به گزارش خبرآنلاین؛ لافَت، بندری در دل جزیره قشم، سالها با سکوت بادگیرهایش زندگی کرده بود؛ اما در دو سال اخیر، صدای تازهای در کوچههایش پیچیده است. صدای گفتوگو، تجربه، ایستادن، و دیدن. این صدا، پژواک اندیشههای مردی است که هرچند زاده لافت نیست، اما امروز از هر لافتی، لافتیتر است: محمد آتشینماه، شهردار این بندر تاریخی.او اهل ایسین است؛ روستایی در حوالی بندرعباس. اما دلش را سالها پیش در بادگیرهای لافت جا گذاشت. آتشین ماه میگوید: «لافَت برای من زادگاه دوم نیست؛ انگار اصلاً همان اول اینجا به دنیا آمدهام.» این را با نگاهی میگوید که از جنس تعلق است، نه مسئولیت اداری. تعلقی که از مسیر هنر آغاز شده؛ از خط کوفی، نقاشی، عکاسی، و در نهایت، معماری.محمد آتشینماه، برخلاف بسیاری از مدیران شهری، پیشینهاش را از هنر میداند. «من از هنر وارد معماری شدم؛ از دل معماری به شناخت جامعه و شهر رسیدم. حدود ۱۴ سال در حوزه فرهنگ و معماری بومی هرمزگان پژوهش کردهام.»
در سال ۱۳۹۴، او بنایی فرهنگیمذهبی در بندرعباس طراحی کرد: مسجدی چندمنظوره، با زیربنای ۶۴۷ مترمربع. اثری که تمام شاخصههای معماری اقلیمی در آن رعایت شده بود: از جهتگیری ورودی و خروجی تا استفاده از مصالح بومی و بادگیرهای سنتی. اما در میانهی کار، خلئی حس میکرد. میگوید: «بنا کامل بود، اما فونت نداشت! دلم میخواست متنی رویش باشد که با روح بنا هماهنگ باشد. آنجا بود که با خط کوفی آشنا شدم.»
این آشنایی ساده نماند. او خط کوفی را آموخت، آن هم نه از کتاب بلکه با خوندل. برای یادگیری دقیقتر به اصفهان رفت، چند ماهی در دل شهر هنر زیست، آموخت و برگشت. او از همانجا، نمایشگاههای هنریاش آغاز شد.نمایشگاه اولش در بندر تاریخی کُنگ بود؛ هشت روز آثار خط کوفیاش را بر پوست شتر، چوب کهور ۱۵۰ ساله و شیشه به نمایش گذاشت. سعدی و حافظ را با فونتی نو بر پیکری کهن نشاند. بار دوم، آثار قرآنیاش را در مرکز اسناد شهرداری بندرعباس عرضه کرد؛ و بار سوم، ترانههای بومی بندرعباس از مجید ذاکره را به خط کوفی در فرهنگسرای توبا ثبت کرد.
آتشینماه، حالا تنها کسی است که در جنوب ایران بهطور تخصصی خط کوفی را کار کرده است. اما این خط، فقط خط نبود. یک مسیر بود؛ مسیری که او را از هنر به شهر رساند.
از فرم، به فضا. و از فرم و فضا، به فلسفه زیستن در مکانی چون لافت.او درک عمیقی از معماری زمینهگرا دارد؛ و همین نگاه، حالا دارد بومگردی در لافت را شکل میدهد. در طول ۲۲ ماه گذشته، رشد بومگردی در لافت نه براساس تعداد اقامتگاه، که بر مبنای «کیفیت تجربه» رقم خورده است.آتشینماه میگوید: «تفاوت بومگردی با اقامتگاه در همین است؛ اقامتگاه فقط جای خواب است، اما بومگردی محل توقف، تعامل، و گفتوگوی فرهنگی است.» او از حیاطهای مرکزی و اتاقهای دور آن میگوید؛ جایی که پنج خانواده غریبه، شب را دور هم سپری میکنند،
غذا میخورند و از فرهنگ یکدیگر میآموزند.این نوع گردشگری، کند است. اما همین کندی، آموزنده است. به قول خودش: «بومگردی سرعت را از گردشگر میگیرد و او را وامیدارد که ببیند، بشنود، و یاد بگیرد.»لافَت امروز در حال تبدیلشدن به قطبی برای این نوع از گردشگری است. با افزایش تعداد بومگردیها، نهفقط ظرفیت اقامت بالا رفته، بلکه زنجیره خدماتی پیرامون آن نیز فعال شده: رستورانهای محلی، قایقسواری، ورزشهای آبی، صنایع دستی و... . به اعتقاد آتشینماه، رشد گردشگری باید متوازن با زیرساخت باشد: «ما اول زیرساختها را آماده میکنیم، بعد بهسراغ جذب گردشگر میرویم. چون اگر تعداد گردشگر از ظرفیت شهر بیشتر شود، به اصالت و هویت شهر آسیب میزند.»با تمام اینها، نگاه او به توسعه، نگاهی آهسته، ولی عمیق است. از آن دست مدیرانی نیست که شهر را با عدد و آمار توصیف کند؛ شهر را با روحش میبیند. همانطور که خط کوفی را در پوست شتر حس میکرد، امروز بومگردی را در کوچههای لافت زندگی میکند.لافَت، با محمد آتشینماه، تنها بادگیر ندارد؛ حالا صدایی دارد. صدایی که از ترکیب معماری، فرهنگ، و هنر برخاسته است. صدایی که از دل ایسین آمد، اما حالا در لافت، جا خوش کرده. برای ماندن. برای معنا بخشیدن به ماندن.