سایه‌ای از «او»؛ تجربه و تمرین نوشتن دربارهٔ سایه‌روشن غیاب

عصر ایران یکشنبه 18 خرداد 1404 - 11:28
زبان کتاب، موج‌دار است؛ گاهی تند و بی‌مکث، گاهی کوتاه و پُر ایست. بعضی فصل‌ها مثل ضربه‌اند، سریع و محکم، بعضی دیگر مثل زمزمه‌ای در شب. این تنوع ضرباهنگ، بی‌آنکه حواس مخاطب را پرت کند، ریتمی ساخته که با خود کتاب حرف می‌زند.

میثم رمضانعلی

آن‌چه در نخستین مواجهه با «او» تأمل‌برانگیز است، نه موضوع آن، بلکه شکلِ غیاب است که در سراسر متن «حضور» دارد. نویسنده، با کناره‌گیری از روایت‌های متعارف قهرمان‌سازی، به ما نه پرتره‌ای تمام‌نما، که تکّه‌هایی از غیبتِ حضور می‌دهد؛ تصویری که بیش از آنکه دیده شود، حس می‌شود.

رمان «او» تازه‌ترین اثر میثم امیری است که به‌تازگی توسط انتشارات «خط مقدم» منتشر شده. کتاب، در نخستین چاپ خود، تلاش دارد با نگاهی غیرمستقیم و روایی چندلایه به شخصیت عماد مغنیه نزدیک شود؛ نه از مسیر پرتره‌سازی مستقیم، بلکه از خلال روایت‌های تکه‌تکه و صداهایی گوناگون. همین ساختار باعث شده «او» هم‌زمان در فضای ادبی و رسانه‌ای مورد توجه قرار گیرد.

اگر بپذیریم که ادبیات ماندگار، همواره تلاشی‌ست برای نوشتن آن‌چه نمی‌توان نوشت، پس «او» از همان ابتدا در ردیف چنین ادبیاتی قرار می‌گیرد: تمرینی برای نزدیک‌شدن به یک سوژه گریزپا؛ فرمانده‌ای که همواره پشت دیوارهای سکوت و سایه زیسته، و هرگونه تلاش برای بازنمایی‌اش، محکوم به ناقص‌بودن است. ادبیات ماندگار، یعنی آن‌جایی که نویسنده، دست از «گفتنِ ساده» می‌کشد و پا به «ساحت نگفتنی‌ها» می‌گذارد.

زبان کتاب، موج‌دار است؛ گاهی تند و بی‌مکث، گاهی کوتاه و پُر ایست. بعضی فصل‌ها مثل ضربه‌اند، سریع و محکم، بعضی دیگر مثل زمزمه‌ای در شب. این تنوع ضرباهنگ، بی‌آنکه حواس مخاطب را پرت کند، ریتمی ساخته که با خود کتاب حرف می‌زند.

کتاب در قیاس با «حاج قاسمی که من می‌شناسم»، تفاوت‌هایی اساسی دارد. در آن‌جا، نویسنده با هنرمندی خیره‌کننده، توانسته است «خود» را به‌کلی حذف کند؛ گویی مخاطب رو‌به‌روی راوی‌ای نشسته که بی‌واسطه و بی‌پیرایه، از مردی سخن می‌گوید که البته، نسبت به عماد مغنیه، ابهام‌های کمتری دارد. اما در «او»، میثم امیری نه خواسته و یا شاید دقیق‌تر، نتوانسته این حذف کامل را به انجام برساند. در لابه‌لای روایت‌ها، بارها صدای مستقیم او شنیده می‌شود؛ از زبان راویان گوناگون، که همگی ردّی از ذهن و لحن نویسنده را با خود دارند. همین حضورِ محسوس، کتاب را از حالت خنثی یا خالصِ روایی خارج می‌سازد و گاه، مرز میان گزارش، تفسیر و تخیل را مبهم می‌کند.

در این اثر، امیری نه در پی کشف راز است و نه در تلاش برای رمزگشایی. او از حقیقت چهره‌برداری نمی‌کند؛ بلکه به سبک اشباح، تنها ردّی روایی از حضور در غیاب برجای می‌گذارد. همین رویکرد است که فرم چندپاره، راویان بی‌چهره و لحن تکه‌تکه‌شده را از ضعف به ضرورت زیبایی‌شناسانه بدل می‌سازد. این روایت‌گری، هم‌سنخ با موضوع اثر است: فرمانده‌ای که هیچ‌گاه تصویر روشنی از او به‌جا نمانده، و شاید این، عین حقیقت او باشد. فرمانده‌ای که تا زمان شهادتش، هیچ عکسی از او منتشر نشده بود.

رمان «او»

«او» نه یک روایت تاریخی است و نه یک بیوگرافی ژورنالیستی. این کتاب، بیش از هر چیز، جست‌وجوی لحن برای بیان ناممکن‌هاست. جایی که زبان، خود بدل به کنش می‌شود: کنشی برای نزدیک‌شدن به سوژه‌ای که همواره از دید دور مانده. ریتم زبان، همچون تنفس مخفی یک زیست پنهان، گاه تند و بریده، گاه آرام و معلق است. این موسیقیِ ناپیدای کلمات است که خواننده را به دل روایت می‌کشد، بی‌آنکه چیزی را با قطعیت آشکار کند. 

نویسنده نمی‌خواهد و یا نمی‌تواند چیزی را آشکار کند و تلاشش، کمی غبارزدایی از مردی‌ست که تا زنده بود، چون شبح، در سکوت و بی‌چهرگی، بازیگران امنیت منطقه را به بازی می‌گرفت.

نویسنده نه در پی ستایش است، نه در دام داوری. عماد مغنیه‌ای که در این کتاب تصویر می‌شود، نه اسطوره‌ای بت‌وار، نه صرفاً فرمانده‌ای نظامی؛ انسانی‌ست پیچیده، چندوجهی، و دور از دسترس. کتاب نه سعی در تقدیس دارد، نه در تخریب. فقط می‌خواهد ردّی از زیستی خاص را ثبت کند.

میثم امیری در این اثر، قهرمان نمی‌سازد، بلکه شخصیتی را بازمی‌سازد که بیش از آن‌که حضور داشته باشد، در غیاب معنا یافته. مغنیه در اینجا نه به عنوان اسطوره، بلکه چونان انسانی با تودگی‌های تاریک، با سکوت‌هایی عمیق‌تر از هر فریاد، ظاهر می‌شود. شاید عظمت «او»، نه در کنش‌های شگرف، که در همین ناممکن‌بودن بازنمایی‌اش نهفته باشد.

«او»، نه کتابی دربارهٔ مغنیه، بلکه کتابی‌ست دربارهٔ مرزهای نوشتن. و شاید، دربارهٔ جایی که نوشتن از بازنمایی بازمی‌ماند.

عماد مغنیه
عماد مغنیه

با این‌همه، «او» از خطراتی که در کمین روایت‌های فرامتعارف است نیز دور نمانده است. گاه لحن تکه‌تکه و زبان موج‌دار کتاب، به جای آن‌که بر رمزآلودگی اثر بیفزاید، باعث گسست در ارتباط با مخاطب می‌شود. به ویژه در بخش‌هایی که ایجاز به افراط می‌گراید و خواننده میان جملاتی بریده و شخصیت‌هایی نامشخص، سرگردان می‌ماند. در چنین لحظاتی، نه تنها فرم، بلکه خود محتوا نیز در سایه می‌رود و آن «سایه‌روشن»ی که پیش‌تر فضیلت اثر به حساب می‌آمد، به نوعی تیرگیِ زائد بدل می‌شود.

همچنین، هرچند حذف راوی و بی‌نام‌ماندن شخصیت‌ها را می‌توان به حساب وفاداری به سوژه گذاشت، اما همین حذف در برخی فصل‌ها، امکان درگیری عاطفی خواننده با روایت را کاهش می‌دهد. «او» در پی آن است که بازنمایی را تعلیق کند؛ اما گاه این تعلیق، بیش از آن‌که در خدمت تأمل باشد، به سردی و فاصله منتهی می‌شود. مخاطبی که برای نخستین بار با مغنیه مواجه می‌شود، ممکن است احساس کند بیش از آن‌که به درون او نزدیک شده باشد، در هاله‌ای از صداهای مبهم و تصاویر مه‌آلود رها شده است.

نکته‌ای دیگر که می‌توان در نسبت با ساختار روایی کتاب سنجید، مسئلهٔ جغرافیاست. هرچند «او» در روایت‌هایش از موقعیت‌هایی چون بیروت، دمشق، و دیگر فضاهای مرتبط با زیست و کنش مغنیه بهره می‌برد، اما این بهره‌گیری بیشتر جنبهٔ گذرا و صحنه‌پردازانه دارد. فضاهای جغرافیایی در کتاب، عمدتاً کارکرد پس‌زمینه‌ای دارند و کمتر به یک عنصر زنده یا تجربه‌پذیر بدل می‌شوند. شهرها در این روایت، بیشتر نام هستند تا مکان؛ و مخاطب، حتی پس از عبور از فصل‌هایی که در کوچه‌های بیروت یا در دل جلسات امنیتی دمشق رخ می‌دهند، تصویر روشنی از خود آن شهرها در ذهن نمی‌سازد. گویی خود جغرافیا هم، به تبعیت از سوژه، در سایه‌ای از ناپیدایی باقی می‌ماند.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.