خبرگزاری مهر، گروه استانها- کوروش دیباج: در جهان هنر معاصر، مرز میان مستند و خیال، تاریخ و حال، آئین و اجرا روزبهروز باریکتر میشود؛ بهویژه در عرصه هنرهای تجسمی که هنرمند دیگر صرفاً روایتگر واقعیت نیست، بلکه به بازآفرینی و بازسازی لایههای پنهان حافظه فردی و جمعی میپردازد. عکاسی نیز دیگر تنها ابزار ثبت لحظه نیست، بلکه در قامت رسانهای چندلایه و استعاری، توان آن را دارد که به بازنمایی پیچیدهترین مفاهیم انسانی بپردازد؛ از رنج و مرگ گرفته تا مناسک آئینی و تجربه زیسته زیباشناختی.
در چنین بستری، بازگشت به آئینهای کهن، مفاهیم اسطورهای و تراژدیهای تکرارشونده تاریخی، نه تنها یک گرایش هنری بلکه واکنشی فلسفی به زیست جهان معاصر است؛ زیستی که در آن انسان بار دیگر خود را قربانی روایتهای فراموششده مییابد. بازآفرینی آئین قربانی در قالب عکس، ساختن جهانی بیزمان و بیمکان، و دعوت مخاطب به مشارکت در خوانشی تراژیک از هستی، از جمله رویکردهاییست که هنرمند امروز با آن مواجه است.
علی مجاهدی، هنرمند جوانی که بیشتر با تصویرسازی شناخته میشود، در تازهترین نمایشگاه انفرادی خود با عنوان «خون شد» که در موزه هنرهای معاصر اصفهان برپاست، به سراغ همین مفاهیم رفته است: آئین، فقدان، تکرار، و تراژدی. او در قالب یک سهگانه عکاسی که نخستین اپیزود آن اکنون در معرض دید عموم قرار گرفته، تلاش کرده است با بازسازی صحنههایی آئینی، در لباسی از سکوت و مرگ، مخاطب را به مواجههای تاریخی و در عین حال شخصی دعوت کند.
در ادامه، گفتوگوی تفصیلی ما با علی مجاهدی را میخوانید؛ هنرمندی که از تجربه زیسته، ادبیات باروک، و آگاهی تاریخی، به خلق تصاویری رسیده که نه فقط دیده میشوند، بلکه دیده شدن را به چالش میکشند.
لطفاً در آغاز گفتوگو، مختصری از سوابق هنری خود بفرمائید و بگویید نمایشگاه «خون شد» با چه موضوعی شکل گرفته است.
من علی مجاهدی هستم، فارغالتحصیل رشته گرافیک. پیش از این بیشتر در حوزه تصویرسازی فعالیت میکردم و نمایشگاههایی که داشتهام نیز عمدتاً در همین زمینه بودهاند. این نخستین نمایشگاه انفرادی من در حوزه عکاسی است؛ در واقع «خون شد» اولین پروژه جدی من در این عرصه است. این مجموعه اپیزود اول از یک سهگانه است و دو بخش دیگر آن نیز در حال تولید است. دغدغه اصلی من در این پروژه، بازخوانی حافظه جمعی در قالب تصاویری آئینی، و مواجهه با مفهوم رنج در بستر تاریخی و وجودی است.
در این مجموعه، با نوعی مواجهه آئینی با مفهوم قربانی و رنج روبهرو هستیم. چرا تصمیم گرفتید رنج را نه فقط به عنوان یک درد، بلکه به مثابه بخشی از هویت تاریخی و جمعی بازنمایی کنید؟
واقعیت این است که این فضا، از پیش در زیست من حضور داشته. از موسیقیای که گوش میدهم گرفته تا کتابی که میخوانم، فیلمی که میبینم یا حتی معماریای که دوست دارم، همگی در فضایی وهمآلود و باروک حرکت میکنند. ناخودآگاه، در جریان شکلگیری این مجموعه هم، کهنالگوهایی از رنج، آوارگی، فرار و مرگ در ذهن من فعال شد. در واقع، بیشتر از اینکه از پیش تصمیمی برای مضمون کار گرفته باشم، فرم بصری و جهان آن آرامآرام شکل گرفت و من هم سعی کردم با صداقت، به آن جهان وفادار بمانم؛ نه اینکه بخواهم از ابتدا بیانیهای بنویسم و مجموعه را حول آن طراحی کنم. به نظرم چنین کاری دیگر صادقانه نخواهد بود.
در عکسهای این مجموعه با نوعی تکرار تراژیک مواجه هستیم؛ این نگاه چرخهای به تاریخ چگونه در فرم عکاسی شما بازتاب یافته است؟
بله، تکرار برای من یک فرم تجسمی است، نه صرفاً مفهومی. مثلاً علاقه دارم که عکسها یونیفرم داشته باشند؛ قرینه باشند، از نظم خاصی پیروی کنند. بازسازی مراسمی که در ذهنم وجود داشت نیز بر همین اساس صورت گرفت. تصور من این بود که این مراسم با چنان نظم و هندسهای برگزار میشده، بنابراین فرمهایی مثل تودههای مرکزی انسانها، قرینگی و چینشهای دقیق، بازتابدهنده این نظم و تکرارند.
مخاطب در مواجهه با ترکیب نمادهای آئینی، صحنهپردازیهای دقیق و نشانههایی از مرگ و فقدان، در این مجموعه به چه نوع خوانشی دعوت میشود؟
من ایده اصلی این پروژه را از کتاب «شاخه زرین» گرفتم؛ جایی که از نقطهای در تاریخ صحبت میکند که همیشه در آن قربانی میشده است. من خواستم چنین نقطهای را بازسازی کنم؛ جایی که اگر انسانها را از عکس حذف کنید، باور نمیکنید که روزی در آنجا قربانی میکردهاند. این خوانش، مخاطب را به تماشای جایی میبرد که در آن، قربانی دیگر یک رویداد تاریخی نیست، بلکه استعارهای از وضعیت اکنون ماست. عکسها نه مکان دارند و نه زمان؛ لباسها بهگونهای طراحی شدهاند که نتوان مکان یا دورهای خاص را تشخیص داد، چون این تراژدی، مربوط به هر زمان و هر مکان است.
در جایگاه تماشاگر، مخاطب امروز چگونه میتواند با این جهان تراژیک و آئینی ارتباط برقرار کند؟ آیا به واکنش مخاطب فکر کرده بودید؟
قطعاً بله. بیشترین زمان را صرف این کردم که مخاطب در نگاه اول، درگیر شود. سعی کردم عکسها آنقدر مرموز باشند که مخاطب نفهمد آیا مونتاژ شدهاند یا صحنهپردازیاند؛ این پرسش خودش او را به تأمل وامیدارد. اگر بخواهم مثالی از سینما بزنم، انگار لحظه اوج یک فیلم را روی دیوار گذاشتهام؛ مخاطب باید باقی روایت را در ذهن خود کامل کند. برای آمادگی ذهنی مخاطب، بیانیههایی هم در نمایشگاه قرار دادم تا او بداند با چه جهانی روبهرو میشود.
زیست شخصی شما در دوران پاندمی کرونا تا چه اندازه در شکلگیری جهان بصری این پروژه نقش داشت؟
از نظر مفهومی نه، اما از نظر فنی، آن دوره برای من یک زمان تمرین بود. در دوران پاندمی، روی تکنیکهای عکاسی، طراحی نور، طراحی لباس و صحنهپردازی کار کردم. از طرف دیگر، المانهایی از پاندمیهایی مثل طاعون قرون وسطی در این مجموعه به کار رفتهاند؛ مثل پوششها، نشانهها و عناصر بصریای که در آن دورانها رایج بودهاند.
آیا این مجموعه را میتوان بخشی از یک پروژه بلندمدت در مورد آئین، حافظه و تاریخ دانست یا «خون شد» پایان یک فصل است؟
نه، بههیچوجه پایان نیست. این جهانبینی، نوع نگاه من به هنر و زندگی است. هر پروژهای که در آینده کار کنم، باز هم با همین دیدگاه و همین رویکرد خواهد بود. این فقط آغاز یک مسیر است.