بررسیهای صورتگرفته در این گزارش که بر دادههای بازار ایالاتمتحده و سازوکارهایی نظیر Limit Up/Limit Down و Market-Wide Circuit Breakers تمرکز دارد، نشان میدهد که در بسیاری از مواقع، محدود کردن نوسانات قیمتی نه تنها منجر به کنترل رفتار هیجانی نمیشود، بلکه رفتارهای نااطمینان و بعضاً تهاجمی در میان معاملهگران را تشدید میکند. در فضایی که روند طبیعی بازار با دیوارهای مصنوعی مواجه میشود، معاملهگران کوتاهمدت از ترس بستهشدن بازار یا توقف معاملات، به سرعت اقدام به فروش یا خرید افراطی میکنند. این موضوع بهویژه در بازههای زمانی پرتنش اقتصادی، اثر تشدیدکننده دارد و به ایجاد نوسانات بیشتر منجر میشود.
یکی از پدیدههایی که در این شرایط شکل میگیرد، «اثر آهنربایی» یا Magnet Effect است. زمانی که فعالان بازار احساس میکنند قیمت به مرزهای مجاز نزدیک شده، رفتارشان طوری تغییر میکند که عملا بازار را به سمت آن مرزها سوق میدهد، حتی اگر شواهد بنیادی کافی برای آن وجود نداشته باشد. در نتیجه، ابزارهایی که بهمنظور خنثیسازی نوسانات طراحی شدهاند، به شکلی پارادوکسیکال خود به تقویت نوسانات کمک میکنند. بهعبارت دیگر، بهجای آنکه این ابزارها نقش ترمز ایفا کنند، تبدیل به کاتالیزور رفتار هیجانی میشوند.
از منظر ساختاری، اعمال دامنه نوسان موجب اختلال در فرآیند طبیعی کشف قیمت میشود. در یک بازار کارآمد، قیمتها بر اساس اطلاعات موجود بهطور پیوسته و شفاف تنظیم میشوند. اما زمانی که سقف و کف مصنوعی برای نوسانات تعیین میشود، این روند طبیعی دچار وقفه میشود و قیمتهای واقعی به تاخیر میافتند. این تاخیر نهتنها برای معاملهگران حرفهای که بر سرعت واکنش به اطلاعات تکیه دارند مشکلزاست، بلکه برای سرمایهگذاران بلندمدت نیز خطرناک است؛ زیرا ممکن است ارزش واقعی داراییها برای مدتزمانی کشف نشود و تصمیمگیریها بر پایه دادههای تحریفشده صورت گیرد.
در این گزارش، بررسی تجربی روی دادههای شرکتهای کوچک و بزرگ نشان داده است که ابزارهای محدودکننده نوسان اثر یکسانی بر کل بازار ندارند. شرکتهای کوچکتر، بهدلیل نقدشوندگی کمتر و نوسانات ذاتی بالاتر، بهشدت تحت تاثیر این سازوکارها قرار میگیرند. این مساله منجر به نوعی تبعیض ساختاری در بازار میشود که به نفع شرکتهای بزرگتر تمام شده و سهم شرکتهای کوچکتر را از منابع سرمایه کاهش میدهد. در نتیجه، ابزارهایی که در ظاهر برای عدالت و پایداری بازار طراحی شدهاند، ممکن است خود مخل توازن در دسترسی به سرمایه باشند. یکی دیگر از ابعاد تحلیل، بررسی کارآیی این ابزارها در شرایط بحرانی است.
نویسندگان مقاله با بررسی رفتار بازار در دورههایی چون مارس ۲۰۲۰ (همزمان با آغاز همهگیری کرونا) و بحران مالی سال ۲۰۰۸، به این نتیجه رسیدهاند که توقفهای معاملاتی و دامنه نوسان نهتنها در جلوگیری از سقوط بازار موثر نبودهاند، بلکه در بسیاری موارد به انباشت فشار فروش و بروز شکافهای شدید قیمتی پس از بازگشایی معاملات انجامیدهاند. هنگامی که بازار بدون ورود اطلاعات تازه و صرفا بهدلیل رسیدن به کف قیمتی بسته میشود، بازگشایی آن در فضای ابهام بیشتر انجام میگیرد و این مساله باعث تعمیق بحران میشود. در بعد روانشناختی نیز گزارش فدراسیون جهانی بورسها تاکید میکند که بازار مالی محیطی است که رفتارهای جمعی، روانی و گاه هیجانی نقش مهمی در آن ایفا میکنند.
وجود ابزارهایی که منجر به توقف معاملات میشوند، ممکن است در ظاهر حس امنیت القا کنند، اما در عمل با القای نگرانی و بیاعتمادی نسبت به آینده، منجر به رفتارهای گلهای و تصمیمگیریهای تودهای میشوند. این پدیده در تضاد مستقیم با هدف اولیهای است که طراحان این ابزارها دنبال میکردند. در دنیای مالی امروز که سرمایهگذاران بهطور پیوسته به دادهها و تصمیمگیریهای سریع متکی هستند، وجود مرزهای مصنوعی در گردش آزاد قیمتها نهتنها کارکرد ندارد، بلکه میتواند به ابزارهای بازدارنده رشد بازار تبدیل شود. به همین دلیل، وقت آن رسیده است که نهادهای ناظر با شجاعت، حذف این ابزارهای ناکارآمد را در دستور کار قرار دهند و بهجای آن به سمت اصلاحات ساختاری و مبتنی بر منطق اقتصادی حرکت کنند. بازار تنها در شرایط آزادی واقعی میتواند انعکاسی دقیق از ارزش واقعی داراییها باشد.