عصر ایران؛ امید جهانشاهی- مقاومت در برابر دشمن خارجی و تجاوز بیگانه، فضای میهن دوستی و ستایش وطن را شکل داده است. همه جا نوای ایران ایران غالب و پر رنگ است. در شعر و ترانههای شاد تا حتی نوحه ها درمحرم نام وطن میتپد. در سیاست هم درهمه تحلیلها تجلیل ایران محور است.
این فضا اما بیش از میهن دوستی است و منحصر به فضای مقاومت در برابر تجاوز دشمن بیگانه نیست و البته در مقابل تجاوز دشمن تشدید و تکثیر شده است.
سالهاست به دلایل مختلف میل به ایرانگرایی در حال پر رنگ شدن است. نامگذاری فرزندان که در نگاه نخست یک انتخاب شخصی و سلیقه فردی به نظر میرسد در واقع یک رفتار اجتماعی و زبانی است که از تغییراتی در فرهنگ و اجتماع خبر میدهد.
رشد محسوس نام های ایرانی در سالهای اخیر در شهرهای بزرگ یک نشانه اجتماعی است که از تغییری در امیال عمومی خبر میدهد.
گرایش بیشتر به انتخاب مکانهای ملی چون پاسارگاد و تخت جمشید و آرامگاه خیام در سالهای اخیر برای مناسبتهایی چون نوروز را نمیتوان صرفاً به نشانه اعتراض گذرای سیاسی تنزل داد. اینها نشانه تغییراتی در بستر اجتماعی سیاسی جامعه است که سهمی بیشتر برای ایرانیت و اولویتی جدی تر برای «ایران» را صدا میزند و مطالبه میکند.
این میل و گرایش البته مبارک است. نوعی بازیابی خود به مثابه ملت بزرگ ایران است. بازگشتی مبارک به ملت و فرهنگ ایرانی که البته بخش اعظم آن فرهنگ ارزشمند و ارزشهای اخلاق اسلامی است. و از منظری دیگر، این بازیابی را میتوان بازگشت از آرمانها و آموزههای «سوسیالیسم اسلامی»، «تقوای انقلابی»، «مبارزه با جهان کفر و سرمایهداری»، «بیطبقه توحیدی» و ... که به تعبیر دکتر سید جواد طباطبایی همچون خاکی بر چشم و چهره ایرانیان پاشیده شده بود. و امروز با به تدریج زدودن این خاکها و خاکسترها، ایرانیان و بویژه و اتفاقاً بیش از همه، نسل جوانتر، بیش از هر زمان به آرمانهای اصلی و کلیدی انقلاب یعنی استقلال و آزادی بها میدهند. چراکه تجاوز بیگانه همه را نسبت به اهمیت استقلال بیدار کرده و آزادی هم که «تمام سویه انسان» است.
این بازگشت و این حس شریف میهن دوستی از دیرباز آرزوی عاشقان آبادی ایران بوده است که آنرا چون پیش شرط و بستر حرکت به سوی آبادی ایران میدانستند.
حسین کاظم زاده از روشنفکران بزرگ مشروطه خواه و ایراندوست که به واسطه انتشار نشریه ایرانشهر به کاظم زاده ایرانشهر معروف است، گفته بود: «به عقیده من تا روزی که یک حس متین ملیت تمام قلوب را به اهتزاز نیاورده و تا روزی که ملیت بر همه شوون اجتماعی سیاسی و اقتصادی و دینی غالب و مرجح نشده است. ایران را امید نجات و ترقی نیست.»
امروز این «حس متین ملی در تمام قلوب ایرانی» وجود دارد. حتی پیش از این خیزش میهن دوستی ناشی از تجاوز دشمن، بسیار قوی هم وجود داشت.
یک مثال، همان سیل لایک و کامنت تحسین و بازنشرهای پرشمار ویدیوی سخنان سهراب پورناظری، هنرمند نازنین ایران زمین، در برنامه اکنون سروش صحت که با عشق میگفت:
«ایران برای ماها منتهای شادیه، برای ما دماونده، بیستونه، کابله، دوشنبه است سمرقنده، آتش نوروز کردهاست، دعای داریوشه، کتیبه کوروشه، فردوسیه، حافظه، سعدیه، خواجه نظام الملکه، محمد علی فروغیه، ایران برای ما حنجره قمر الملوک وزیریه، ایران برای ما صدای اون دختر آذریه که توی باکو داره مقام می خوانه، اینها برای ما منتهای شادیه، و سرحد رنج و اندوهه، از اون زخم هجوم تازی و تتار گرفته تا خاموشی آتش نوروز در مزار شریف، تا تلخی شکست احمد مسعود از طالبانه، تا اون دو تا دختر قهرمان شطرنجی که می نشینند رو به روی هم مسابقه میدهند زیر دو تا پرچم کشور دیگه، زخم تشنگی ارومیه است، ایران برای ما سرحد شادی ها و منتهای دردها و رنج هاست. و همینه که پایدار مونده، می گه: گمان مبر که به پایان رسید کار مغان. هزار باده ناخورده در رگ تاک است. و برقرار میماند. برقرار میماند. کسی نمیتواند این سرزمین و این فرهنگ را از بین ببرد.»
باری، قطعا برقرار میماند اگر از این عشق پلی بسازیم به شناخت ایران و این شناخت را پلهای کنیم برای توسعه ایران، که تنها راه قوی شدن توسعه است و باقی شعار است و شعار و شعار و شعار و لعنت بر شعار. بدون توسعه باید نگران ایران بود. توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و توسعه در فرهنگ و هنر لازمه قدرت ملی است. با تکیه بر اقتصاد دستوری و با رویکردهای بسته در سیاست و فرهنگ نمیتوان ایران قوی ساخت. به تعبیر خوب سید شهاب الدین طباطبایی، معاون امور ارتباطات رییس جمهور، «اگر همه برای ایران هستند، ایران هم باید برای همه باشد.»
تجاوز اخیر اسراییل و «تنهایی استراتژیک ایران» اما نشان داد بدون توسعه باید نگران «ایران» بود.
به تعبیر دکتر عباس آخوندی :«نگران ایرانم، نگران فقر، منازعهی بینالمللی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی ملتی که هستهی مرکزی یک تمدن چندین هزار سالهاست. ملتی که باید عنصر اصلی پیوند ملتهای منطقه و مایهی ثبات و توسعه خود و پیرامون باشد، دچار کشمکشهای بیپایان و بیانتهایی شدهاست. سرزمینی که چهارراه تبادل جهان است، فرقهای از سر جهل و عناد چهارطرف آن را بستهاند و آن را تبدیل به قلعهای محصور نمودهاند.
تمدن ایران محصول تجارت آزاد و آمدوشد اقوام و خرده فرهنگهای گوناگون و گفتوگوی فرهنگی و مدنی شرق و غرب و شمال و جنوب عالم بودهاست. حصر هیچگاه سرنوشت و ویژگی ملت ایران نبودهاست. لیکن اینک بهنام فریبنده خودکفایی و با سلب آزادی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تجاری تبدیل به ملتی بریده از جهان و درحسرت حضور در میدانهای رقابت جهانی شدهاست. بیهوده نیست که شاهد سیل مهاجرت ایرانیان از پیر و جوان هستیم. با این وجود من به ذخیره فرهنگی این ملت و نیروی اندیشه تکتک ایرانیان باور دارم. لیکن به هوش باشیم که این نیرو تنها در یک صورت از قوه به فعل در میآید و آن هم همافزایی از رهگذر یک گفتمان ملی است. من گفتمان ایدهی ایران را در میان میگذارم. گفتمانی که بر بنیان آموزههای تمدنی ایران، ارزشهای ملی ایرانیان، شناخت دقیق فرصتها و ویژگیهای سرزمینی ایران و بازخوانی تاریخ ایران اعم از پیش از اسلام، دوره اسلامی، دوره مدرن به ویژه مشروطه استوار شدهاست ... »