پرش طلایی سینما از جنگ

دنیای اقتصاد یکشنبه 08 تیر 1404 - 00:15
سینماها بعد از یک تعطیلی چند روزه دوباره از آخرین روز خرداد فعالیت‌هایشان را شروع کردند. در واقع جنگ تنها چند روز توانست جلوی اکران فیلم‌ها را بگیرد و زمانی که هنوز شرایط به حالت عادی بازنگشته بود، چراغ سینماها روشن شد.به نظر می رسد تجربه 8ساله ایران در جنگ تحمیلی با عراق به شدت در این روزها کارساز بوده است.

 اگر آن تجربه وجود نداشت احتمالا بحران‌های زیادی به وجود می‌آمد اما این اتفاق نیفتاد. نگاهی به وضعیت سینما در آن دوران روایت‌های عجیب و در عین حال جذابی را به تصویر می‌کشد.شاید برای کسانی که آن روزها را ندیده‌اند اصلا باور‌پذیر نباشد که در وسط جنگ و زمانی که موشک‌ها از آسمان شهرها می‌گذشتند، یک عده زیادی در سینماها در حال تماشای فیلم بودند. 

رصد آماری نشان می‌دهد هنوز دهه ۶۰ یکی از پر رونق‌ترین دوران سینمایی ایران بوده و از ان به عنوان دهه طلایی نام می‌برند. اگرچه در سال‌های ابتدایی آن دهه به دلیل محدودیت در تولید فیلم ایرانی، فیلم‌‌های خارجی هم اکران می‌شدند اما با گذشت زمان تولیدات داخلی افزایش یافت و فیلم‌‌های ایرانی جایگاه خود را در گیشه پیدا کردند.فیلم‌هایی مثل «عقاب‌‌ها» ساخته سامویل خاچیکیان، «شهر موش‌‌ها» ساخته مرضیه برومند، «اجاره‌‌نشین‌‌ها» ساخته داریوش مهرجویی، «کانی مانگا» ساخته سیف الله داد و «گل‌های داوودی» ساخته رسول صدرعاملی، «تاراج» ساخته ایرج قادری ووو آثاری بودند که در آن دوره تولید شدند و نقش مهمی دراقتصاد سینما ایفا کردند.به عنوان مثال هنوز از «عقاب‌‌ها» به عنوان یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران یاد می‌شود. چهره‌‌های سرشناس بسیاری تعریف کرده‌اند که در آن روزها سینما یک سرگرمی مهم به حساب می‌آمد و در خاطرات شفاهی مردم نیز نقل و قول‌های شنیدنی زیادی وجود دارد.

تصور کنید در حال تماشای یک فیلم جنگی هستید و ناگهان صدای آژیر قرمز به گوش می‌‌رسد. در این لحظه، تماشاگران باید سالن را ترک کرده و به پناهگاه بروند. این تجربه، ترکیبی از واقعیت تلخ جنگ و خیال بود که نشان می‌دهد چگونه سینما ‌‌هم توانست مردم را حتی برای یک ساعت از واقعیت‌‌های جنگ دور کند و هم به آنها کمک کند تا با همان واقعیت‌‌ها کنار بیایند. در خاطرات مردم آمده که گاهی برای دیدن یک فیلم خوب ساعت‌‌ها در صف منتظر می‌ماندند. در فیلم مستندی که درباره تاریخ شفاهی سینمای ایران ساخته آن دوره تولید شده و از شبکه یک تلویزیون و شبکه مستند هم پخش شده یک کارمند بازنشسته اینگونه تعریف کرده است: «در آن سال‌ها، هر روز که از سر کار برمی‌‌گشتم، جلوی سینماها صف‌‌های طولانی می‌‌دیدم. برای من همیشه سوال بود که مردم با این همه دغدغه جنگ، چطور اینقدر به سینما علاقه دارند؟ یک روز تصمیم گرفتم با پسرم به سینما بروم. فیلم «کمال‌‌الملک» اکران شده بود.

ساعت‌‌ها در صف منتظر ماندیم. وقتی وارد سالن شدیم، دیدم که شور و هیجان خاصی در فضای سینما حاکم است. مردم انگار به یک مراسم مقدس آمده بودند. سکوت حاکم بر سالن در حین نمایش فیلم، احترام خاصی به اثر هنری می‌‌گذاشت. بعد از پایان فیلم، بسیاری از مردم برای دقایقی در سالن ماندند و درمورد فیلم صحبت می‌‌کردند. آن روز فهمیدم که سینما برای مردم ما فقط یک تفریح نیست، بلکه یک مکان برای همدلی، گفت‌وگو و فراموشی موقت سختی‌‌هاست. این خاطره برای همیشه در ذهنم ماند که هنر چطور می‌تواند در سخت‌‌ترین شرایط، به مردم امید و آرامش بدهد.»

خاطره‌‌ای از یک سینما در جنوب شهر تهران

یکی از ساکنان قدیمی نازی‌‌آباد نیز در خاطرات خود گفته است: «ما در جنوب شهرسینما داشتیم که پاتوق بچه‌‌محل‌‌ها بود. در دوران جنگ، رفتن به سینما برای ما مثل یک مراسم مهم بود. یک روز تصمیم گرفتیم با چند تا از دوستان فیلم «بایسیکل‌‌ران» را ببینیم. بلیت گیر آوردن سخت بود و سالن همیشه پر. در میانه فیلم، که داستانی تلخ و پرفراز و نشیب داشت، ناگهان صدای آژیر قرمز بلند شد. صدای مهیبش در سالن پیچید و همه را شوکه کرد. کارکنان سینما اعلام کردند که همه به پناهگاه بروند.

اما خیلی‌‌ها از جا بلند نشدند. بعضی‌‌ها فقط سرشان را به سمت سقف گرفتند و بعد دوباره به پرده خیره شدند. انگار برایشان تفاوتی نداشت که موشک بیاید یا نه، می‌‌خواستند فیلمشان را تا آخر ببینند. برای ما، آن فیلم و آن سالن سینما، یک دنیای دیگر بود که ما را از واقعیت‌‌های تلخ بیرون دور می‌‌کرد. بالاخره بعد از چند دقیقه که آژیر قطع شد، فیلم از سر گرفته شد و همه با نفس عمیق، دوباره غرق در داستان شدند. آن روز فهمیدم که سینما برای مردم ما چقدر مهم بود؛ حتی از جانشان هم مهم‌تر.»

یک مادر هم درباره تماشای فیلم «شهر موش‌‌ها» همراه فرزندش گفته است: 

«دهه شصت بود و بچه‌‌ها خیلی سرگرم‌‌کننده نداشتند. وقتی خبر آمد که یک فیلم عروسکی برای بچه‌‌ها ساخته شده، انگار یک معجزه اتفاق افتاده بود. صف‌‌های بلیت برای «شهر موش‌‌ها» از یک ساعت قبل از شروع سانس تشکیل می‌‌شد. من با دختر کوچکم به سینما رفته بودم. همه سالن پر از خانواده‌‌ها و بچه‌‌ها بود. از همان ابتدای فیلم، بچه‌‌ها با شخصیت‌‌های موش‌‌ها ارتباط برقرار کردند و با هر حرکت آنها می‌‌خندیدند یا نگران می‌‌شدند. حس و حال سالن بی‌‌نظیر بود. در آن لحظات، همه دغدغه‌‌های جنگ، بمباران و موشک‌‌باران از یادمان رفته بود و فقط به شادی بچه‌‌ها فکر می‌‌کردیم. «کپل» و «نارنجی» و «دم‌‌دراز» برای ما و بچه‌‌هایمان قهرمان‌‌های واقعی بودند که در آن روزهای سخت، برایمان لبخند می‌‌آوردند. من هرگز آن لحظات را فراموش نمی‌‌کنم.»

یک سینمادار در شهر اهواز که در خط مقدم جنگ قرار داشت، خاطره‌‌ای تلخ و شیرین از فعالیت سینما در شرایط جنگی تعریف می‌کند: «ما مجبور بودیم سینما را با وجود حملات هوایی باز نگه داریم. مردم به سینما می‌‌آمدند تا لحظه‌‌ای آرامش پیدا کنند. ما هیچ وقت نمی‌‌دانستیم که آیا در حین نمایش فیلم، بمباران اتفاق می‌‌افتد یا نه.

ما حتی در سینما پناهگاه نیز داشتیم. در یکی از روزها، یک موشک در نزدیکی سینما اصابت کرد. صدای مهیب آن، سالن را لرزاند و شیشه‌‌های سینما شکست. مردم با ترس و وحشت از سالن فرار کردند. اما جالب اینجا بود که روز بعد، با وجود خسارات، باز هم صف بلیت تشکیل شده بود. مردم می‌‌گفتند: ما تسلیم ترس نمی‌‌شویم. زندگی باید ادامه پیدا کند. این روحیه مقاومت مردم، به ما انگیزه می‌‌داد تا سینما را تعطیل نکنیم.»

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.