مهدی محمدی کلاسر_ ده سال پیش، در جلسهای که قرار بود "راهبردی" باشد، وحید جلیلی با چهرهای مصمم آمد تا به خبرنگاران بیاموزد چگونه با "متدهای جذاب"، مخاطب را جذب کنند. وقتی پرسیدم: «دعوت از آیتالله جنتی برای اختتامیه عمار، جزء همان تکنیکهای شماست؟»، رنگ از چهرهاش برگشت و گفت: «شما جنتی را نمیشناسید!». پرسیدم: "تسلط ایشان بر سینما چیست؟" با افتخار گفت: "ایشان در سخنرانیشان از فیلم توبه نصوح خاطره گفتند!" یعنی یک خاطره از یک فیلم قدیمی، مدرک "تبحر" در سینما شد؟! ناگهان یاد "عمو اصغر پیرمرد فامیل" افتادم—پیرمردی که پیش از پخش فیلم دادشاه از تلویزیون، تمام صحنهها را برایمان روایت میکرد، طوری که دیگر نیازی به دیدن فیلم نبود! با لبخند پرسیدم: "شما از عمو اصغر هم دعوت میکنید؟" مات و مبهوت پرسید: "کیه؟" گفتم: "کسی که از آقای جنتی هم سینماییتر است!"
سالها بعد او قائم مقام رسانه صدا و سیما شد. از جشنواره عمار به صدا و سیما رسیده بود.
درست در اوج حمله اسرائیل به ایران، با «آغل» خبرسازشان، از معرفت و مرزهای انتزاعی خود پرده برداشتند و در جایی که ملی گرایی به عنوان حلقه وصلی در دوران جنگ با دشمن همه را داشت دور هم جمع می کرد، حرف هایی را به این و ان نسبت داد که می گویند از خدا و پیامبر فاصله بگیرید و به ملت بچسبید. و سپس درباره ان حرف ها موضع گرفت.
پاسخ به او کار راحتی بود. به شرطی که آقای مجری برنامه یک عمو اصغر در فامیل داشت یا این که اجازه حرف زدن در برابر قائم مقام سازمان خود را دریافت کرده باشد.
عجیب است؛ عده ای هر وقت ملت یکپارچه میشود، نقشهشان را از جیب بیرون میکشند. نمایششان همیشه یکسان است: درست وقتی که دشمن از بیرون حمله میکند، اینها از درون سنگر ملی را میشکنند. اساسا این ها مرا یاد بعضی از کامنت های سایت تابناک خودمان می اندازد. در بین مخاطبان علاقه مند و اهل تحلیل تابناک که نظرات خود را درباره مظالب درج می کنند، دو سه نفر هستند که کامنت هایشان ظاهرا دلسوزانه است، اما اولا ناگهانی و بی ربطند، و دوم این که به احتمال قریب به یقین، بابت این ماموریتشان پول خوبی می گیرند. مثلا طرف آمده و زیر مطلبی که درباره اشتباهات دولت درباره همسان سازی حقوق بازنشستگان است، نوشته: «واقعا دغدغه شما همین است؟ دعا برای ظهور امام زمان را رها کرده اید و درباره همسان سازی می نویسید؟»
اینها گویی وظیفهشان این است که هرگاه مردم به سمتِ همگرایی میروند، تیشه به دست بگیرند و بکوشند تا شکافی تازه ایجاد کنند. اما دیگر مردم بیدار شدهاند. میدانند که پشتِ این نمایشها ، نه به ایران اعتقادی هست، نه به اسلام. که اگر بود، این را هم می گفتید که «حب الوطن من الایمان». یا درک می کردی که وقتی قرآن از کوچ پیامبر از مکه به مدینه، به عنوان هجرت یاد می کند، یعنی وطن به معنای خاک و سرزمین جغرافیایی هم، اعتبار دارد که بسیار هم اعتبار دارد. وگر نه از این رفتن،به عنوان هجرت از وطن یاد نمی کرد.
مگر نه این که معرفت و ایمان اسلامی در مدینه، بسیار بیشتر از مدینه گسرش یافت و اگر صرفا مفهوم و دغدغه مورد نطر وحید جلیلی اعتبار داشت، همان مدینه را وطن او باید قلمداد می کردیم. پیامبر اما، هر اتفاق و پیروزی در مدینه به دست می آورد، همچنان از موطن خود، به دور است و با نگاه قرآن کریم، پای هجرت در میان است.
آقای جلیلی اگر معرفت، همان معرفت انتزاعی در ذهن شما باشد، که هیچوقت ملموس و مشخص نبوده، پس چرا ، خانه خدا را در سرزمین دیگر، پذیرفته اید و به زیارتش می روید؟ پس مکان و جغرافیا وملت اهمیت دارد. اصلا همین دشمن صهیونیستی ما، چرا از ریشه ودر اندیشه، همچنان به نیل تا فرات می اندیشد؟ پس در این آیین ها هم اعتبار دارد.
البته من مثل شما نمی اندیشم و مثل شما هم یک طرفه به قضاوت نمی نشینم. اتفاقا بخشی از حرف شما نیز درست است. اما مساله اساسی و مهم، بیان حرفی است که بی محل است. در شبی که رسانه صدا و سیما می تواند به همگرایی ها و همدلی ها _با هر محوریتی_کمک می کند، چرا تبدیل به عاملی برای بر هم زدن وحدت و همگرایی جامعه می شود؟
آری، همیشه درست وقتی که ملت یکپارچه میشود، بعضی ها، مثل جذامیهای تاریخ، از گوشههای تاریک بیرون میخزند تا زخم کهنهشان را بخارانند.
وقتی جهالت، حسابشده و درست در لحظهای که خرد سلیم میگوید "سکوت کن"، حملهور میشود، دیگر نامش هر چه است، نادانی نیست.
آقای جلیلی، درست وقتی سازمان کنفرانس اسلامی در قبال حمله اسرائیل، سکوت کرد و انگار اصلا نبود، تو تئوریهای ضد ملیگرایی را از گنجینهکهنهات بیرون کشیدی تا همین تنها محور تازهه احیا شده را نیز بر باد دهی.
همان که یکروز سحر امامی در آن، آواز وطن سر داد و شما در شبی ، خواست ید آن را هم با اغلتان، به فراموشی بسپارید. اصلا چه وقت تئوری پرداری است این زمان؟ زمانی که ساختمان شیشه ای سازمانتان در اتش می سوزد.
«وطن»، آن «دژِ استوار» است که حتی «شاهزادههای فراری» را هم مجبور میکند دم از عشق به آن بزنند—هرچند در عمل، راهی جز «خنجر زدن به پهلویِ آن» نداشته باشند! ولی وقتی ما از ایران حرف میزنیم، دقیقاً میدانیم از چه میگوییم—نه مثل شما که آرمانها و آرزوهایتان کلیاتی است که مصداقش همواره در تناسب با منافعتان در حال تغییر است.
«ارزشهای گنگِ ولی کاربردی!»
ملت» همان کلمهی مقدسی است که در جنگ، «مُلک» را از سقوط نجات می دهد.
«آتشبس» شده، اما «دشمنبس» نشده! این را از همان «مورچههای زیر دیوار» هم میتوان فهمید که چطور آرامآرام، سنگهای انقلاب را میجوند. بعضیها هم، در پوشش «غیرتِ انقلابی»، مشغول «تیغ زدن به رگِ وحدت» هستند. «خودشان را خادم مینامند، اما کارِ خائن میکنند»—مثل همان «خوشهچینانِ شبجو» که روز، دم از اخلاص میزنند و شب، انبارها را خالی میکنند. فرقی نمی کند که؛ فقط جنس ها تفاوت دارد.
به نظرم شما اینها را خوب متوجه می شوید آقای قائم مقام رسانه ای که سالهاست تقلا می کنید تا این رسانه تان را رسانه «ملی» بنمایانید و درست در شب های جوشش غیرت ملی، از آغل سخن می گویید!
دبیر سرویس اجتماعی