تهران و کرج این روزها در خفقانِ خاکستریِ ریزگردها خفه شده اتد. آسمان به رنگ خاک درآمده، نفسها سنگین شده و چشمها میسوزد.
به گزارش سرویس اجتماعی تابناک، شاخص کیفیت هوا به شرایط عجیبی رسید؛ که نه یک هشدار، بلکه فریادی از زمینی است که دیگر تاب مقاومت ندارد. اما در این میان، گویی هیچ نهادی حاضر نیست مسئولیت این خفگی جمعی را بپذیرد. هر سازمانی انگشت اتهام را به سمت دیگری میگیرد، گویی بحران ریزگردها محصول دست نامرئی طبیعت است، نه نتیجه سالها سوءمدیریت و بی تدبیری.
با وقوع آلودگی هوا و ریزگرد در آسمان تهران این سوال در برخی از صفحات مجازی مطرح شده است که آیا آلودگی هوای تهران نتیجه جنگ اخیر است؟ پاسخ به این سوال منتفی و منفی به نظر میرسد چرا که وقوع ریزگرد در مناطق دیگر دنیا نیز رخ داده و نقشهها روایتگر این موضوع هستند. لذا ریزگردهای اخیر ربطی به جنگ اسرائیل علیه ایران دارد و در سالهای گذشته هم در شهرهای متعدد کشورمان جریان داشته است.
سمیه رفیعی، رئیس فراکسیون محیط زیست مجلس، به صراحت اعلام کرده که ستاد ملی مقابله با گردوغبار نتوانسته از گسترش کانونهای داخلی گردوغبار جلوگیری کند. او حتی از تحقیق و تفحص مجلس از این ستاد خبر داده است. اما سوال اینجاست: آیا این تحقیق هم مانند بسیاری از مصوبات قبلی، در کشوی میزها خاک خواهد خورد؟ رفیعی به اختصاص اعتبارات قابل توجه اشاره میکند، اما میگوید نه تنها مشکل حل نشده، بلکه وضعیت بدتر هم شده است. پرسش کلیدی این است: این بودجهها کجا خرج شد؟ چرا هیچ نهادی پاسخگو نیست؟
رفیعی از وزارتخانههای بهداشت، کشور و سازمان محیط زیست خواسته تا "ورود جدی" داشته باشند، اما به نظر میرسد این نهادها سالهاست در خوابِ عمیقِ بیمسئولیتی فرو رفتهاند. سازمان محیط زیست مدام بر منشأ خارجی ریزگردها تاکید میکند، اما آیا این توجیهی برای ناتوانی در مهار کانونهای داخلی است؟ تالاب صالحیه، که روزی میزبان پرندگان مهاجر بود، امروز به دشتی خشک و کانونی برای تولید ریزگرد تبدیل شده است. حقابه این تالاب سالهاست تأمین نشده. آیا این "ترک فعل" نیست؟
تالاب صالحیه یکی از نمادهای بارز مدیریت نادرست منابع آبی است. کاهش بارندگیها، حفر چاههای غیرمجاز، سدسازیهای بیرویه و توسعه کشاورزی بدون برنامه، همگی دست به دست هم دادند تا این تالاب را به کانونی برای تولید ریزگرد تبدیل کنند.
دکتر شهبازی، معاون سازمان زمینشناسی، اشاره میکند که خشکسالی یک واقعیت است، اما چرا برای مقابله با پیامدهای آن برنامهای وجود نداشت؟ چرا کانونهای گردوغبار سالهاست شناسایی شدهاند، اما اقدام عملی برای مهار آنها انجام نشده است؟
شینا انصاری رئیس سازمان محیط زیست از تقویت دیپلماسی محیطزیستی سخن میگوید، اما آیا این حرفها برای مردمِ درگیر با ریزگردها که امروز و فردایشان در خطر است، فایدهای دارد؟ بله، بخشی از ریزگردها از عراق و دیگر کشورهای همسایه میآیند، اما چرا کانونهای داخلی روزبهروز گستردهتر میشوند؟ آیا دیپلماسی میتواند خشکیِ تالاب صالحیه را جبران کند؟
جلسات اضطراری استانداری تهران برای تعطیلی ادارات، هرچند ضروری به نظر میرسد، اما بیشتر شبیه مسکنی موقتی است. تعطیلی یک روزه دو روزه شهر، مشکل ریشهای را حل نمیکند. آیا زمان آن نرسیده که به جای واکنشهای مقطعی، برنامهریزی بلندمدت برای احیای تالابها و کنترل منابع تولید ریزگرد در دستور کار قرار گیرد؟ برخی کارشناسان معتقدند دولتها نه تنها نتوانستند از خشک شدن تالابها جلوگیری کنند، بلکه با سیاستهای نادرست آبی و کشاورزی، بحران را تشدید کردهاند.
شاید کمتر کسی به نقش مردم در این بحران توجه کند، اما الگوی مصرف آب، کشاورزی غیراصولی و تقاضای بیرویه برای توسعه، همه در نهایت به خشک شدن زمینها و افزایش ریزگردها دامن زدهاند. آیا وقت آن نرسیده که جامعه نیز سهم خود در این فاجعه را بپذیرد و در تغییر رفتارهای روزمره تلاش کند؟
به نظر میرسد هیچ نهادی خود را مسئولِ مستقیم این فاجعه نمیداند. ستاد ملی گردوغبار میگوید دستگاهها همکاری نکردهاند، سازمان محیط زیست میگوید بودجه کافی نبوده، وزارت کشور میگوید وظیفهاش نظارت است نه اجرا، و مجلس هم فقط تحقیق و تفحص میکند. در این میان، مردم تهران و کرج هستند که باید خاک بخورند و منتظر بمانند تا شاید روزی یکی از این نهادها از خواب بیدار شود.
آیا وقت آن نرسیده که به جای شعار و فرافکنی، یک نهادِ مشخص به عنوان مسئولِ اصلی معرفی شود و پاسخگو بماند؟ یا باز هم باید شاهد این چرخه باطل باشیم: "همه مقصرند، پس هیچکس مقصر نیست." فردا ممکن است دیگر فرصتی برای نفس کشیدن باقی نماند.