غلامحسین ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز، در خانوادهای کارمند و با وضعیت مالی متوسط رو به پایین به دنیا آمد. پدرش، علیاصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانهدار بود. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان بدر تبریز آغاز کرد و در خرداد ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی را دریافت کرد. سپس وارد دبیرستان منصور (بعدها طالقانی) شد که به گفته برادرش، علیاکبر، دبیرستانی معتبر و با امکانات مناسب بود که در زمینی که پیشتر قبرستان بود، ساخته شده بود.
ساعدی از همان دوران نوجوانی به نویسندگی علاقهمند شد و اولین داستانهایش را در هفتهنامه دانشآموز منتشر کرد. داستان بلند از پا نیفتادهها نیز در مجله کبوتر صلح به چاپ رسید. او در هفدهسالگی به سازمان جوانان حزب توده پیوست و مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد و صعود را بر عهده گرفت. این فعالیتهای سیاسی منجر به دستگیری و حبس کوتاهمدت او در تابستان ۱۳۳۲ در زندان شهربانی تبریز شد.
در سال ۱۳۳۳، ساعدی دیپلم رشته طبیعی گرفت و یک سال بعد تحصیل در رشته پزشکی را در دانشگاه تبریز آغاز کرد. دوران دانشجویی او با فعالیتهای سیاسی، جنبشهای دانشجویی و دوستی با چهرههایی مانند صمد بهرنگی همراه بود. او در این دوره به نوشتن داستان کوتاه و نمایشنامه نیز ادامه داد.
پس از اتمام تحصیلات پزشکی در تبریز، ساعدی به تهران رفت و خدمت سربازی خود را آغاز کرد. او تجربه سربازی را فرصتی برای شناخت بهتر جامعه و مسائل آن میدانست. در این دوره، با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد و داستانهایش در مجله سخن منتشر شدند. ساعدی سپس تحصیلات خود را در رشته روانپزشکی در تهران ادامه داد و با درجه دکترای تخصصی روانپزشکی فارغالتحصیل شد.
او مدتی در بیمارستان روانی روزبه مشغول به کار شد و سپس مطبی در خیابان دلگشا در تهران دایر کرد. ساعدی در این مطب، اغلب بیماران را بدون دریافت حق ویزیت معاینه میکرد و این مکان به پاتوقی برای روشنفکران آن زمان، از جمله جلال آلاحمد، احمد شاملو، بهآذین، سیروس طاهباز و دیگران تبدیل شد. تجربههای او در روانپزشکی به شناخت عمیقترش از پیچیدگیهای روح و روان انسان کمک کرد و این شناخت در آثار ادبیاش بازتاب یافت.
غلامحسین ساعدی در عرصههای مختلف ادبی، از جمله داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، سفرنامه و شعر فعالیت داشت. او با نام مستعار گوهر مراد آثار خود را منتشر میکرد، نامی که به گفته خودش از گور دختری جوان در گورستانی متروک در تبریز الهام گرفته شده بود.
نخستین اثر داستانی ساعدی، خانههای شهر ری، در سال ۱۳۳۶ در تبریز منتشر شد. مجموعه داستان شبنشینی باشکوه (۱۳۳۹) یکی از آثار برجسته او در این دوره است که شامل دوازده داستان کوتاه درباره زندگی یکنواخت و پوچی کارمندی و مسائل اجتماعی است. رمان عزاداران بیل (۱۳۴۳)، مجموعهای از هشت داستان پیوسته درباره فلاکتهای مردمان روستایی، از شاهکارهای او محسوب میشود. این اثر با الهام از نقاب مرگ سرخ اثر ادگار آلن پو، تصویری عمیق و تأثیرگذار از زندگی روستایی ایران ارائه میدهد.
دیگر مجموعههای داستانی او شامل دندیل (۱۳۴۵)، گور و گهواره (۱۳۴۵)، واهمههای بینامونشان (۱۳۴۶)، ترس و لرز (۱۳۴۷) و آشفتهحالان بیداربخت (۱۳۷۷) هستند که همگی به مسائل اجتماعی، روانشناختی و زندگی حاشیهنشینان میپردازند.
ساعدی در نمایشنامهنویسی نیز نقش مهمی در تحول تئاتر ایران داشت. او با آثاری چون چوببهدستهای ورزیل (۱۳۴۴)، بهترین بابای دنیا (۱۳۴۴)، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت (۱۳۴۵)، آی باکلاه، آی بیکلاه (۱۳۴۶)، پرواربندان (۱۳۴۸) و دیکته و زاویه (۱۳۴۷) به یکی از پیشگامان تئاتر مدرن ایران تبدیل شد. این آثار، که اغلب با نگاهی انتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی نوشته شدهاند، در کنار کارهای نمایشنامهنویسان دیگری چون بهرام بیضایی و اکبر رادی، تئاتر ایران را در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ متحول کرد.
سه فیلم برجسته سینمای ایران بر اساس آثار ساعدی ساخته شدهاند: گاو (۱۳۴۸، کارگردانی داریوش مهرجویی، اقتباس از داستان چهارم عزاداران بیل)، دایره مینا (اقتباس از داستان آشغالدونی) و آرامش در حضور دیگران (۱۳۵۱، کارگردانی ناصر تقوایی). این آثار به دلیل غنای تصویری، نگاه اجتماعی و ساختار دراماتیک قوی، از فیلمهای ماندگار سینمای ایران هستند.
ساعدی به نقاط مختلف ایران سفر کرد و سفرنامههایی چون ایلخچی، خیاو و اهل هوا نوشت. این آثار، که بر مشاهدات عینی از زندگی مردم مناطق مختلف ایران استوارند، به رشد منطقهگرایی در ادبیات معاصر ایران کمک کردند و مسائل حاشیهنشینان را به مرکز توجه آوردند.
ساعدی از نوجوانی به فعالیتهای سیاسی چپگرایانه روی آورد و در سازمان جوانان حزب توده فعال بود. او در سال ۱۳۳۲ به دلیل همکاری با این حزب زندانی شد. پس از انقلاب ۱۳۵۷، او از حامیان انقلاب بود، اما با آغاز سرکوب گروههای چپ توسط جمهوری اسلامی، در سال ۱۳۶۰ مجبور به ترک ایران شد.
در سال ۱۳۵۳، ساعدی هنگام تهیه تکنگاری شهرکهای نوبنیاد توسط ساواک دستگیر و به زندان قزلقلعه و سپس اوین منتقل شد. او یک سال را در زندان گذراند و تجربههای تلخ شکنجههای جسمی و روحی را تحمل کرد. احمد شاملو درباره این دوره میگوید: «آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازهای نیمجان بود.» ساعدی پس از آزادی، آثاری چون گور و گهواره، عافیتگاه و کلاته نان را نوشت که نشاندهنده تأثیر عمیق زندان بر روحیه و آثارش بود.
ساعدی همچنین از اعضای اولیه کانون نویسندگان ایران بود و در پاییز ۱۳۵۶ سخنران اصلی چهارمین شب از شبهای شعر گوته بود که به یکی از رویدادهای مهم فرهنگی و سیاسی پیش از انقلاب تبدیل شد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، ساعدی در دیدار با روحالله خمینی، همراه با اعضای کانون نویسندگان، به سانسور و محدودیتهای فرهنگی اعتراض کرد، اما پاسخی جز تأکید بر لزوم نوشتن درباره اسلام دریافت نکرد. با شدت گرفتن سرکوبها، او در سال ۱۳۶۰ به پاریس مهاجرت کرد و نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب را در آنجا نوشت. ساعدی درباره مهاجرتش گفت: «من به هیچ وجه نمیخواستم کشورم را ترک کنم، ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی به دنبال من بود.»
غلامحسین ساعدی در ۲ آذر ۱۳۶۴ (۲۳ نوامبر ۱۹۸۵) بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان سن آنتوان پاریس درگذشت. او در ۴۹ سالگی در قطعه ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد. شاهرخ مسکوب در خاطراتش از مراسم خاکسپاری او نوشت: «جمعیت منظم و خاموش به طرف گور میرفت و همه غمزده بودند. غم غربت و دهان گشوده مرگ در برابر...»
ساعدی، که خود از ترکهای آذربایجانی بود، به زبان مادریاش علاقهمند بود، اما زبان فارسی را «ستون فقرات یک ملت عظیم» میدانست و بر اهمیت حفظ آن تأکید داشت. این دیدگاه او نشاندهنده تعهدش به وحدت ملی و نقش زبان فارسی در همبستگی ایرانیان بود.
آثار ساعدی سرشار از نقد به نابرابریهای اجتماعی، فقر، و ستم طبقاتی است. او با تمرکز بر زندگی روستاییان، حاشیهنشینان و طبقات فرودست، تصویری واقعی و گاه تلخ از جامعه ایران ارائه داد. نمایشنامهها و داستانهای او اغلب به پوچی زندگی مدرن، یکنواختی کارمندی، و فشارهای سیاسی و اجتماعی میپردازند.
در دسامبر ۲۰۲۴، هتک حرمت به مزار ساعدی در گورستان پر-لاشز (ادرار کردن فردی روی سنگ قبر او) واکنشهای گستردهای در میان فعالان فرهنگی و سیاسی ایرانی برانگیخت. این اقدام به شدت محکوم شد و برخی آن را با روشهای تخریبی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی مقایسه کردند.
هر سال، دوستداران ساعدی در سالگرد درگذشت او در گورستان پر-لاشز گرد هم میآیند و یادش را گرامی میدارند. مستندی نیز در سال ۱۹۸۵ توسط سیروس وقوعی، فیلمساز ایرانی در سوئد، درباره زندگی و آثار او ساخته شد. ساعدی با آثارش، که ترکیبی از هنر، تعهد اجتماعی و نگاه عمیق به انسان است، همچنان یکی از تأثیرگذارترین چهرههای ادبیات و تئاتر ایران محسوب میشود.
غلامحسین ساعدی با آثار متنوع و تأثیرگذارش، از داستان و نمایشنامه تا فیلمنامه و سفرنامه، به یکی از ستونهای ادبیات معاصر ایران تبدیل شد. او با نگاهی نقادانه به جامعه، تعهد به مسائل انسانی و فعالیتهای سیاسی، نقش مهمی در فرهنگ و هنر ایران ایفا کرد. زندگی پرفرازونشیب او، از زندان و شکنجه تا مهاجرت و مرگ زودهنگام، نشاندهنده روحیهای مقاوم و خلاق است که تا آخرین لحظه برای بیان حقیقت و دفاع از عدالت کوشید.
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته