عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- فیلم «بازی را بکُش» نخستین تجربۀ بلند محمدابراهیم عزیزی در مقام کارگردان است؛ فیلمی که میکوشد در قالب یک درام ورزشی-اجتماعی، روایتی قصهگو از فساد ساختاری در فوتبال ایران ارایه دهد.
محور اصلی داستان، مرگ مشکوک یک فوتبالیست جوان در جریان مسابقه است. موسی، برادرش ، با جرقهای عاطفی، به مسیر کشف حقیقت کشیده میشود؛ مسیری که لایههایی تاریک از تبانی، پنهانکاری و فساد نهادینه در ساختار ورزشی را نمایان میسازد.
درونمایۀ فیلم نه صرفاً سوگ از دسترفتن یک عزیز، بلکه نقد صریح یک ساختار معیوب است که مرگ را در لابهلای سکوتهای اجباری دفن میکند.
عنوان فیلم، «بازی را بکُش»، در همین راستا انتخابی معنادار است؛ هم اشارهای به حادثه مرگ در زمین بازی دارد، و هم کنایهای به ساختار فاسدی که «بازی»اش قربانی میگیرد.
این عنوان در دل خود نوعی فراخوان اخلاقی دارد: اگر قواعد بازی ناعادلانهاند، شاید تنها راه، پایاندادن به خودِ بازی باشد.
روایت فیلم، خطی و نسبتاً کلاسیک طراحی شده است: از لحظه بحران اولیه تا ورود شخصیت به دل ماجرا و مواجهه با تضادهای درونی و بیرونی.
با این حال، این مسیر گاه دچار لکنت و کندی میشود. بهویژه در نیمه میانی فیلم، کشش دراماتیک کاهش مییابد و برخی گرههای داستانی بدون اوجگیری کافی، بهشکلی سادهانگارانه باز میشوند.
خردهپیرنگهایی نظیر رابطه موسی با همسر یا مواجهه با گذشته ورزشیاش نیز بیشتر در حد اشاره باقی میمانند تا کنکاشی روایی.
شخصیت اصلی فیلم- موسی- یکی از نقاط قوت اثر است. او بهمثابه قهرمانی درونگرا، در مسیر تحول روانی قابلردیابی قرار میگیرد. از انزوا و سکوت به پرسشگری و در نهایت تصمیمگیری میرسد.
محسن کیایی با اجرایی کنترلشده و باورپذیر، بار اصلی فیلم را درست بر دوش میکشد. در نقطه مقابل، شخصیتهای فرعی اغلب تیپیک و تکمنظورهاند؛ کاراکترهایی چون مدیر باشگاه، دلال یا پزشک قانونی بیش از آنکه هویت مستقل داشته باشند، صرفاً حامل اطلاعات داستانیاند.
افشاگری در ساختاری که حقیقت ارزان نیست
در نگاهی جامعهشناختی، بازی را بکش فراتر از یک درام فردی، روایتی از دشواری «افشاگری» در دل ساختارهایی است که سرمایه، شهرت و مناسبات قدرت، حقیقت را به حاشیه میرانند. دنیای فوتبال، در این فیلم، تنها یک بستر روایی نیست، بلکه تمثیلی از ساختارهای کلانی است که در آنها دروغ، مصلحت و سکوت به ارزشهای باثباتتری از صداقت تبدیل شدهاند. شخصیت موسی، اگرچه در ظاهر مسیری شخصی را طی میکند، در واقع نماینده کسی است که در یک زیستجهان اجتماعی پُر از منافع و مناسبات پنهان، تصمیم میگیرد حقیقت را – ولو به بهای حذف شدن – دنبال کند.
افشاگری در چنین فضاهایی نه تنها با مقاومت مواجه است، بلکه به نوعی خودزنی اجتماعی تبدیل میشود؛ چرا که سیستم نه برای اصلاح، بلکه برای حفظ وضع موجود طراحی شده است. در چنین بستری، پرسش مهم این نیست که «حقیقت چیست؟» بلکه این است که «چه کسی جرأت دارد آن را بگوید؟»
فیلم با پایانی نسبتاً باز و دوپهلو به کار خود پایان میدهد. موسی به حقیقت رسیده، اما تصمیم نهاییاش مشخص نیست. این پایان میتواند استعارهای از سکوت اخلاقی باشد یا نوعی بلاتکلیفی درونی. در هر صورت، با لحن آرام و واقعگرای فیلم هماهنگ است.
بازی را بکش فیلمی است جسور در مضمون و محتاط در فرم. جسور از آنرو که به یکی از زوایای کمتر بازنماییشده فوتبال ایرانی پرداخته و محتاط از آن جهت که در روایتگری، کمتر درگیر ابعاد عمیقتر ماجرا شده است. اما نکتهای مهم در مورد چنین آثاری در سینمای ایران قابل چشمپوشی نیست: فیلمهایی با مضامین اجتماعی یا آثاری که ساختارهای موجود را به نقد میکشند، معمولاً با چالشهای جدی در فرآیند اکران، تبلیغ و حتی جلب مخاطب مواجهاند. عدم حمایتهای رسمی، محدودیتهای رسانهای، و گاه ناآمادگی فضای گفتمانی برای مواجهه با این روایتها باعث میشود چنین فیلمهایی، با وجود ارزشمندی محتوایی، در چرخه نمایش نادیده گرفته شوند یا مهجور بمانند.
با وجود کاستیهای روایی و شخصیتپردازی، میتوان بازی را بکش را نخستین گام قابلاعتنای عزیزی در سینمای اجتماعی ایران دانست؛ گامی که اگر در ادامه مسیر، تلفیق فرم و محتوای آن با دقت بیشتری دنبال شود، میتواند نویدبخش آیندهای پُرثمر برای این فیلمساز باشد. سینمای اجتماعی برای بقا نیاز به جسارت، حمایت و گفتوگویی آزاد دارد و این فیلم، اگرچه در اجرا محافظهکار است، اما جرأت مطرح کردن پرسش را دارد.