به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،با وجود پیشرفتهای جهانی در حوزه آموزش، شکاف جنسیتی در دانش و سواد فیزیکی همچنان پابرجاست. بسیاری از دختران در دوران مدرسه به دلیل کلیشههای جنسیتی، نبود الگوهای زن موفق در حوزه فیزیک، و نیز کمبود حمایت آموزشی، از مسیر علوم پایه بهویژه فیزیک فاصله میگیرند. طبق آمار یونسکو، تنها حدود ۳۰ درصد پژوهشگران علمی در جهان زن هستند، و در فیزیک این عدد حتی کمتر است.
فیزیک به عنوان علمی که نیاز به درک مفهومی، قدرت تجزیهوتحلیل، و تفکر انتقادی دارد، اغلب ناعادلانه به عنوان "دانش مردانه" معرفی شده و زنان در آن نادیده گرفته شدهاند.
این نابرابری نه تنها فرصتهای شغلی و علمی را از زنان سلب میکند، بلکه موجب میشود نیمی از توان بالقوه علمی بشر نادیده گرفته شود. خوشبختانه در سالهای اخیر، کمپینها و برنامههایی برای افزایش سواد فیزیکی در میان دختران و زنان در کشورهای مختلف اجرا شدهاند؛ از کارگاههای آموزشی گرفته تا پروژههای تحقیقاتی مخصوص بانوان. با این حال، مسیر طولانی برای رسیدن به برابری در آموزش و فهم علوم پایه باقی مانده است. روز ریاضی و فیزیک فرصتیست برای بازاندیشی در این مسیر و تأکید دوباره بر اینکه علم، جنسیت نمیشناسد.
و اما امروز سالروز فوت مریم میرزاخانی، نابغه ایرانی ریاضیات که توانست به عنوان اولین زن جهان، برنده مدال فیلدز شود. به همین مناسبت، درباره وضعیت آموزش ریاضی و فیزیک در مدارس ایران، بهویژه برای دختران، با محمدرضا نیکنژاد، کارشناس حوزه آموزش و پرورش و معلم ریاضی با سابقه گفت و گویی داشتیم.
در آغاز این گفتوگو، خبرنگار رکنا این مسئله را مطرح میکند که:
«با توجه به آمارهایی که اخیراً از سوی نهادهای معتبر بینالمللی مثل یونسکو منتشر شده، فقط حدود ۳۰ درصد از پژوهشهای علمی در سطح جهان توسط زنان انجام میشود. این آمار در حوزههایی مثل فیزیک و ریاضی حتی کمتر هم هست. چرا هنوز این علوم، بهویژه فیزیک، تا این حد مردانه تلقی میشوند؟ این نگاه از کجا آمده؟ و وضعیتش در مدارس ما چطور است؟»
در پاسخ، محمدرضا نیکنژاد، معلم باسابقه ریاضی و کارشناس مسائل آموزش و پرورش، با نگاهی ریشهای و فرهنگی، چنین به خبرنگار اجتماعی رکنا توضیح میدهد:
«بخشی از ریشههای این مسئله به عوامل فرهنگی در سطح جهانی برمیگردد، نه فقط ایران. یعنی اگر نگاه کنیم به تاریخ علم، خواهناخواه میبینیم که از دیرباز، فعالیتهای علمی—چه در حوزه عملی و چه در بخش نظری—اغلب توسط مردان صورت گرفته. این فقط مختص علوم پایه یا ریاضی و فیزیک نیست. در سیاست، اقتصاد و مدیریت کلان هم همین الگو تکرار شده. سهم زنان از مشارکت علمی و اجتماعی، در مقایسه با پتانسیلی که دارند، بسیار کم بوده. البته این وضعیت در ایران شدیدتر است، اما جهانی است.»
او در ادامه از تأثیر فرهنگ و کلیشههای جنسیتی صحبت میکند:
«از گذشته القائاتی در جامعه شکل گرفته که مثلاً دخترها یا خانمها به موضوعات انسانیتر علاقه دارند. میگویند گرایش آنها بیشتر به علوم اجتماعی و انسانی است، یا اینکه زبان را بهتر یاد میگیرند. در حالی که تصور بر این است که ریاضی، فیزیک یا شیمی نیاز به ذهنی منطقیتر یا بهاصطلاح خشکتر دارد و این انگار در انحصار پسرهاست.»
نیکنژاد تأکید میکند که این باورهای فرهنگی نه فقط نادرست، بلکه مخرباند. او میگوید:
«البته که استثناهایی داریم که این قواعد نانوشته فرهنگی را نقض کردهاند. از جمله خود خانم مریم میرزاخانی یا مثلاً مادام کوری. در دهههای اخیر، تعداد دانشمندانی که از دل همین جوامع با وجود این محدودیتها بیرون آمدهاند، کم نیست.»
به اعتقاد او، ریشه اصلی این بیعدالتی جنسیتی نه ناتوانی زنان، بلکه فرهنگی است که در طی قرنها این ذهنیت را شکل داده که زنان برای علوم پایه ساخته نشدهاند:
«این نگاه اشتباه که مثلاً خانمها نمیتوانند یا علاقه ندارند به ریاضی و فیزیک، ریشه در همان القائات فرهنگی غلط دارد. اما خوشبختانه در چند دهه گذشته، این روند در حال تغییر است. زنان دارند جای خود را در میدان علم باز میکنند، نه فقط در ایران بلکه در سطح جهان.»
در ادامه گفتوگو، خبرنگار پرسش را به وضعیت دانشآموزان دختر ایرانی میکشاند: «الان وضعیت آموزش ریاضی و فیزیک برای دخترها در مدارس ایران چطوره؟»
نیکنژاد برای پاسخ به این پرسش از دادههای معتبر بینالمللی استفاده میکند:
«اگر بخواهیم به صورت عینیتر به این مسئله نگاه کنیم، میتوانیم به نتایج آزمونهای بینالمللی مثل تیمز (TIMSS) مراجعه کنیم که ارزیابیهایی در مقطع چهارم و هشتم دبستان انجام میدهد. این آزمونها بهخصوص در زمینه ریاضی و علوم پایه برگزار میشوند و ایران هم جزو کشورهای شرکتکنندهست. نتایج نشان می دهد که عملکرد دانشآموزان ما در این حوزهها، مشابه سایر دروس، متوسط است. یعنی نه تنها در ریاضی و فیزیک، بلکه در خواندن و نوشتن، درک مطلب و حتی علوم انسانی هم وضعیت خیلی خوبی نداریم.»
او میگوید:
«به نظر من، مسئله جنسیت در علاقه یا توانایی دانشآموزان به علوم پایه، مسئلهای طبیعی نیست، بلکه نتیجه تربیت نابرابر، ساختارهای آموزشی ناعادلانه و کلیشههاییست که از کودکی در ذهن بچهها کاشته میشود. اگر آموزش و پرورش ما بخواهد واقعاً عدالت آموزشی را اجرا کند، باید این پیشفرضهای غلط را از برنامههای درسی، رفتار معلمها، و فضای کلاس حذف کند وگرنه باز هم فقط چند استثنا مثل میرزاخانی ظهور میکنند، نه یک نسل از دختران دانشمند.»
خبرنگار اینگونه سوال کرد که پس از مهاجرت مریم میرزاخانی و پس از فوت این بانو ارزشمند در علم ریاضی آیا در روند آموزش و نگهداشت نخبگان کشور بخصوص در بخش ریاضی تغییر رویکردی رخ داد یا خیر ؟
نیکنژاد با تاکید بر اینکه تغییری به سمت مثبت رخ نداد به مسئلهی مهاجرت گستردهی دانشآموزان و حتی فارغالتحصیلان متوسط اشاره میکند. او با تأکید بر اینکه کشور ما فاقد یک ساختار منسجم برای شناسایی، پرورش و نگهداشتن استعدادهای جوان است، گفت: «در اینجا در واقع این استعدادها تلف میشوند. در حالی که در نقاط دیگر دنیا نهتنها امکانات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برایشان فراهم است، بلکه زمینهی رشد هم برایشان مهیاست. ما نه در آموزش و پرورش ساختاری داریم که این دانشآموزان مستعد را کشف و نگهداری کند، نه در آموزش عالی چنین ظرفیتی برای جذب و حمایت از این افراد وجود دارد.»
او در ادامه خاطرنشان کرد: «این بچهها در نهایت به نقطهای میرسند که میگویند اگر اینجا بمانم، به آن اهداف فردی، علمی و حرفهایام نمیرسم. پس مهاجرت میکنند. موضوعی که شوربختانه امروز بسیار بیشتر از گذشته عمومیت یافته، آنچنان که حتی دانشآموزان و دانشآموختگان متوسط هم اکنون به دنبال مهاجرت هستند.»
نیکنژاد اما به عنوان معلم ریاضی و خود به عنوان پدر ، تنها یک امید را برای آینده میبیند: «تنها امید من، بهعنوان یک معلم بازنشسته و یک پدر، این است که فرزندانمان بروند، علم بیندوزند، مهارتهای خود را گسترش دهند، پتانسیلهایشان را آزاد کنند و روزی برگردند تا برای کشورشان مفید واقع شوند. تنها امیدم همین است.»
او سپس به نقش بنیادین درسهایی چون ریاضی و فیزیک در شکلگیری توانایی تحلیل و حل مسئله در انسان پرداخت و گفت: «مبحث ریاضی فقط مربوط به بخش درسی یا کنکور نیست. کسی که ریاضی و فیزیک بهتری دارد، میتواند تحلیل عمیقتری نسبت به مسائل مختلف زندگی داشته باشد. یکی از دلایل ضعف در تحلیلها و سطحی بودن نگاهها در جامعه، این است که ما به این نوع آموزش کمتر پرداختهایم.»
نیکنژاد با اشاره به برخی قابلیتهای خاص این دروس گفت: «مثلاً هندسه باعث تقویت تجسم و گسترش تصور ذهنی فرد میشود. دروس فیزیک و ریاضی همچنین باعث افزایش انضباط ذهنی، پرورش تفکر سنجشگرانه و توسعه تفکر انتقادی میشوند. افرادی که این مهارتها را میآموزند، در موقعیتهای مختلف زندگی، چه فردی و چه اجتماعی، توان فکری بیشتری برای تحلیل شرایط و حل مسئله دارند.»
او با اشاره به تجربه سالها تدریس فیزیک گفت: «همیشه از دانشآموزانم میشنیدم که این درس به چه درد ما میخورد؟ پاسخ من این بود که یادگیری فیزیک یعنی تمرین مواجهه با مسئله، سنجش جوانب مختلف آن و امتحان کردن راهحلها. حتی اگر در این مسیر اشتباه کنید، همین تجربهی حل مسئله، ذهن شما را برای مواجهه با مشکلات واقعی در زندگی آماده میکند. اگر ما شیوههای صحیح حل مسئله را در آموزش ریاضی و فیزیک به درستی به دانشآموزان منتقل کنیم، در واقع به آنها مهارت حل مشکلات زندگی را هم میآموزیم. این نظم فکری، یک ابزار کاربردی برای تمام عمر آنهاست.»
اما با وجود این کارکردهای مهم، به گفته نیکنژاد، آموزش در ایران نمیتواند این قابلیتها را به خوبی منتقل کند. او در اینباره توضیح داد: «در سالهای اخیر، اگرچه در مقاطع دبستان، متوسطه اول و دوم، محتوا تا حدودی به سمت درک عمیقتر از مفاهیم ریاضی و فیزیک پیش رفته، اما اغلب معلمها توان اجرای توصیههای کتاب را ندارند. دلیل اصلی هم فشار سیستم آموزشی است. معلم باید تا پایان ترم، دستکم یکسوم یا نیمی از کتاب را تمام کرده باشد و اگر این کار را نکند، مورد بازخواست قرار میگیرد؛ چه از طرف مدیر و اولیا، چه از طرف خود دانشآموز.»
او افزود: «به همین دلیل، بسیاری از فعالیتهایی که میتوانند آموزش را عمق ببخشند، کنار گذاشته میشوند. معلم ناچار است فقط به نکات کنکوری بپردازد یا از روشهایی استفاده کند که نمرهی دانشآموز بالا برود. محتوایی که میتواند ذهن کودک را توسعه دهد، به حاشیه رانده میشود.»
نیکنژاد همچنین به فقدان آموزشهای لازم برای معلمان اشاره کرد: «بسیاری از معلمان خودشان اصول عقلگرایی انتقادی را نیاموختهاند، پس نمیتوان انتظار داشت که آن را آموزش دهند. در حالی که تفکر انتقادی یکی از پایههای اصلی آموزش ریاضی و فیزیک در دنیاست، اینجا بهطور کلی مغفول مانده است.»
او به مقایسهای میان روشهای آموزش ریاضی در ایران و کشورهای پیشرو پرداخت و گفت: «من چون با زبان آشنایی دارم و منابع را مطالعه میکنم، میدانم که در کشورهای پیشرو، آموزش ریاضی در دبستان شدیداً مهارتمحور است. آنها برای آموزش از روشهایی مانند تئاتر، نمایش، پانتومیم یا فیلم استفاده میکنند. کودک را در یک فضای واقعی – مثلاً شبیهسازی شدهی بانک – قرار میدهند. یکی از بچهها نقش کارمند بانک را بازی میکند، دیگری مشتری است. در همین روند بازی و تعامل، مفاهیمی مانند شمارش، محاسبه و بررسی عددی به کودک منتقل میشود.»
او سپس با لحنی انتقادی گفت: «شما در کدام مدرسه – حتی از نوع غیر دولتی و برند – چنین روشی را دیدهاید؟ حتی شاید در این مدارس وضعیت بدتر باشد، چون خانوادهها فقط به دنبال نمره و معدل بالا هستند، تا در نهایت به رتبهی خوبی در کنکور منتهی شود. همین نگاه، آموزش ریاضی و فیزیک را به ورطهی ناکارآمدی کشانده است.»
نیکنژاد در پایان گفت: «گرفتاریهای آموزش در ایران ریشهدار هستند و فقط یک عامل ندارد؛ بلکه مجموعهای از عوامل فرهنگی، ساختاری و سیاستگذاریهای غلط دست به دست هم دادهاند. بنابراین، اگر میخواهیم نسل جدید ما توانمند و تحلیلگر رشد کند، باید آموزش روتین چند دههی گذشته را کنار بگذاریم و بهویژه در آموزش ریاضی و فیزیک، به سمت روشهایی برویم که نمایشمحور، تجربهمحور و مهارتمحور باشند. تنها راه نجات آموزش در ایران همین تغییر بنیادین است.»