمان پس از آنکه پاسگاه ژاندارمری را تصرف کردند، ساعت ۱۰ شب به پادگان حمله کردند که با مقاومت شدید نیروهای پادگان مواجه شدند. سرهنگ سلطان اسحاق در تدبیری دیگر، یکی از افسران را بین مهاجمان فرستاد که شایعه کند ساعت ۴ صبح فانتومهای ارتش برای بمباران میرسند و اینماموریت فریب کارگر شد. در نتیجه مهاجمان، ژاندارمری و اطراف پادگان را رها کردند. در نتیجه اینعقبنشینی، عبدالله مهتدی و همراهانش دستگیر شدند. اما در اعدامشان جلوگیری به عمل آمد چون اعلام شد «آیتالله خمینی دستور داده کسی از اسیران کشته نشود!»
سرهنگ سلطان اسحاق کوتاه نمیآید
کومله که در هیاهوی تصرف پادگان گیر کرده بود، با برپایی شورای موقت انقلاب سنندج به ریاست صدیق کمانگر تصمیم گرفت سرهنگ صفری فرمانده لشکر را به رادیو برده و او را وادار کند بهطور مستقیم به نیروهای تحت فرمانش دستور ترک مقاومت دهد. اینکار انجام شد اما سرهنگ سلطان اسحاق و سرهنگ مجتبی نجفپور فرمانده یگان ضربت که مخالف ترک مقاومت بودند، با شنیدن پیام رادیویی، با سرلشکر قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش تماس گرفته و از او برای تخلیه پادگان کسب تکلیف کردند.
در آنمقطع خانواده آیتالله صفدری، ماجرای پادگان سنندج را به اطلاع حاجاحمد خمینی فرزند امام (ره) رسانده و امام (ره) هم توصیههای لازم را به سرلشکر قرنی کرده بود. در نتیجه قرنی بهعنوان رئیس ستاد مشترک ارتش، توصیه رهبر انقلاب را مبنی بر مقاومت تا آخرین قطره خون و محافظت از پادگان را بهطور تلفنی به سرهنگ سلطان اسحاق و سرهنگ نجفپور ابلاغ کرد. با انتقال دستور به نظامیان درون پادگان، ارتشیها بنا را بر این گذاشتند که پادگان را هرطور شده از سقوط نجات دهند.
صدیق کمانگر بهعنوان مسئول شورای موقت انقلاب سنندج وقتی دید با اینروش هم نتوانسته پادگان را وادار به تسلیم کند، ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه صبح تصمیم گرفت پشت میکروفن رادیو رفته و مردم را تحریک کند. او در رادیو اعلام کرد تنها راه نجات شهر، حمله به پادگان است. در نتیجه عدهای از مردم با کومله همراه شده و حمله دوبارهای به پادگان لشکر صورت گرفت.
سران کومله که متوجه شدند امکان تصرف پادگان با استفاده از موج جمعیت مسلح وجود ندارد و تلفات زیادی خواهند داد، دستور دادند اطراف پادگان و در تمام نقاط شهر، سنگرهای بیشتری ساخته شود تا جنگ ادامه پیدا کند.
تدبیر سرهنگ برای کمشدن آتش دشمن
با ادامه جنگ و حملات کومله به پادگان، سرهنگ سلطان اسحاق صبح ۲۸ اسفند دستور داد مهاجمان دستگیرشده از حمله به ژاندارمری را که حدود ۲۰۰ تن میشدند و عبدالله مهتدی هم بینشان بود، در میدان صبحگاه پادگان گرد آورده و دورشان سیم خاردار بکشند. ایناقدام باعث شد آتش مهاجمان علیه پادگان کاهش پیدا کند. اما همزمان موج حملات جدیدی به کمیته امام شکل گرفت که بهمرور شدیدتر شدند.
ساعت ۶ صبح بود که سرلشکر قرنی از ستاد کل ارتش با کمیته امام تماس گرفت و با بیان اینکه نیروهای مهاجم، بهعنوان ضدانقلاب شناخته شدهاند، دستور برخورد با آنها را صادر کرد. اما مهاجمان با شدتگرفتن درگیری موفق شدند وارد کمیته شده و اسلحهخانهاش را غارت کنند.
نیروهای کمکی به سنندج میرسند
نیروهای کمکی اعزامی از مرکز، پس از سقوط کمیته امام به سنندج رسیدند. ایندستور هم به نیروی هوایی داده شده بود تا با استفاده از چند جنگنده و مانورشان روی شهر، دیوار صوتی را بشکند و مهاجمان را به وحشت بیاندازد. پرواز شکاریهای نیروی هوایی بر آسمان سنندج باعث وحشت مهاجمان شد و روحیه مدافعان پادگان را تقویت کرد.
اتفاق بعدی این بود که سرلشکر قرنی برای پذیرش آتشبس شروطی گذاشت و خواستار تخلیه ستاد لشکر، عقبنشینی مهاجمان از اطراف پادگان، آزادی سرهنگ ماشالله صفری و تخلیه اداره رادیو- تلویزیون سنندج شد. شورای موقت انقلاب سنندج هم در مقابل، خواستار عدم دخالت پادگان در امور شهر، مجازات مسئولین اینواقعه و کسانی شد که در پادگان زندانی شده بودند.
طرفین با پذیرش شروط یکدیگر، آتشبس را پذیرفتند. به اینترتیب عبدالله مهتدی و تعدادی از کادر کومله آزاد شدند. اما با وجود صدور اعلامیه آتشبس، درگیریها تا شب ادامه داشت و شب ۲۹ اسفند، بهدنبال یکشب خونین دیگر، درگیریهای اطراف پادگان شدت گرفت و هجوم مردم مسلح از دیگر شهرها و روستاهای کردستان برای یاری به سنندج به اوج رسید. میزان ارسال مواد غذایی و دارویی بهسمت سنندج بهحدی زیاد بود که پذیرفتنشان خودداری میشد.
ورود هوانیروز به صحنه
با هماهنگی سرگرد فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، دستور داده شد تعدادی نیرو بهطور اضطراری با هواپیمای C130 به کرمانشاه اعزام شوند. سرگرد فلاحی هماهنگیهای اعزام نیروهای ۳ گردان از لشکر ۲ مرکز را با فرماندهی حسین حسنیسعدی و افسران رستگار و مرتضوی را هم انجام داد و خود راهی سنندج شد تا از نزدیک در جریان تحولات باشد. ۴۰ تن نیروی جوان هم از کمیتههای انقلاب کرمانشاه بهطور داوطلبانه خود را به پادگان سنندج رساندند.
تنها مسیر باقیمانده برای رساندن کمک به پادگان، راه هوایی بود. اما شرایط بد جوی باعث انجام سخت و دشوار پروازهای ترابری و شکاری هلیکوپترهای هوانیروز شد. بالگردهای هوانیروز از صبح ۲۸ اسفند از کرمانشاه بهسمت پادگان سنندج حرکت کردند. اینگروه پروازی شامل ۵ فروند متشکل از ۳ هلیکوپتر ترابری 214 بودند که دو فروند کبرا اسکورتشان میکردند. اینهلیکوپترها موفق شدند در سایه حمایت کبراها، در پادگان سنندج فرود آیند. ۴ فروند شینوک هم اینکاروان را همراهی میکردند.
شهیدان احمد کشوری، علیاکبر شیرودی و حمیدرضا سهیلیان خلبانهای کبراهای شرکتکننده در اینپرواز مهم بودن که با انجام آن، ارتباط هوانیروز کرمانشاه با پادگان سنندج برقرار شد. تا پایان آنروز چند نوبت پرواز پی در پی به سنندج انجام شد و با اضافهشدن ۱۲ فروند بالگرد 214 به تیم پیشین، بالاخره همه اعضای خانوادههای نظامیان محاصرهشده به کرمانشاه تخلیه شدند.
انتشار پیام امام و حمایت از ارتش
امام خمینی (ره) از شب پیش در جریان اتفاقات سنندج قرار گرفته و ساعت ۱۳ روز ۲۸ اسفند یعنی روز پس از درگیری پیامی منتشر کرد. در اینپیام درباره نیروهای کومله و ضدانقلاب آمده بود: «اینعده به ارتش که اکنون بهسوی ملت مسلمان برگشته و از آن تبعیت میکند، حمله میبرند و آنها را مورد توهین قرار میدهند...»
بالگردهای هوانیروز، پس از صدور پیام امام (ره) شروع به ریختن اعلامیههایی در شهر کردند که مردم را از همکاری با سران ضدانقلاب و احزاب سیاسی باز میداشتند.
نیروهای اعزامی که با هلیکوپتر به سنندج رسیده بودند، پس از امدادرسانی به پادگان، به مرکز رادیو-تلویزیون سنندج که هنوز در اشغال مهاجمان بود، حمله کردند تا راه تبلیغی و ارتباطی مهاجمان را قطع کنند. بالگردهای شینوک هوانیروز هم ۲۰۰ تکاور ورزیده لشکر مرکز را برای مقابله با نیروهای ضدانقلاب به پادگان رساندند. همزمان تانکهای نیروی زمینی ارتش هم به سمت پادگان سنندج حرکت کردند.
اعزام نیرو به سنندج تا ۴۸ ساعت بعد ادامه داشت و در نهایت بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ سرباز و نیروی زبده به نیروهای مدافع پادگان ملحق شدند.
به اینترتیب رویای سقوط پادگان سنندج برای کومله محقق نشد.
صادق وفایی
ادامه دارد ...