برترینها: پرسولیس این روزها عصر تازهای را آغاز کرده. اتفاقات اخیر موجب شد تا اسماعیل کارتال قید برگشت به ایران را بزند تا پرسپولیسیها سکان هدایت تیمشان را به دست وحید هاشمیان بسپارند. کسی که ظاهرا علالیترین مدرک یوفتا را دارد و در فوبتال آلمان و حتی تیم ملی ایران کار کرده اما سابقهای به جدیت پرسپولیس ندارد. به هر حال او ماموریتی سخت در پیش دارد. هواداران به شدت به موفقیت او مشکوکند و کارشناسان نیز اقبال او را زیاد محتمل نمیدانند. در این مطلب به سراغ بررسی احتمالات پیش روی آقا وحید میرویم. با ما همراه باشید.
آرمن ساروخانیان درباره ماموریت دشوار هاشمیان در لیگ برتر در فوتبال ۳۶۰ مینویسد: وحید هاشمیان انتخابی غیرمنتظره برای جانشینی اسماعیل کارتال بود و تردیدها درباره موفقیت او روی نیمکت پرسپولیس تا حد زیادی طبیعی است. هاشمیان دورههای مربیگری مهم اروپا را طی کرده، ولی تجربه سرمربیگری در بالاترین سطح را ندارد و دشواریهای مدیریت تیم پرطرفدار پرسپولیس ماموریتش را پیچیدهتر میکند. انتظار میرفت هاشمیان زودتر از این وارد چرخه مربیگری فوتبال ایران شود، ولی خودش وسواس زیادی داشت که پلهپله بالا بیاید و شخصیتش هم طوری نیست که این در را به زور باز کند. اگر استعفای اجباری کارتال نبود، احتمالا به این زودی چنین فرصتی به هاشمیان نمیرسید.
هاشمیان از بازیکنان ثابت تیم ملی در جام جهانی 2006 و از نسل دوم لژیونرهای فوتبال ایران است. نسلی که اولینبار دروازههای اروپا را به روی فوتبال ایران باز کرد، اعضای تیم ملی در جام جهانی 1998 بودند. صعود دراماتیک و غیرمنتظره به این تورنمنت و گشایشهای دیپلماتیک وقت به بازیکنانی مثل علی دایی، کریم باقری، مهدی مهدویکیا، خداداد عزیزی و مهدی پاشازاده فرصت داد پیراهن تیمهای اروپایی را به تن کنند. فوتبال ایران قبل از آن در صحنه بینالمللی تقریبا ناشناخته بود؛ بدون جام جهانی فرصت معارفه ستارگان ایرانی وجود نداشت و محدودیت سهمیه پیش از قانون بوسمن (1995) رسیدن به تیمهای اروپایی را غیرممکن میکرد.
انتظار میرفت که با بازگشت این لژیونرها موج نویی راه بیفتد و آنها آموختهها و تجاربشان از بالاترین سطح را به ساختار فوتبال ایران وارد کنند، ولی آنها نتوانستند در سلسله مراتب مربیان به جایگاه بالای مد نظر برسند و موفقیت و تداوم چندانی نداشتند. مرور فهرست مربیان قهرمان لیگ برتر هم یادآوری میکند که این لژیونرها سفرای موفقی از فوتبال اروپا در ایران نبودهاند.
در میان لژیونرهای پرشماری که در بازگشت به ایران وارد دنیای مربیگری شدند، فقط علی دایی و فرهاد مجیدی توانستند جام قهرمانی لیگ را بالای سر ببرند. دایی، چهره مطرح فوتبال ایران با سابقه سالها بازی در بوندسلیگا حتی پیش از پایان دوران بازیاش وارد این حرفه شد. او در شروع لیگ ششم بازیکن سایپا بود و با کنار رفتن ورنر لورانت در نقش سرمربی – بازیکن این تیم را به قهرمانی رساند. دایی در ادامه دوران مربیگریاش نتوانست قهرمانی دیگری در لیگ برتر به دست آورد و در مقدماتی جام جهانی 2010 هم ناکام بود. مجیدی دوران کوتاهی در راپید وین اتریش بازی کرد و بعد از آن سالها در لیگ امارات بود. او در لیگ بیستویکم استقلال را به قهرمانی بدون شکست رساند و بعد از آن برای مربیگری راهی لیگ امارات شد.
این دو قهرمانی برای فهرست طولانی بازیکنانی که در سالهای 1990 و 2000 میلادی زیر نظر مربیان مطرح فوتبال اروپا بازی کردند ناچیز است. دلایل مختلفی وجود دارد که چرا آنها در کسوت مربی به قله لیگ برتر نرسیدند. گروهی در باد شهرت دوران بازیگری خوابیدند، بعضی دیگر ممارست کافی نداشتند و عدهای هم برای این کار ساخته نشده بودند. البته توجیهاتی هم برای دور ماندن این گروه از سطح بالای مربیگری مطرح میشود، از جمله اینکه در فضای خاص فوتبال ایران، دانش فنی برای موفقیت کافی نیست و در کنار آن مدیریت تیم، رسیدگی به مشکلات باشگاه و کنترل حواشی بیرونی هم ضروری است. همین استدلال است که موفقیت هاشمیان در پرسپولیس را با تردیدهایی روبرو کرده است.
در سالهای گذشته مربیانی با پرسپولیس موفق بودند که به خوبی توانستند فضای رختکن را کنترل کنند و با بازیکنان اخلالگر برخورد قاطعی داشتند. فصل گذشته گاریدو و کارتال با سابقه مربیگری در لالیگا و لیگ ترکیه سرمربی پرسپولیس بودند، ولی باز هم زمزمههایی از اختلافات داخلی به گوش میرسید و در پایان فصل عیان شد. هاشمیان علاوه بر پیدا کردن راه حلهای فنی برای ساختن یک پرسپولیس جدید، باید بعضی ستارههای سرکش تیمش را مدیریت کند، نظر هواداران پرشمار تیمش را جلب کند، حواسش به پیرامون باشگاه باشد و با حاشیههای عمدتا ناخواسته لیگ ایران هم کنار بیاید. پیش بردن همزمان همه اینها کار آسانی نیست و با روحیهای که از هاشمیان سراغ داریم، شاید برای حل این معادله چندمجهولی هنوز آماده نباشد.
روزنامه خراسان در شماره امروز خود نوشت: همانطور که میدانیم طی سالهای اخیر باشگاههای بزرگ روی استفاده از سرمربیان جوان و باانگیزه سرمایهگذاری میکنند البته با استفاده از کادر قدرتمند و با تجربه که بتواند مکمل خوبی برای سرمربی باشد. با این حال رویکرد تازه پرسپولیس به دلایل مختلف به مذاق هواداران خوش نیامد.
بسیاری از سرمربیان تحولگرای دنیای فوتبال مثل ونسان کمپانی ۳۹ ساله، ناگلزمن ۳۷ ساله و... حداکثر ۴۰ سال دارند و در کمترین زمان ممکن از پایان فوتبالشان هدایت تیمهایی را عهدهدار شدند. اما هاشمیان ۴۸ ساله است و طی ۱۳ سالی که از دوران فوتبالش گذشته تا بهحال سرمربی هیچ تیم بزرگی نبوده است.
هاشمیان نه عنصر جوانی را دارد؛ نه متغیر مهمی چون تجربه را. او در تمام این سالها هدایت تیم مهمی را به عهده نداشته و در همان تیمهایی هم که در سطح پنجم فوتبال آلمان و ردههای پایه هامبورگ هدایت کرده، دستاوردی نداشته است. او در دو مقطع هم کمک مربی تیم ملی بوده که لااقل یک مرتبهاش با حضور ویلموتس دوران سیاه فوتبال ملی ما بود.
هاشمیان در فوتبال ما یک جنتلمن تمام عیار است؛ بیحاشیه و متمرکز روی کارش. اما برای لیگ برتر ما که مربی باید حق تیمش را با سروصدا لب خط بگیرد؛ قبل و بعد بازی با مصاحبههایش جنگ روانی راه بیندازد و بازیکنان را با تشر هدایت کند، این خصلت هاشمیان نگران کننده است. آنهم وقتی پای تیمی بزرگ و پرحاشیه مثل پرسپولیس در میان است که حتی یحیی گلمحمدی هم در آن دردسر زیادی داشت.
برای باشگاهی مثل پرسپولیس که مشکلات مالی متعددی دارد، وجود یک سرمربی که بتواند امکانات، بازیکن و زیرساخت را از مدیریت بگیرد، ضروری است. هاشمیان بهعنوان یک مربی کم تجربه میتواند برای برگزاری اردو و تقویت تیم، مدیری مثل درویش را تحت فشار بگذارد؟
اگر هاشمیان بعد از مربی چون برانکو که تیم را حسابی ساخته بود، مربی میشد میتوانست با همان دستفرمان از ساختار قدرتمندی که یک مربی باهوش و کارکشته ساخته برای تیمش استفاده کند و جلو برود. اما این روزها پرسپولیس حال و روز خوبی ندارد؛ گاریدو و کارتال هرکدام زمین سوختهای برای نفر بعدی باقی گذاشتند.