خبرگزاری فارس-گروه رادیو و تلویزیون: تلویزیون در دهههای گذشته منبع بسیاری از خاطرات جمعی ایرانیان بوده است و رجوع به برخی از آثار میتواند همچون ورق زدن بخشی از خاطرات تلقی شود و حسی نوستالژِیک را به احوالات انسان منتقل کند. بخشی از این احوالات نوستالژیک را میتوان در برخی از سریالهای دهههای گذشته همچون «خانه سبز» جست و جو کرد. این سریال که از ماه پیش پخش مجدد خود را از شبکه آی فیلم آغاز کرده است، بهانهای گشت تا دوباره در این سریال ماندگار دهه هفتاد کند و کاوی داشته باشیم.
«خانه سبز» در ژانری خانوادگی محصول همکاری مشترک بیژن بیرنگ و مسعود رسام در دهه هفتاد، به همراه نقش آفرینی مرحوم خسرو شکیبایی، مهرانه مهین ترابی، رامبد جوان و ... بود که در میان غوغایی از سریالهای مطرح آن روزگار توانست جای خود را باز و تا اکنون نیز برای مخاطب نسلهای جدید تصویری خاطره انگیز از خانواده باشد.
داستان گویی، تکنیک کلیدیبا نگاهی دوباره به این سریال میتوان دریافت که وجود برخی از مولفههای اثر گذار بر متن و ساختار توانسته این اثر را همچنان برای مخاطب خود خاطره انگیز نگه دارد. یکی از این مولفهها را میتوان فرامتن موجود در خانه سبز دانست. خانه سبز با جلوه نشان دادن پیچیدگیهای یک خانواده از نسلهای مختلف، سادگی را به نوعی در روابط خانوادگی به تصویر میکشاند. در کنار آن نمایش مواردی چون اخلاق مداری، عشق، دوستی و ... از دیگر بخشهایی است که درونمایه خانه سبز را برای مخاطب تماشایی میکند. همچنین قصه گویی نقطهای دیگر از اثرگذاری را نشان میدهد. ایجاد درامهای موضوعی در دل داستان گویی میتواند کلیدی باشد تا مخاطب نیز اثر هنری را همراهی کند. خانه سبز در هر قسمت به وسیله داستان گویی توانست موضوعات دراماتیک را نیز دخیل کند و مخاطب را با خود درگیر سازد.
نمایش شخصیتها در نسلهای متفاوتاز دیگر مولفههای اثر گذار، شخصیت پردازیهایی است که هر یک بخشی از جامعه را به تصویر میکشاند. خسرو شکیبایی با ایفای نقش رضا صباحی به عنوان یک وکیل و پدر، مهرانه مهین ترابی به عنوان مادر خانواده و در کنار آن یک وکیل، رامبد جوان در نقش پسر خانواده و از نسلی متفاوت نسبت به پدر و دیگر شخصیتهای داستانی چون پدربزرگ و مادربزرگ، نرگس و علی کوچولو به عنوان کوچکترین عضو از خانواده خانه سبز. هرکدام از کاراکترها نوع متفاوتی از شخصیت پردازی را همراه با پیچیدگیهای داستان خود به مخاطب نشان میدهند. در کنار آن نیز نقش آفرینی رامبد جوان در دو نقش فرید و جد بزرگ، نوع متفاوتی از رئالیسم جادویی را در متن اثر پیاده سازی میکند.
همچنین ایجاد موقعیتهای طنز داستانی و پیوند آن با برخی از مسائل اجتماعی، نقطه کلیدی دیگری در اثرگذاری آن چیزی است که در عین سادگی و با دیالوگ گوییهای خاص، بتوان به مخاطب ارائه داد. برخی از این نوع دیالوگها همچنان پس از سالها در خاطر جمعی تماشاگران باقی ماندهاند. البته که نمیتوان از موسیقی پایانی این اثر با صدای علی تفرشی نیز گذشت که همخوانی قابل توجهی با درونمایه سریال دارد.
عبور از پیچیدگیها به سبک خانه سبزدر حقیقت خانه سبز فراتر از یک سریال با ایجاد موقعیتهای خاص، یک نوع سبک زندگی از یاد رفته را به مخاطب خود حتی در چنین برهه زمانی نشان میدهد. حقیقت آن که میتوان زندگی را فراتر از پیچیدگیهای خاص خود، ساده در نظر گرفت و همدلی ایجاد نمود؛ به ویژه آن که این موقعیت میتواند در چهارچوب یک خانواده حتی با وجود نسلهای متفاوت رقم بخورد. خانوادهای با موقعیت اجتماعی در طبقهای متوسط که روایت چالشهای آنان به دور از روایتهایی است که اکنون از طبقه متوسط شهری ارائه میشود.
میلاد جلیل زاده منتقد و روزنامه نگار در خصوص خانه سبز گفته است: خانه سبز نقطه اوج سریالهای مثبتاندیشانه تلویزیون بود که در مقام توصیف جامعه باقی نماند و لایههای تجویزی هم داشت و البته نیروبخشی قابلتوجهی برای ذهن مخاطبانش به ارمغان میآورد. خانه سبز از لحاظ دراماتیک هم قوی بود و سلیقه هنری مخاطبان را بالا میبرد.
رابطه عاطفی با اثر، عامل جذب مخاطبنکتهای دیگر رابطه عاطفی است که سازندگان اثر نسبت به اثر هنری خود داشتهاند. به نوعی میتوان گفت سازندگان خانه سبز عمق مفهوم محتوای مدنظر خود را درک کردهاند. حال آن که در عصر امروز سریال سازی به نظر میآید مولفان آثار نمیتوانند درک متقابلی نسبت به اثر هنری خود داشته باشند و همین امر سبب میگردد تا بر مخاطب نیز تاثیر چندانی گذاشته نشود.
سید حامد حسینی تهیه کننده تلویزیون در این خصوص گفته است: یکی از عواملی که یک اثر را قابل توجه میکند و تأثیر آن را بر مخاطب و رسانه افزایش میدهد، رابطه عاطفی سازندگان با ایده اثر، فیلمنامه و موضوع است. این رابطه باعث میشد که یک اثر، اثر قابل توجهی بشود. در حال حاضر، به دلایل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، رابطه عاطفی سازندگان با ایدهها کم شده است. یعنی سازندگان دقیقاً نمیدانند که چقدر اهمیت این موضوع برای آنتن و رسانه بالاست.
در نهایت میتوان احساس کرد که وجود این نوع ژانر در روزگار سریالهایی با درونمایههای کلیشهای و بعضا در قالب واقعیتهای اجتماعی، پازلی گمشده است. پازلی که میتوان با رجوع دوباره به آن و در نظر گرفتن مولفههایی، هم مخاطب تلویزیونی را دوباره علاقمند کرد و هم دغدغههای اجتماعی را به جای نمایش خشونت، در عین سادگی و صمیمیت همراه با داستان گویی ابراز نمود.