خبرگزاری مهر، گروه استانها: نخستین تابشهای خورشید، هوای همدان رنگ دیگری به خود میگیرد؛ نسیم صبحگاهی، عطر نذری و بوی تربت را در دل محلههای قدیمی و خیابانهای پر رفتوآمد شهر میپراکند.
همهجا نشانههای ماتم و سوگ سیدالشهدا (ع) نقش بسته؛ از پرچمهای سیاه فراز بام خانهها و سردر مغازهها، تا چادرهای موکبی که در گوشهگوشه شهر برافراشته شدهاند، تا پرچمداران و علمکشان دستهها که آمادهاند غوغای عاشورا را زنده کنند.
همدان، این دارالمؤمنین و دارالمجاهدین، روز عاشورا جلوهای سراسر متفاوت دارد. مردمش، با هر رنگ و لهجهای و از هر محله و نسبتی، زیر یک پرچم جمع شدهاند؛ پرچم سوگ سالار شهیدان. کوچهها و خیابانهای شهر، از صبح زود میزبان موجی خروشان از دستههای سینهزنی و زنجیرزنیاند که با صفوف منظم و چهرههای گریان، به یاد غربت و مظلومیت حسین بن علی (ع) گام برمیدارند.
در جایجای شهر، صدای طبل و سنج و بلند بودن ضجههای نوحهخوانها فضا را سنگین و سوزناک میکند. صدای «یا حسین» و «یا ابوالفضل» چنان اوج میگیرد که گویی تمام جهان را فرا گرفته است.
بسیاری ایستادهاند، اشک بر دیده، بعضی آرام زیرلب زمزمه میکنند و برخی بیاختیار اشک میریزند. نظم و وحدت دستهها، حیرتانگیز است؛ جوانان، کودکان، پیران هرکدام نقشی بر عهده دارند. برخی دست بر سینه، با هر ضرب آهنگ، حس حضور در دشت کربلا را زنده میکنند و برخی زنجیرها را تا سرحد توان بر شانههای خود فرود میآورند، نه برای نمایش، که برای همراهی صادقانه با درد اهلبیت.
دستههای باشکوه سینهزنی، هرکدام هویتی و ریشهای دارند؛ بعضی از خانههای قدیمی محله سرچشمه حرکت میکنند، بعضی از مسجد جامع، برخی هم از نقاط دورتر. اما همه به هم پیوستهاند؛ در طول مسیرها، دستههای کوچک به دستههای بزرگتر میپوندند، نغمهها با هم ادغام میشود و صدای واحدی شکل میگیرد. تا چشم کار میکند، سیاهی جمعیت پیداست؛ هر کس، دستی بر سینه و دلی سوخته در غم حسین (ع) دارد.
روی علمهای بلند، نوشتههایی از جنس اندوه و ایثار میدرخشد:
«یا حسین مظلوم» و «یا اباالفضل العباس» … پرچمداران پرچمها را با نیت پاک بر دوش گرفتهاند، گردان علم را با افتخار بالا میبرند و زیر لب ذکر میگویند. در مسیر دستهها، پیرزنها و جوانان در خانهها بساط چای و آب و شربت برپا کردهاند؛ دستی به دعا دارند و نگاهی به آسمان، تا نذرشان مقبول گردد.
در مسیر حرکت دستهها، همهمه و اشک در هم آمیخته است. نوحهخوان با صدایی پر سوز میخواند: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است…» و مردم از عمق دل زمزمه میکنند؛ نه صرفاً با زبان، که با جان و دل.
در لحظات اوج مراسم، درست پیش از اذان ظهر، حال و هوای شهر دوچندان معنوی میشود. همهچیز، گویی به احترام یاد عاشورا، آرامتر و موقرتر میشود. فرشهای گسترده در مسیر حرکت دستهها، سجادههایی میشود برای راز و نیاز، برای نمازی که با اشک چشمان برپاست؛ نمازی که بعد از قرنها هنوز، بخاطر نام حسین (ع)، در قلبها زنده است. دعای دستهجمعی در اوج حزن و اندوه، آسمان همدان را با زمین پیوند میزند.
حتی کودکانی که کنار مادرانشان نشستهاند، مفهوم غم را با نوای عزاداری حس میکنند؛ بعضیشان پارچه سیاه بر سردست بستهاند و بعضی کوچکترها با صدایی کودکانه نوای «حسین، حسین» سر میدهند.
غذاهای نذری یکی پس از دیگری میان مردم تقسیم میشود؛ بوی برنج و گوشت قیمه و آش و شلهزرد در هوا موج میزند. دستها برای برداشتن لقمهای نذری، نه به نیت سیر شدن، که به شرافت برکت پیدا میکند. حضور در این سفره و میان این جمع، معنایی متفاوت دارد؛ همه به یاد آقا و مولای خود عزاداری میکنند و نذورات را به عشق او بر دهان میبرند.
تا شام عاشورا، صدای عزاداریها ادامه دارد و شهر هنوز آرام نگرفته است. کوچهها خلوت میشود، اما پرچمهای برافراشته و آثار اشک بر صورت مردم، نشانهای است از استمرار این غم و عشق.
عاشورای همدان این شهر ایمان و جهاد هر سال پرشورتر و پرجمعیتتر، غم دشت کربلا را زنده میکند. همین اتحاد و همدلی، راز مانایی و شکوه این مراسم است و تا حسین (ع) در دل مردم زنده است، همدان هم هر سال در محرم و عاشورا، عاشقانه خواهد سوخت.