درست در بامدادی که سرخط خبرها نشانههای قطعی از آتش بس داشت، حوالی ساعت 3 صبح، صدای غرش جنگنده به گوش نگهبانهای شیفت شب شرکت رسید. آنها که در سمت شمالی محوطه مستقر بودند، توجهشان به سمت جاده مخصوص جلب شد. جایی که ابتدا نوری شدید در آسمان بخش شد و 10 ثانیه بعد، صدای انفجار عظیمی به گوش رسید.
آخرین ترکش جنگ به ما رسید!
«ما سمت درب شمال بودیم. بعد از انفجار، همگی به سمت درب جنوب رفتیم. فکر کردیم آنجا را زدهاند. هنوز در میانه راه بودیم که انفجار دوم رخ داد و بلافاصله، سوم. ایستادیم. متوجه شدیم آن طرف جاده مخصوص را زده اند. سولههایی که درست روبروی شرکت ماست. کمی خیالمان راحت شد که هدف، مجموعه ما نبوده، اما وقتی برگشتیم به سمت ساختمان، متوجه شدیم که موج انفجار سهم ما را هم از انفجار داده! شیشههای شکسته شده بود و دربها از جا کنده شده بودند.» اینها را نگهبان شیف شب میگوید. کسی که هر بار، 24 ساعت شیفت کاری دارد: «تعداد نفرات را در شیفت شب دو برابر کرده بودیم و سریع به بخشهای مختلف سرکشی کردیم. جدیترین آسیب، سقف سوله چاپخانه اصلی بود که ترکشی به اندازه کف یک دست به آن برخورد کرده بود و سوراخ بزرگی را ایجاد کرده بود. ترکشی که خوشبختانه روی کاغذها نیفتاده بود، وگرنه با آتش سوزی عظیمی مواجه میشدیم.» مرد نگهبان، میگوید از شرق تهران میآید. از محله پیروزی. فرزند کوچک دارد و آن شب وقتی صبح شد، بدون اینکه به خانوادهاش بگوید چه شده، با آنها تماس گرفته و احوالشان را پرسیده است:« هوا که روشن شد، ما جنگ زده بودیم اما خبرها از آتش بس حکایت میکرد. ظاهرا قسمت این بود که آخرین ترکشهای این جنگ به ما برسد! به هر حال، من هم خودم را به مترو هفت صبح رساندم تا به خانه برسم. از خستگی، در قطار خوابم برد و وقتی قطار ایستاد، چرتم پرید، فکر کردم موشک زدهاند و فریاد زدم!»
«چاپ و انتشارات»، در طول جنگ تعطیل نبود
«چهار صبح با خبر شدیم و هفت صبح، همگی مدیران در محل شرکت برای تشکیل جلسه بحران جمع شدیم. در تمام 12 روز قبلی که فضای تهران به ویژه جاده مخصوص که در شمال فرودگاه مهرآباد است، جنگی بود، ما کار را تعطیل نکرده بودیم. آن هم با حدود 100 نفر نیروی کار که حدود 15 نفرشان خانم هستند و از مناطق مختلف تهران میآیند. چون دقیقا ماههای خرداد و تیر پرحجمترین تقویم کاری را داریم و سفارشهای زیادی را باید قبل از بازگشایی مدارس برسانیم. از جمله 3 میلیون بسته دانشآموزی برای توزیع در مناطق محروم.» اینها را مدیر تولید شرکت «چاپ و انتشارات» میگوید. کسی که سالهاست تجربه چاپ دارد و دعوت میکند تا فضای چاپخانه را ببینیم. به ویژه آن قسمتی که سقف با ترکش اسراییلی سوراخ شده و آسمان را میشود دید:«تمام شیشههای بخش جنوبی شکسته بودند، دربها از کار افتاده بودند؛ روشنایی با مشکل مواجه شده بود. حتی به طرز عجیبی کولرهای گازی دیگر کار نمیکردند. روی همه دستگاههای حساس چاپ هم پر شده بود از خاک و سنگ ریزه و خورده شیشه. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم یک هفته به کارکنان بخشهای چاپ مرخصی تشویقی تابستانه بدهیم تا به تعمیر و نگهداری مجموعه بپردازیم.»
شرکت «چاپ و انتشارات»، حالا، دوباره فعال شده است. شرکتی که 60 سال از فعالیت آن میگذرد و قدیمیهای آن، به خاطر ندارند هیچ وقت، این مجموعه چاپ و انتشاراتی، یک هفته تعطیل بوده باشد. حتی در دوران کرونا!