ایران پیش از انقلاب به نیابت از آمریکا در منطقه می‌جنگید/اف‌پنج را انتخاب کردم چون می‌خواستم تنها بپرم

تابناک دوشنبه 23 تیر 1404 - 00:12
فقط ACM داشتیم. چون ایران، پراکسی آمریکا بود و به نیابت از آمریکا در منطقه می‌جنگید. این‌دوره را گذاشتند چون می‌خواستند خلبانان ایرانی را ببرند در ظفار بجنگند. یعنی دلشان برای ما نسوخته بود. آمدند و بدو بدو برای دوره انتخابمان کردند و بردند. پس این‌دوره، هدیه و لطف نبود. منافع خودشان بود.

پیش از انقلاب به نیابت از آمریکا در منطقه می جنگیدیم/اف‌پنج را انتخاب کردم چون می‌خواستم تنها بپرم

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، پس از گفتگو با امیران خلبان جهانگیر قاسمی، حسین هاشمی و صمد ابراهیمی در قالب مرور و بررسی خاطرات و کارنامه جنگ خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال‌های دفاع مقدس، سراغ امیر خلبان کاظم عباس‌نژادی از خلبانان هواپیمای شکاری F5 تایگر رفتیم.

بخش اول گفتگو با امیرْ عباس‌نژادی درباره ورودش به نیروی هوایی و چگونگی خلبان‌شدن اوست. همچنین چرایی انتخاب هواپیمای اف‌پنج برای پرواز در این‌بخش مطرح می‌شود. در دومین‌بخش گفتگو هم شروع جنگ در پایگاه شکاری دزفول و کارنامه جنگی این‌خلبان ایرانی دنبال می‌شود.

گفتگوهای پیشین‌مان با امیران و ایثارگران نیروی هوایی ارتش در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:

گفتگو با امیر خلبان جهانگیر قاسمی - خلبان فانتوم F4 و بوئینگ 747:

* «نزدیک بود هواپیمای سوخت‌رسان خودی را به اشتباه بزنیم!/آموزش‌های استاد آمریکایی در جنگ به کارم آمد»

* «میراژ دشمن را که زدیم، میگ ۲۳ ما را زد/محققی مدیر آموزش بود ولی اسم خودش را برای پرواز می‌نوشت »

* «کشتی‌های دشمن را در خلیج‌فارس با ملاحظه و وسواس می‌زدیم/خلبان‌های اسرائیلی را درک نمی‌کنم!»

گفتگو با امیر خلبان حسین هاشمی - خلبان و معلم‌خلبان شکاری F5

* «۲۰ شهریور ۵۹ بمباران‌های برون‌مرزی را در خاک عراق شروع کردیم/گفتم بیرون نپر که اینجا لانه زنبور است!»

* «کمر نیروی هوایی در دی‌ماه ۵۹ شکست/نامه می‌آمد که به‌نام خلق قهرمان ایران به اعدام محکومی!»

گفتگو با امیر خلبان صمد ابراهیمی - خلبان و معلم‌خلبان شکاری‌های F5، F14 و سوخو24

* «روایت غیرقانونی‌ترین ماموریت بمباران جنگ با اف‌پنج/رادارمن شیرازی چگونه دسته پروازی دشمن را فراری داد؟»

* «روایت انداختن سه‌فروند میراژ عراقی بدون شلیک یک موشک و فشنگ/احمد مرادی چرا خیانت کرد؟»

* «خلبان‌های دزفول شهیدچمران را از محاصره تانک‌ها نجات دادند/روایت شیطنت شهیددوران در ماموریت»

در ادامه مشروح قسمت اول گفتگو با امیر خلبان کاظم عباس‌نژادی را می‌خوانیم؛

* جناب عباس‌نژادی شما از خلبان‌هایی بودید که شروع جنگ در پایگاه دزفول بودند؟

شروع جنگ بله، اما از خرداد ۵۶ - پس از پنج سال حضور در پایگاه بوشهر (۵۱ تا ۵۶) - به دزفول آمدم و در گردان جناب سرگرد اسماعیل حسینی حضور پیدا کردم. چون در ستوان‌یکی معلم‌خلبان شده بودم، در این‌برهه سروان بودم. یادش به خیر، ستوان‌یکم عبدالله فرهادی مرا سولو کرد.

* متولد چه‌سالی هستید؟

دهم مرداد ۱۳۲۶، دوم آگوست ۱۹۴۷. به این‌خاطر تاریخ میلادی را گفتم چون سالی است که اولین‌‌پرواز سوپرسونیک در جهان اتفاق افتاد؛ هواپیمای B52 هم ساخته شد که هنوز هم ساخته می‌شود.

* دوسال هم بعد از جنگ جهانی دوم بوده است.

وقتی متولد شدم، نیروی هوایی ایران جز چند هواپیمای دوباله، چیزی نداشت. از ۱۳۲۶ تا ۴۶ که در ۲۰ سالگی وارد نیروی هوایی شدم، این‌نیرو به (هواپیمای) F86 رسید. آن‌زمان، اف‌پنج‌های A و B هم وارد شده بود. ولی هنوز F86 ستون فقرات نیروی هوایی ما محسوب می‌شد. ۱۰ سال بعدش یعنی ۱۹۵۶ (یک‌سال پیش از انقلاب)، نیروی هوایی به F14 رسید. خرید F16 هم انجام شده بود. یعنی در ‌بازه حضورم در نیروی هوایی چه شد؟

* تحولات بزرگی رقم خورد.

نکته این‌جاست. باید به زمانی برگردیم که من پنج‌سالم بوده و واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برابر با ۱۹۴۳ میلادی رخ داده است. آن‌موقع، قرارداد ۲۵ ساله نفتی کنسرسیوم بین ایران و آمریکا امضا شده و هرچه برای نیروی هوایی اتفاق افتاد به خاطر این‌قرارداد بود. به موجب امضای این‌قرارداد، هم آمریکا بهره‌مند می‌شد، هم انگلستان. پیشرفت پزشکی، نیروی هوایی، پتروشیمی و ... ایران هم در این‌قرارداد بود. شش‌سال پیش از سال ۵۷ شاه گفت دیگر قرارداد ۲۵ساله را دیگر امضا نمی‌کنم و به‌خاطر تمدید نشدن قرارداد، تحولات مهمی رخ داد.

* یعنی ۲۵ سال تمام نشده بود.

انقلاب سال ۱۹۷۹ پیروز شد. شاه ۱۹۷۳ گفت تمدید قرارداد را امضا نمی‌کنم. قرارداد برای سال ۱۹۵۳ بود و شاه گفت ما به‌ اجبار آن را امضا کردیم. دیگر هم به هیچ‌وجه تمدید نخواهد شد. و نشد. البته قرارداد تمدید نشد ولی در همان‌مدتی که عضو قرارداد بودیم، تقریبا بارمان را بسته بودیم. این‌ماجرا ابعاد مختلفی دارد و می‌شود خیلی درباره‌اش صحبت کرد.

* پس برویم سراغ تاریخ پایگاه دزفول. شروع جنگ سه‌گردان پروازی در دزفول بود.

بله گردان‌های ۴۱ و ۴۲ و ۴۳. من در گردان ۴۲ بود. افسر عملیات گردان، سروان محمدرضا شاهی بود. گردان کناری‌مان سرگرد حسین هاشمی (شش‌ماه از من جلوتر بود)، و افسر عملیاتش هم سروان صمد عسگری بود. گردان دیگر هم سرگرد فتحعلی غلامرضایی بود و افسر عملیاتش هم ...

* ... محمد حق‌شناس بود.

نه. حق‌شناس به‌گمانم جانشین معاون عملیات پایگاه بود.

* در بدو جنگ در پایگاه دزفول.

بله. معاون عملیات پایگاه در ابتدای انقلاب سرگرد منصور سیاح بود. سال ۵۹ هم سرگرد امیر عبدالله فرهادی بود و حق شناس جانشین معاون عملیات بود.

از بهمن ۵۷ تا شروع جنگ وقایع زیادی رخ دادند؛ جریانات کردستان، گنبد و جدایی‌طلبی‌های مختلفی که در کشور رخ می‌دادند. درباره کردستان باید خلبان‌های پایگاه شاهرخی (همدان) صحبت کنند. گفتم شاهرخی یاد شهید علی شمس‌بیگی افتادم. ایشان ارشد ما بود.

* در دانشکده خلبانی؟ در دوشان‌تپه.

بله. خیابان، تهران‌نو. ستاد نیرو هم آن‌جا بود. فرمانده مرکز آموزش‌ها سرتیپ اکبر کمپانی بود که جناب نادر جهانبانی بعدا جانشین او شد.

سال ۴۶، بیست‌ساله بودم که به نیروی هوایی رفتم. معمولا در ۱۸ سالگی وارد دانشکده می‌شدند. ولی من در ۲۰ سالگی رفتم. چون از ابتدایی به دبیرستان، انگلیسی بلد نبودم و دوسال به‌خاطر ضعف زبان انگلیسی مردود شدم.

* تهران بودید یا شیراز؟

شیراز. کلاس آموزش زبان هم در بیرون (مدرسه) نبود. پدرم کارمند دولت و آدم فرهیخته و عاقلی بود. به‌خاطر ضعفم برایم توتر گرفت. این‌واژه معنای تیچر نمی‌دهد و مراد از آن، معلم سرخانه است. دوسال را با معلم سرخانه انگلیسی خواندم و وقتی دوباره مدرسه را شروع کردم، تا دیپلم بگیرم ۲۰ سالم شده بود.

نمره زبان دیپلمم، ۱۶ شد. این‌قدر می‌گفتند (تقلب) برسان برسان که خودم نتوانستم همه جواب‌ها را بنویسم. دو نفر در دانشکده خلبانی، زبان خوبی داشتند؛ یکی فریدون ذوالفقاری همدوره‌ام بود که خارج از ایران تحصیل کرده بود؛ یکی هم خودم. علتش هم همان معلمی بود که پدرم برایم گرفت.

* چه‌زمانی رفتید آمریکا؟ ۱۳۴۸؟

نه ۴۷.

* محمود اسکندری (پیش از آمریکا) هم‌دوره شما بود؟

من و محمود اسکندری و یک‌نفر به‌نام خدیوپور با هم بودیم. نمی‌دانم خدیوپور کجا رفت.

* رفت (خلبانی) هلی‌کوپتر نه؟

بله. فکر کنم رفت ولی دیگر او را ندیدم. محمود رستمی، شهرام رستمی، حسین یزدان‌شناس، احمد بصیری و جلیل پوررضایی رفتند پاکستان.

* کسانی که نمره انگلیسی‌شان کمی پایین‌تر بود ...

گفتند هرکه نمره کمتری آورد، برود پاکستان. به توانایی پرواز ربط نداشت. قرار بود هرکس در امتحان بیگ‌تست نمره کمتری آورد برود پاکستان.

* اتفاقا شنیده‌ام که اسکندری اهل درس و مطالعه نبوده است.

ولی (در پرواز) خوش‌دست بود. به‌قول معروف دست‌فرمانش عالی بود. خیلی‌ها مثل او بودند؛ مثلا حسین یزدان‌شناس.

* او را که می‌گویند خیلی اهل مقررات و کتاب بوده است.

مقررات یک‌چیز است، کتاب یک‌چیز است، دست به فرمان هم یک‌چیز دیگر. حسین یزدان‌شناس دست به فرمانش خوب بود. سال ۵۰ به بعد که به اف‌پنج E رفتیم، از بوشهر به دزفول منتقل شدیم. برای پرواز سولویم، قرار شد حسین (که همدوره‌ام بود) چِیس من باشد. گفتم خب حسین چه کنم؟ گفت برو بالا هرکاری دلت می‌خواهد بکن! من هم رفتم هرکاری خواستم کردم. چسبیده بود به من. ول هم نمی‌کرد.

* پس ۴۷ رفتید آمریکا و ۴۹ برگشتید؟

۴۸ برگشتم.

* پس باید دوره را ده دوازده ماهه تمام کرده باشید!

مهر ۴۶ رفتم نیروی هوایی. ۱۱ ماه بعد رفتم آمریکا. ۱۸ بهمن ۴۸ هم برگشتم. درس‌های زبان را واش‌اِهد زدم. دو نوع واش داشتیم. یکی واش‌بک، یکی واش‌اهد و یکی هم واش آوت که یعنی «برو به سلامت!» ما جزو کسانی بودیم که واش اهد می‌زدیم.

پیش از انقلاب به نیابت از آمریکا در منطقه می جنگیدیم/اف‌پنج را انتخاب کردم چون می‌خواستم تنها بپرم

هواپیمای F86 Sabre

* وقتی به ایران برگشتید و نیروی هوایی نوع هواپیمایتان را در نظر گرفت، برای اف‌پنج انتخاب شدید.

خودم انتخاب کردم.

* نمی‌خواستید بروید اف‌چهار؟

نه.

* چرا؟ [خنده]

آدم تک‌رویی هستم!

* جالب است همه اف‌پنجی‌ها که با آن‌ها صحبت کرده‌ام، در این‌زمینه جواب‌ مشابهی دارند. صمد ابراهیمی، غلامرضا یزد و ... همه، این‌تنهایی را دوست داشتند.

من عاشق F86 بودم ولی هرگز با آن پرواز نکردم. آدم در هواپیما، زمانی حال می‌کند که تک و تنها باشد. با هواپیمای دوبل مثل اف‌پنج B و F زیاد پرواز کرده‌ام ولی هرگز حال نکرده‌ام. زمانی که تک و تنها باشی، حال می‌کنی. این فرق می‌کند با وقتی که مجبوری با یک‌نفر دیگر پرواز کنی! گرچه در اف‌پنج می‌شود کابین عقب را بست و تنها پرواز کرد ولی در اف‌فور و اف‌چهارده نمی‌شود. اما در اف‌پنج B و F می‌شود.

* منظورتان کیسه‌شن است؟ [خنده]

نه. باید بِلت‌ها (کمربندها) بسته شود.

* بعد از مشخص‌شدن هواپیمایتان رفتید همدان. نه؟ چون اف‌پنج‌ها هنوز در پایگاه همدان بودند.

بله. وقتی به ایران برگشتیم خودمان را به ستاد نیروی هوایی معرفی کردیم. سروانی بود به‌نام امیرجلالی. فکر کنم حدود ده‌پانزده نفر بودیم. سروان امیرجلالی مسئول کارمان بود که گفت «شما همه‌ می‌توانید بروید اف‌چهار. همه هم می‌توانید بروید اف‌پنج. بستگی دارد نیروی هوایی چه بخواهد! من پیشنهاد می‌کنم تعدادی بروید این، تعدادی هم بروید آن. هرکه می‌خواهد برود اف‌فور، فردا صبح خودش را به مهرآباد معرفی کند. هرکه هم می‌خواهد برود اف‌پنج برود، بعد از عید روز ۱۴ فروردین خودش را به دزفول معرفی کند.» آخ‌جان! من هم از خداخواسته رفتم اف‌پنج. هم می‌خواستم سینگل‌سیت پرواز کنم، هم کلی تعطیلات پیش رویم بود. این شد که این‌موقعیت را روی هوا قاپیدم.

۱۸ بهمن از آمریکا فارغ‌التحصیل شدم. وقتی برگشتم و خودم را به ستاد معرفی کردم اوایل اسفند بود.

* پس آموزش‌های زمینی را در دزفول دیدید.

۱۲ فروردین خودم را به پایگاه معرفی کردم. از دزفول ما را فرستادند مهرآباد که دوره FTD ببینیم. یک‌ماه طول کشید. خرداد یا تیرماه بود که برگشتیم دزفول. یک‌ماهی هم دزفول پرواز کردیم و سولو شدیم. اواخر تابستان و اوایل پاییز گفتند شما منتقل همدان هستید. آن‌جا سه‌گردان ۳۱ و ۳۲ و ۳۳ داشت. فرمانده‌گردان‌ها ناصر زلالی، محمد ابولملوک و سرگرد عبادی بودند که اسم کوچکش را فراموش کرده‌ام.

* آقای (فریدون) صمدی روی اف‌پنج هم معلم بود.

او را دیده‌ام ولی یادم نیست. شاید آن‌موقع رفته بود مهرآباد.

* چون ایشان با اف‌پنج و اف‌چهار پرواز کرده و معلم خیلی‌ها بوده.  

من در گردان ابوالملوک بودم.

* گردان ۳۲؟

نه ۳۳. من و رضا شفقی رفتیم گردان ۳۳. مهرزاد مستشاری و جواد ورتوان رفتند آن‌یکی گردان. جلیل مسلمی و مسعود مستوفی هم رفتند گردان آقای زلالی.

پیش از انقلاب به نیابت از آمریکا در منطقه می جنگیدیم/اف‌پنج را انتخاب کردم چون می‌خواستم تنها بپرم

هواپیمای F5 E (تک‌کابین)

* تا چه سالی همدان بودید؟

تا ۵۱؛ از ۴۹ تا ۵۱. آن‌جا ستوان‌یک و لیدر سه شدم. بعدش گفتند اف‌فورها می‌خواهند بیایند و شما قرار است منتقل شوید. البته قبلش اف‌فور D گرفته بودند و به پایگاه‌های شیراز و همدان برده بودند. در نتیجه، کل اف‌پنج‌های همدان را به دو شهر فرستادند. نمی‌گویم دو پایگاه.

* منظورتان بوشهر و تبریز است.

بله. شهر بوشهر و فرودگاه تبریز. چون هنوز چیزی به نام پایگاه وجود نداشت.

* بله ایستگاه رادار بودند.

ایستگاه رادار بوشهر و ایستگاه رادار تبریز. دو ایستگاه رادار و دو فرودگاه که برای ما (نیروی هوایی) نبودند. برای سازمان هواپیمایی کشوری بودند. به بوشهر که رفتیم ساختمان‌های امروزی نبودند. دهکده‌ای بود و شهری کوچک. کسانی هم که به تبریز رفتند با شهر تبریز روبرو بودند و یک‌ایستگاه رادار و فرودگاه. آن‌جا شد پایگاه دوم شکاری. بوشهر هم شد ششم شکاری. دو گردان آن‌جا و دو گردان هم این‌جا. ما در گردان‌های ۶۱ و ۶۲ بوشهر جا گرفتیم. یک‌اصفهانی به‌نام عبدالله منصوری و آقای میرزایی فرماندهان گردان‌های ۶۱ و ۶۲ بوشهر بودند. فرمانده پایگاه هم سرتیپ مهدی روحانی بود.

* قاسم گلچین به‌عنوان یکی از بزرگان اف‌چهار، اول اف‌پنجی بود.

ایشان ارشدتر از ما بود. شاید همدوره (مهدی) دادپی و این‌ها باشد. خیلی ارشدتر از ماست.

* پس شما رفتید بوشهر و عده‌ای رفتند تبریز.

بله. عشریه (محمدعلی فرزین)، حق‌شناس، علی گیلانی و (فرهاد) نصیرخوانی هم بودند. فرمانده گردانمان عبدالله منصوری بود.

* تا کی بوشهر بودید؟

تا خرداد ۵۶. البته ۵ سالی که در بوشهر بودم خیلی اتفاق‌ها افتاد. در بوشهر بود که ساخته شدم. لیدر سه بودم و لیدر دو شدم. آن‌جا معلم شدم. اتفاق دیگر این‌که به‌عنوان اولین‌دوره اِویک انتخاب شدم. آن‌زمان پایگاه‌های اف‌پنج، دزفول و تبریز و بوشهر بود. برای اویک، سه‌آمریکایی به پایگاهمان آمدند؛ یکی سرهنگ دو، یکی سرگرد و یکی سروان. این‌ها به سه پایگاه اف‌پنج آمدند و با تعدادی از خلبان‌های ما پرواز کردند. شرط هم داشتند؛ «کمتر از ستوان‌یک و بیشتر از سروان نباشد! معلم باشد و حداقل ۱۵۰۰ ساعت داشته باشد. لیدر سه هم باشد.» این شرایط آن‌ها بود برای ما. با هر خلبان سه‌راید پرواز کردند.

* چرا؟

ارزیابی بود ببینند برای دوره اویک مناسب هستیم یا نه. از بوشهر من انتخاب شدم، از تبریز محمد دانشپور با درجه ستوان‌یکی و از دزفول هم دو سروان انتخاب شدند؛ فیروز احمری پور و اسماعیل ناصحی پور. اولین‌دوره اویک را به آمریکا رفتیم. تا آن‌زمان پروازهای گانری، ایر تو ایر، ترانزیشن، لو لول و ... را فقط ACM می‌کردیم. ایر کامبت منوعل، چیزی به نام ACT ....

* و DCT نبود.

بله. نداشتیم. فقط ACM داشتیم. چون ایران، پراکسی آمریکا بود و به نیابت از آمریکا در منطقه می‌جنگید. این‌دوره را گذاشتند چون می‌خواستند خلبانان ایرانی را ببرند در ظفار بجنگند. یعنی دلشان برای ما نسوخته بود. آمدند و بدو بدو برای دوره انتخابمان کردند و بردند. پس این‌دوره، هدیه و لطف نبود. منافع خودشان بود. این‌کار را یاد ما دادند چون منافع خودشان در آن بود. نکته این بود که در این‌دوره تاکتیک را یادمان دادند.

بعد از ما هم بالافاصله حسین یزدان‌شناس آمد و قاسم موگویی. بعد هم ۱۲ یا ۱۸ نفر دیگر برای این‌دوره رفتند آمریکا. هر دوره ۶ ماه طول می‌کشید. وقتی برگشتیم، آماده‌ترین خلبان‌ها برای رفتن به ظفار بودیم.

* رفتید؟

همه‌چیز آماده بود.

* فکر می‌کردم فقط اف‌چهارها در ظفار پرواز کرده‌اند!

اف‌چهارها از بندرعباس یا بوشهر می‌رفتند و برمی‌گشتند ولی اف‌پنج را می‌خواستند تا بروند و بمانند. یعنی عملیات را از همان‌جا انجام دهند. ولی نرفتیم. دستور از بالا و شخص شاه رسید که نمی‌خواهد آن‌ها را بفرستید!

ولی ما تاکتیک‌ها را یاد گرفتیم و آمدیم در ایران پیش خودمان منتشرش کردیم. البته ۴۰ سال از تاکتیک‌ها گذشته و تاکتیک‌ها...

* منقضی شده‌اند؟

نه عوض شده‌اند. کاربرد ندارند مگر برای جنگ‌ با دو همسایه کنار هم؛ مثل ایران و عراق. امروز تاکتیک‌های جدیدتری لازم است. اف پنج و اف‌فور هواپیماهای تاکتیکال هستند. استراتژیک نیستند. اما مثلا F111  استراتژیک بود. در نیروی هوایی پیش از انقلاب ستاد تاکتیکی داشتیم ولی ستاد استراتژیک نداشتیم. چون استراتژی با تاکتیک فرق دارد.

صادق وفایی

ادامه دارد ....

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.