پرچمت بالاست

همشهری آنلاین سه شنبه 03 تیر 1404 - 18:03
حوالی غروب است. یازده روز از تجاوز رژیم صهیونسیتی به خاک ایران و البته یک نیم روز از سیلی سنگین ایرانی ها و تحمیل صلح به اسرائیلی ها گذشته است. از ساختمان قدیمی هیئت زوارالزهرا (س) نازی‌آباد بیرون می‌آیند و خیابان به خیابان در کل شهر می‌چرخند.

همشهری آنلاین-سحر جعفریان عصر: اغلبشان دهه هفتادی و هشتادی ‌اند ولی نسل نودی هم میان‌شان کم نیست، کم‌سن و سال‌های که هر یک سعی دارند گوشه‌ای از کار را دست بگیرند. هادی و پویا و آریان در حالی که شُره‌های عرق از بالای پیشانی‌شان خطی خیس به پایین صورتشان کشانده، ابوالفضل‌گویان باندهای سنگین پَسیو و آمپلی‌فایر را می‌آورند؛ یکی از باندها را عقب پیکان‌وانت جا می‌دهند و آن یکی را به پیشخوان ایستگاه صلواتی مقابل مسجد رسول (ص) می‌گذارند. حمید، مسئول انتخاب و پخش قطعات آهنگ و مداحی‌ست. بلوتوث گوشی تلفن همراهش را به باندها اتصال می‌دهد و بعد، لیستی از به‌روزترین آهنگ‌ها، مداحی و نوحه‌های حماسی و حسینی را پِلِی می‌کند: «حریفت منم، من تهرانی و احمدی روشنم...» میثم و شایان و تعدادی دیگر، دستشان از پرچم‌های کوچک و بزرگ ایران پُر است؛ رومیزی، اهتزاز و دستی. از شورِ وطن‌پرستی‌شان، رهگذران و نقلیه‌سواران نیز به وجد می‌آیند. مثل عابری که می‌ایستد و خدا قوت می‌گوید یا شعرِ نواها را زیرلب زمزمه می‌کند و یا خودروسوارانی که دستشان را از شیشه (پنجره) جانبی بیرون می‌آورند و با انگشت، علامت پیروزی نشان می‌دهند. این خیابان به خیابان پرچم‌گردانی برای پایبندی به ایران، اعلام حضور در هر میدان از نبرد تا صلح و تجدید پیمان، قرار روزهای پس از بامداد ۲۳ خرداد بوده و هست. قراری خودجوش که بسیاری از شهروندانِ تهران دوست‌داشتنی با پرچم‌گردانی به آن پیوسته‌اند. نشان‌اش پرچم‌هایی‌ست که سر در خانه‌ها و بر خودروها و البته بر دست راکبان موتورسوار، باد به زیرشان می‌پیچد.

پرچمت بالاست



پاسخِ ایرانی به پِرزیدِنت ترامپ

پرچم‌های دستی را می‌شمارد: «یک، دو، سه...» اما طاقت نمی‌آورد و تو حرف آریان که بالا سرش ایستاده بود و اخبار جنگ و آتش‌بس در موبایلش را اسکرول می‌کرد، رفت: «یک وقت‌هایی باید جواب دیوانه‌ها را بدهیم. آن هم دیوانه ای مثل ترامپ که هیچ چیزش شبیه پرزیدنت‌ها نیست. ایول به پاسخ مقتدرانه ایران...عشق کردم به علی.» دوباره پرچم‌های دستی را می‌شمارد: «چهار، پنج...» آریان اما بیشتر از هر چیزی از عقب‌نشینی خفت‌بار متجاوزان خوشحال است: «جنگ‌شان تحمیلی‌ست و صلح‌شان هم تحمیلی! چه جنگ باشد چه آتش‌بس، کسی حق ندارد به ایران چپ نگاه کند.» آقای داودآبادی، مربی فرهنگی هیئت، بسته پرچم‌های کوچک را به آریان می‌سپارد: «٣٠٠ تا پرچمِ مخصوص نصب نقلیه‌هاست و ۴٠٠ تا هم پیکسل پرچم. امروز کار پخش‌شان با توست» و می‌رود. آریان پی‌اش می‌دود: «اما کمه...دیشب کلی آدم، پرچم نگرفته موندند...» آقای داودآبادی، کارکشته است و برای کسری احتمالی پرچم‌ها، فکری جایگزین دارد: «قاسم پیکاسو را صدا کن بیاد پیشم.»

پرچمت بالاست


شعارنویسیِ سهراب و پرچم‌کشیِ قاسم پیکاسو
از داخل ایستگاه صلواتی هیئت، سهراب و محمد، شابلون «نصر من الله و فتح قریب» و اسپری سفیدرنگ را برمی‌دارند و تا به وقتش کارشان را از سر بگیرند. خودرویی با سرعت کم نزدیکشان می‌شود. راننده، پسر جوانی‌ست که پیش پایشان ترمز می‌کند: «داداش؛ به شیشه عقب ماشینم شعار شابلون را رنگ می‌زنی؟» سهراب، بزرگتر است که پاسخ می‌دهد: «نوکرت هم هستم ولی ساعت ٢٠ به بعد، برنامه یمان شروع می‌شود.» پیش از اینکه راننده جوان چیزی بگوید، صدای آقای داودآبادی که از دور حواسش به همه‌جا هست، شنیده می‌شود: «آقاسهراب؛ ماشینِ برادرمان را قشنگ کن...یک وقت‌هایی باید بیشتر هوای قصد و نیت را داشته باشی تا نظم و زمانبندی...». جمله‌اش تمام نشده که قاسم پیکاسو با جعبه بزرگ پلاستیکی که انباشته از انواع گواش‌های رنگی و اقسام قلم‌موهای گریم است، جلو می‌آید: «آقا داودآبادی، جانم؟ کاری داشتید با من؟» و کاری که برای او درنظر گرفته شده این است: «لابه لای توزیع پرچم، روی صورت کودکان و شهروندانی که تمایل دارند نقش و رنگِ پرچم ایران را بکش.»

پرچمت بالاست


ما و ایران، آنها و جهان

برنامه طبق روال روزهای گذشته آغاز می‌شود. پرچم‌گردانی و تقویت روحیه حماسی شهروندان، هدف این گروه خودجوش نوجوان و جوان است. حالا نوای «خیبر خیبر یاصهیون...» با صدایی فراگیر از باندها پخش می‌شود. هادی و پویا لبه دَر عقب اتاق‌بار پیکان‌وانت نشسته‌اند و پرچم‌های اهتزار را به دور می‌چرخانند. سعید لیوان لیوان شربت خنک دست رهگذران و نقلیه سواران می‌دهد: «بفرما هموطن ...نوش جان...» و ایرانی‌های پیر و جوان و زن و مردی که برخی با لبخند و برخی با چشم‌هایی نمناک، این طور پاسخ می‌دهند: «تشکر»، «خدا خیرتان دهد»، «شما جوان ‌ها برای ایران بمانید» و «آفرین غیرتمند». پیکان‌وانت کم‌کم حرکت می‌کند و جمعیتی پرچم‌گردان به دنبالش قدم برمی‌دارند. جمعیتی که در هر کوچه و خیابان، بیشتر می‌شود. برای دیدن‌شان کسبه از مغازه‌ها بیرون می‌آیند و تعدادی هم از پنجره خانه‌ها تماشایشان می‌کنند. تماشاگر باشند و یا همراهِ جمعیت شوند، ایران ایران از دهانشان نمی‌افتد. آریان با خوش‌رویی پرچم ایران و پیکسل‌های نماد پرچم کشور اهدا می‌کند. دست‌هایی بسیاری سمتش دراز می‌شوند. گاه از واکنش آنها که دست برای پرچم هدیه گرفتن بلند کرده‌اند، بغض می‌کند: «پسرم یه کفن هم به من بده»، «عموجان، من پرچم نمی‌خوام...فقط اجازه بده ببوسمش»، «یه پیکسل پرچم ایران بده بزنم به روسری‌ام»، «ما و ایران، آنها و جهان» و هدیه گیرندگان خردسالی که حالا دیگر از صدای جنگ و پهپاد و موشک نمی‌ترسند و مشت‌های نخودی‌شان را بالا می‌برند و شعار می‌دهند: «ماشالله ماشاالله...ایران»

پرچمت بالاست

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.