ماجرای عجیب پیدا شدن پیکر شهید در اوین

همشهری آنلاین سه شنبه 24 تیر 1404 - 15:46
شهید اکرم محمد سلیمی نمین در جریان حمله رژیم صهیونیستی به زندان اوین در دوم تیرماه به شهادت رسید. این بانو متولد سال ۱۳۵۴ با مدرک لیسانس علوم قضایی از کارمندان زندان اوین و دارای دو دختر دوقلوی ۱۶ ساله بود. در روز حادثه با وجود اینکه روز کاری‌اش نبود و می‌توانست از مرخصی استفاده کندبه محل کارش رفت.

همشهری آنلاین- زکیه سعیدی : این بانو، برای گره‌گشایی از کار بندگان خدا و زندانیانی که مشکل مالی داشتند، به محل خدمتش رفت و به فیض رفیع شهادت نایل شد. در این گزارش با مادر این شهید فرح‌روز جعفرزاده، همسرش بهرام سلطانی، دخترانش مهسا و درسا سلطانی گفت و گو کرده‌ایم.

ماجرای عجیب پیدا شدن پیکر شهید در اوین

قرار نبود سر کار باشد

«با شروع جنگ، چند روزی از تهران دور شدیم و روز یکشنبه اول تیر ماه به تهران برگشتیم. همسرم با وجود اینکه مرخصی داشت با مدیرش هماهنگ بود و تا آخر هفته فرصت مرخصی داشت. اصرار کرد که حتماً در روز حادثه برای اینکه کار کسی زمین نماند در محل کارش حاضر شود.» بهرام سلطانی، همسر شهید اکرم محمد سلیمی نمین، با بیان این مطلب می‌گوید: «همکار همسرم خانم عبادی که همره کودک ۶ ساله‌اش در این حمله به شهادت رسید، قرار بود صبح روز حادثه نیاید، اما برنامه خانم عبادی هم تغییر کرد و قرار شد در روز حادثه در محل کارش حاضر شود. به همسرم گفتند که نیازی به حضورش نیست، اما قبول نکرد و گفت باید مراحل اداری‌ یک سری نامه برای تسهیل کار زندانیان طی شود و اگر نرود کار مردم بیش از حد طولانی می‌شود.»

سلطانی در ادامه از تماس بی‌پاسخ با همسرش می‌گوید: «صبح روز حادثه ساعت ۱۰ صبح با شماره تلفن اتاق همسرم تماس گرفتم که همکارش پاسخ داد که در اتاق نیست. ساعت ۱۲ متوجه شدم که زندان اوین مورد اصابت قرار گرفته. دل توی دلم نبود. با شماره موبایل و ثابت همه همکاران و آشنایان و حتی خود همسرم تماس گرفتم، اما پاسخی نگرفتم. همراه شوهرخواهرم با موتور خودم را به زندان اوین رساندم. موشک اول را که زده بودند همه ترسیده و از اتاق خارج شده بودند. همسرم زیر آوار موشک دوم شهید شده بود، اما اتاقش صدمه چندانی ندیده بود.»

امید دوباره؛ شاید هنوز زنده باشد

همه خانواده برای شناسایی و پیدا کردن ردی از این بانوی شهید بسیج شدند. همه بیمارستان‌های اطراف زندان اوین مثل مدرس، شهید رجایی، شهدای تجریش را زیر و رو کردند، اما هیچ اثر و نشانه‌ای نبود: «نبودن پیکر همسرم این نوید را می‌داد که شاید زنده باشد. به خیالمان مجروح شده و بیهوش است. همه جا را گشتیم تا اینکه برادرم در پزشک قانونی از روی عکس یک نفر را شناسایی کرد که شباهت زیادی به همسرم داشت. با برادر همسرم برای شناسایی پیکر رفتیم، همه چیز درست بود و همه شواهد حاکی از این بود که پیکر همسرم است. برای انجام کارهای اداری دست به کار شدیم. چون شب بود و برق‌ها رفته بود قرار شد کارهای نهایی را صبح روز بعد انجام دهیم. همان شب از پزشک قانونی تماس گرفتند که مشخص شده این پیکر با آزمایش‌های دی‌ان‌ای متعلق به بانوی شهید دیگری است. باز هم امید تازه‌ای در دلم جوانه زد که شاید همسرم زنده باشد.»

پیکر بانو اکرم محمد سلیمی نمین پنجمین پیکر شناسایی شده در زندان اوین بعد از آواربرداری بود. سلطانی در باره پایان عجیب پیدا شدن پیکر همسرش چنین می‌گوید: «در ‌گیر و ‌دار آواربرداری از زندان اوین بودیم که یکی از سربازها واحد آنها با سر و رویی بانداژ شده، حوالی زندان اوین حاضر شد و از خوابی گفت که همسرم و همکارش در خواب از مکانی که آوار سرشان ریخته خبر داده‌اند. قانع کردن نیروهای اجرایی برای آواربرداری، کار سختی بود. اما این اقدام انجام شد و پیکرها پیدا شدند.»

ماجرای عجیب پیدا شدن پیکر شهید در اوین

صبور و پرحوصله بود

سطانی در میان همه صفات بارز همسرش به صبوری و پر حوصله بودن آن اشاره می‌کند و می‌گوید: «برای انجام کارهای خیر همیشه پیشقدم بود. برایش آشنا و غریبه فرقی نداشت. برای هرکسی‌کاری از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. آنقدر برای انجام کارها و حتی گره‌گشایی از کار مردم صبر و حوصله به خرج می‌داد که گاهی خودم تذکر می‌دادم که این‌ همه مدارا و مهربانی کافی است. توی غم‌ و شادی‌ فامیل، دوستان و آشنایان همیشه اول همه پا پیش می‌گذاشت. لیستی از مناسبت‌هایی مثل تولد و فوت عزیزان از دست رفته فامیل را داشت و همیشه به وقتش تماس می‌گرفت، تبریک یا تسلیت می‌گفت و جویای احوال بقیه می‌شد.»

سلطانی در میان صحبت‌هایش کمی سکوت می‌کند و بعد با بغض ادامه می‌دهد: «با وجود اینکه شغل پر زحمتی داشت، اما برای من و دخترها هیچ‌ وقت کم نمی‌گذاشت. حتی در شلوغ‌ترین روزهای کاری‌اش برای ما غذای تازه آماده می‌کرد. دستپخت خوبی داشت که زبانزد فامیل بود. از همه مهم‌تر حمایتگر عاطفی و پناهگاه امنی برای همه اعضای خانواده به‌ویژه من و دخترانم بود و جای خالی‌اش قطعاً محسوس خواهد ماند.»

ماجرای عجیب پیدا شدن پیکر شهید در اوین

مامان زود بر می‌گردم

فرح‌روز جعفرزاده، مادر شهید بانو سلیمی، با گوشه چادرش اشک چشمش را پاک می‌کند و با زبان آذری از وصف خوبی‌های دخترش و شب قبل تعریف می‌کند که اصرار داشت اکرم سر کار نرود. او می‌گوید: «۵ تا بچه داشتم. اما میان آنهاحکایت مهربانی‌های اکرم چیز دیگری بود. هر روز تلفنی جویای حال و احوالم می‌شد. از نوجوانی دنبال کارهای خیر بود. قبل از ازدواج سرپرستی چند بچه را بر عهده گرفته بود. بچه‌ها بزرگ‌تر که شدند گفتند دیگر نمی‌تواند سرپرست آنها باشد. بنا بر این، سرپرستی یک تعداد بچه‌های کوچک‌تر دیگر را بر عهده گرفت. حتی به همسرش هم گفته بود که او هم در این راه قدم بگذارد و سرپرستی تعدادی بچه را عهده‌دار شود.»

مادر از شب قبل از حمله و اصرارش برای نرفتن دخترش تعریف می‌کند: «شب قبل خانه‌شان بودم. گفتم: مادر جان فردا سر کار نرو! گفت: نه نمی‌شه، فردا را می‌رم و بعد چند روزی مرخصی دارم. گفتم: دخترها را ببرم خانه که اگر حمله‌ای شد نترسند. جواب داد: من زود بر می‌گردم تا ساعت یک خانه‌ام و بچه‌ها خوابند. رفتم خانه خودم. صبح دخترم آمد دنبالم. تعجب کردم. گفت: مامان بیا پایین بیرون برویم. دیدم دخترم گریه می‌کند، گفت مامان اوین را زدند، خشکم زد و بعد هم که مابقی ماجرا...»

افسوس که دیگر نیست

مهسا و درسا سلطانی دختران شهید سلیمی از تلاش‌های مادرشان برای انتخاب یک مدرسه خوب برای مقطع متوسطه در روزهای منتهی به شهادتش تعریف می‌کنند. مهسا می‌گوید: «امسال ما انتخاب رشته داشتیم. تأکید مادرم این بود که در یک مدرسه خوب درس بخوانیم و در باره مدرسه‌های زیادی تحقیق می‌کرد و در نهایت مدرسه‌ای که مد نظرش بود را پیدا کرد. ولی افسوس حالا دیگر مامان نیست تا شاهد درس خواندن و موفقیت‌های ما باشد.»

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.