چی بنویسم جوونیم رفته، آرزوهام رفته دیگه

دیجیاتو سه شنبه 24 تیر 1404 - 10:05
درباره ما دهه هفتادی‌هایی که هیچ وقت نوبتمان نشد. The post چی بنویسم جوونیم رفته، آرزوهام رفته دیگه appeared first on دیجیاتو.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم؛ درست جایی میان سنت‌های کودکی دهه شصتی‌ها و مدرنیته‌های کودکی دهه هشتادی‌ها گیر کردیم. ما دهه هفتادی‌ها دقیقا در جایی بودیم که پیشرفت‌های فناوری نه خیلی کند بود و نه خیلی سریع؛ انگار فناوری‌ هم همراه با ما بزرگ شد و پیشرفت کرد. پیشرفت‌های فناورانه‌ای که به‌راحتی می‌توانست بزرگ‌ترین مزیت رقابتی ما دهفتادی‌ها در همه جنبه‌های زندگی و کار باشد چون به‌خوبی توانستیم روند پیشرفتش را ببینیم و خود را با آن وفق دهیم؛ کمااینکه در سایر کشورها توسعه‌یافته و حتی در حال‌توسعه همین‌طور بود. اما تعداد زیادی از ما دهه هفتادی‌ها، مسابقه بهره‌گیری از این مزیت رقابتی برای پیشرفت خود را در رقابت‌هایی باختیم که خودمان اصلا بازیکن اصلی آن نبودیم.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. دهه هفتادی در دوران دبیرستانش به‌جای اینکه به فکر مقدمات تصمیم‌گیری برای آینده‌اش باشد؛ در بیم و امید اخبار برجام و ۵+۱ و تحریم‌های جهانی غرق شد. تا به دیو بی‌شاخ‌ودم کنکور رسید، فهمید از نظر خانواده‌اش؛ نزدیک‌ترین عزیزانش، موفقیت و سربلندکردن خانواده یعنی فقط پزشکی، وکالت یا یکی دو رشته مهندسی و انگار نظر و علاقه خودمان چندان اهمیتی نداشت.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. در دوران دانشجویی تا خواستیم کمی معنای اصلی زندگی را بفهمیم، دایره انسان‌ها، دوستان و روابطمان را بزرگ‌تر کنیم؛ به‌جای آن هر روز اخبار بالارفتن دلار از نردبان قیمت را می‌شنیدیم. خواستیم کمی پول جمع کنیم تا با برنامه‌ریزی بتوانیم وسایلی که می‌خواهیم را بخریم؛ اما به لطف جناب دلار، تا پولمان به‌اندازه می‌شد می‌دیدیم قیمت چیزی که می‌خواستیم شبانه دوبرابر می‌شد.

این تجربه مشترک همه ماست. مثلاً اواخر بهمن ۹۶ بعد از کلی دوندگی، صبر و تلاش و البته با کمکی از سمت خانواده، بالاخره توانستم پول خوبی برای خرید لپ‌تاپ پس‌انداز کنم. فردای روزی که لپ‌تاپ را خریدم دوباره به همان مغازه برگشتم و فروشنده حرف عجیبی زد؛ گفت اگر امروز می‌خواستی لپ‌تاپ را بخری باید ۳۰درصد بیشتر پول می‌دادی. دلیلش واضح و منطقی بود؛ چون دقیقاً همان شب زمزمه‌ها و شایعات چیزی به نام دلار جهانگیری سر زبان‌ها افتاده بود. اما درکش سخت بود؛ واقعاً سخت بود. آن ۳۰درصد معادل چند ماه پس‌انداز و صرفه‌جویی بود؛ عملاً روزهایی از عمر و جوانی بود که با فقط با یک شایعه می‌توانست بسوزد.

کل دوران دانشجویی ما با دیدن بالارفتن دلار و بیشتر شدن تحریم‌ها و قطع‌شدن ارتباطمان با دنیای بیرون از مرزها گذشت. از فشار روانی دوراهی‌هایی مثل خدمت یا ارشد برای پسرها و فشارهای روانی بزرگ و کوچک خانواده و جامعه برای دخترها هم بگذریم.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. تا خواستیم کمی از زیر بار درس و دانشگاه آزاد شویم و دنبال شغلی بگردیم؛ یکی در چین هوس سوپ خفاش کرد و کرونا آمد. دو سال و خرده‌ای از بهترین روزهای عمرمان در ترس از بیماری خودمان و عزیزانمان سوخت.

خواستیم سراغ مشاغل دولتی برویم؛ ولی انگار جایی برای ما نبود. اصلاً انگار کسی انتظار حضورمان را نداشت. در هر اداره و شرکتی که می‌رفتیم ارتشی از دهه چهل پنجاهی‌هایی را می‌دیدیم که دودستی صندلی‌شان را چسبیده‌اند و حتی بدون اینکه ما را بشناسند، برچسب‌هایی مثل بی‌عرضه به پیشانی‌مان می‌زدند؛ ولی انگار هیچ درکی از شرایطی که ما در آن بزرگ شدیم نداشتند.

انگار یادشان رفته خودشان زمانی‌که هم‌سن‌وسال ما بودند با درآمد یک ماهشان می‌توانستند خرج یک خانواده را تأمین کنند، ماشین یا حتی خانه بخرند؛ ولی ما با درآمد یک ماهمان شاید به‌سختی بتوانیم از گرسنه نماندن فرار کنیم؛ مابقی خرج و برج‌ها پیشکش. با حق‌به‌جانب‌ترین حالت ممکن و با نگاهی از بالابه‌پایین هم ما را نصیحت می‌کردند که شماها کارکن نیستید وگرنه کار که هست؛ درحالی‌که خودشان همه صندلی‌ها را گرفته بودند و حتی بعد از بازنشستگی هم رهایش نمی‌کردند تا جایی برای هفتادی‌ها باز شود.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. تا خواستیم در شغلی که به‌سختی پیدایش کرده‌ایم کمی جا بیفتیم و آرام بگیریم؛ به‌جایش هر روز درگیر فشار روانی بحران‌های سیاسی و اقتصادی بودیم. هر روز با ترس تعدیل‌شدن و ناامنی شغلی سرکار رفتیم و برای حقوق ناچیزی در مقابل تلاشمان کار کردیم. توان اعتراض هم نداشتیم؛ چون صف افرادی که منتظر بودند تا حتی با شرایط ساده‌تری جایگزینمان شوند، طولانی‌تر از چیزی بود که فکرش را می‌کردیم.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. همه چیز را تجربه کرده بودیم به جز جنگ که آن را هم دیدیم. ۱۲ روزی را با ترس جانمان زندگی کردیم؛ ولی باید برای ادامه بقایمان تظاهر می‌کردیم که همه چیز عادی است.

ما دهه هفتادی‌ها نسل عجیبی هستیم. هم دلار زیر هزار تومان را دیدیم هم ۱۰۰ هزارتومانی. سال‌های دهه ۹۰ و ۱۴۰۰ اوج جوانی و زندگی‌مان بود که به لطف تکنولوژی می‌توانستیم تفاوت‌ها را رقم بزنیم و آینده خود را بسازیم، اما جوانی‌مان با انواع و اقسام اتفاقات و بحران‌ها بمباران شد. ۱۰۰ برابر دهه‌های قبل تلاش کردیم و جان کندیم؛ ولی حتی به گردپای آن‌ها هم نتوانستیم برسیم؛ آن هم فقط به اقتضای شرایطی که هیچ دخل و تصرفی در آن نداشتیم و نمی‌توانستیم هم داشته باشیم. از طرف بزرگ‌ترها بی‌عرضه و کم‌تلاش شناخته شدیم؛ ولی خودمان خوب می‌دانیم که چه‌ها کشیدیدم و گذراندیم.

منبع خبر "دیجیاتو" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.