در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵، هنگامی که تانکهای ویتنام شمالی دروازههای کاخ ریاست جمهوری سایگون را درهم کوبیدند، نهتنها سلطه ایالات متحده بر ویتنام جنوبی به پایان رسید، بلکه الگویی بیمانند از مقاومت منسجم در حوزههای نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به جهان عرضه شد. این پیروزی، نتیجه دههها مبارزه، فداکاری و استراتژیهای هوشمندانه بود که محدودیتهای مادی و انسانی را به فرصتی برای بازسازی ملی تبدیل کرد. این گزارش، با استناد به تحلیلهای تاریخی کریستوفر گوشا، تاریخنگار کانادایی، به بررسی عمیق تبعات ویرانگر جنگ بر پیکر ویتنام و رویکردهای استراتژیک این کشور برای غلبه بر تهاجم آمریکا میپردازد. هدف این تحلیل، تبیین چگونگی تبدیل چالشهای جنگ به فرصتهایی برای مقاومت، وحدت ملی و بازسازی پس از بحران است.
جنگ ویتنام، که از اواخر دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ ادامه یافت، یکی از پرهزینهترین و ویرانگرترین درگیریهای قرن بیستم بود. این جنگ نهتنها تلفات انسانی و مادی عظیمی به جا گذاشت، بلکه زخمهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطی بر جای گذاشت که بازسازی آنها به دههها زمان نیاز داشت.
جنگ ویتنام بیش از ۲میلیون غیرنظامی و حدود ۱.۳ میلیون سرباز ویتنامی، عمدتا از جبهه ویتنام شمالی و متحدانش در جبهه آزادیبخش ملی (ویتنام جنوبی)، را به کام مرگ کشاند. این تلفات عظیم، نسلی از نیروی انسانی را از ویتنام گرفت و خانوادههای بیشماری را از هم پاشید. بازماندگان با آسیبهای جسمی و روانی ناشی از سالها درگیری دستوپنجه نرم کردند.
بسیاری از سربازان و غیرنظامیان با اختلالات روانی پس از سانحه (PTSD) مواجه شدند، در حالی که فقدان نیروی کار جوان، توسعه اقتصادی کشور را با چالشهای جدی روبهرو کرد.
بمبارانهای گسترده ایالات متحده، بهویژه در عملیاتهایی مانند «رعد غلتان» و «لاینیکر»، زیرساختهای حیاتی ویتنام را به ویرانه تبدیل کرد. جادهها، پلها، بنادر، کارخانهها و تاسیسات حملونقل بهطور کامل یا جزئی تخریب شدند. مینگذاری گسترده در مناطق روستایی، زمینهای کشاورزی را غیرقابل کشت و چرخه تولید مواد غذایی را مختل کرد. این ویرانیها، اقتصاد ویتنام را که پیشتر نیز به دلیل سالها استعمار و جنگهای داخلی تضعیف شده بود، به مرز فروپاشی کشاند. بازسازی این زیرساختها، بهویژه در مناطق شمالی که هدف اصلی حملات هوایی بودند، به منابعی نیاز داشت که در دسترس ویتنام نبود.
یکی از تاریکترین جنبههای جنگ، استفاده گسترده ارتش آمریکا از مواد شیمیایی سمی مانند «عامل نارنجی» بود. این ماده، که برای نابودی پوشش گیاهی جنگلها و مختل کردن زنجیره تامین غذایی ویتنامیها به کار رفت، نهتنها مناظر سرسبز ویتنام را به بیابانی سوخته تبدیل کرد، بلکه فاجعهای زیستمحیطی و انسانی به بار آورد. خاک و منابع آبی آلوده شدند و نسلهای بعدی با بیماریهای مزمن، سرطان و نقصهای مادرزادی مواجه شدند. اثرات عامل نارنجی همچنان در مناطق روستایی ویتنام قابل مشاهده است و به یکی از وحشتناکترین میراثهای ماندگار جنگ ویتنام تبدیل شده است.
پس از پیروزی در سال ۱۹۷۵، ویتنام با وظیفه عظیم بازسازی کشوری روبهرو شد که از دههها جنگ و استعمار به شدت آسیب دیده بود. در سالهای اولیه پس از جنگ، دولت ویتنام شمالی سیاستهای سوسیالیستی متمرکز، مانند ملیسازی صنایع و جمعگرایی کشاورزی، را در جنوب اجرا کرد. این سیاستها، که با هدف یکسانسازی اقتصادی و سیاسی شمال و جنوب طراحی شده بودند، با مقاومتهایی در جنوب مواجه شدند. با این حال، در سال ۱۹۸۶، دولت ویتنام با معرفی اصلاحات اقتصادی «دوی موئی» (نوآوری)، مسیر جدیدی را در پیش گرفت. این اصلاحات، با کنار گذاشتن برنامهریزی متمرکز و تشویق مالکیت خصوصی، اقتصاد ویتنام را به سوی بازار آزاد هدایت کرد. تولید برنج بهطور چشمگیری افزایش یافت و ویتنام به یکی از بزرگترین صادرکنندگان برنج جهان تبدیل شد. صادرات چای، قهوه و کالاهای صنعتی، مانند کفش و لباس، نیز رشد قابلتوجهی یافت. این تحولات، نرخ فقر را از ۷۰درصد در پایان جنگ به کمتر از ۲۰درصد کاهش داد و نرخ سواد را به ۹۵درصد رساند.
تجربه ویتنام در جنگ و بازسازی پس از آن، درسهای ارزشمندی برای دیگر ملتهایی که با چالشهای مشابه مواجهاند، ارائه میدهد. نخست، انسجام ملی میتواند محدودیتهای مادی و نظامی را جبران کند. هوشیمین و حزب او با ایجاد حس هویت ملی و هدف مشترک، توانستند جامعهای متفرق را متحد کنند. دوم، دیپلماسی هوشمندانه و جلب حمایت بینالمللی میتواند توازن قدرت را به نفع طرف ضعیفتر تغییر دهد.
ویتنام با استفاده از جنبشهای ضدجنگ و پوشش رسانهای، فشار سیاسی بر آمریکا را افزایش داد و حمایت جهانی را به دست آورد. سوم، انعطافپذیری اقتصادی برای بازسازی پس از بحران ضروری است. اصلاحات دوی موئی نشان داد که کنار گذاشتن سیاستهای ناکارآمد و پذیرش رویکردهای بازارمحور میتواند اقتصاد یک کشور را احیا کند.
با این حال، تجربه ویتنام نشان داد که آشتی ملی پس از جنگ چالشی پیچیده و زمانبر است. سیاستهای سختگیرانه بازآموزی و سرکوب سرمایهداری در سالهای اولیه پس از جنگ، به بیگانگی بخشی از جامعه جنوب و موج مهاجرت «مردم قایقی» منجر شد. تخمین زده میشود که حدود ۱۰ تا ۳۰درصد از این پناهندگان در دریا جان باختند، که فاجعهای انسانی به بار آورد. اما اصلاحات دویموئی و باز شدن فضای اقتصادی، بسیاری از این زخمها را التیام بخشید و خوشبینی بیسابقهای در میان مردم ویتنام ایجاد کرد. نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد که ۹۴درصد ویتنامیها معتقدند فرزندانشان آیندهای بهتر خواهند داشت، و ۸۸درصد توصیه میکنند که جوانان در کشور بمانند و از فرصتهای جدید بهرهمند شوند.
ویتنام امروز، کشوری است که از خاکستر جنگ برخاسته و به یکی از پویاترین اقتصادهای آسیای جنوب شرقی تبدیل شده است. پیروزی در برابر آمریکا، نتیجه ترکیب هوشمندانه استراتژیهای نظامی، سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی بود که با استقامت و فداکاری یک ملت همراه شد. اصلاحات دوی موئی، با باز کردن درهای اقتصاد به روی بازار جهانی، نهتنها فقر را کاهش داد، بلکه ویتنام را به مقصدی جذاب برای سرمایهگذاری و گردشگری تبدیل کرد. بازگشت «ویت کیئو» (ویتنامیهای خارج از کشور) و بهبود روابط با دشمنان سابق، مانند ایالات متحده، نشاندهنده ظرفیت ویتنام برای التیام زخمهای گذشته و نگاه به آینده است.
داستان ویتنام، روایتی از استقامت، انعطافپذیری و امید است. این کشور نشان داد که حتی در برابر بزرگترین چالشها، میتوان با اتحاد، هوشمندی و اصلاحات، آیندهای روشن ساخت. ویتنام نهتنها الگویی برای مقاومت در برابر تهاجم خارجی است، بلکه نمونهای الهامبخش برای بازسازی ملی و آشتی اجتماعی در جهانی پر از مناقشات است.