عباس دوران معتقد بود با پول مردم خلبان شده و باید برایشان بجنگد

خبرگزاری مهر دوشنبه 30 تیر 1404 - 15:00
۳۰ تیر ۱۳۶۱، در چنین روزی، عباس دوران، اسطوره بی‌باک نیروی هوایی، با پروازی آتشین بر فراز بغداد، نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، فرگاه افشار: سی‌ام تیرماه سال ۱۳۶۱، سپیده‌دم بود. آسمان بغداد، از همیشه سنگین‌تر به نظر می‌رسید. در کابین فانتوم، تنها صدای غرش موتورها و ضربان قلب‌هایی به گوش می‌رسید که برای مأموریتی بی‌بازگشت، از هم سبقت می‌گرفتند. عباس دوران، چشم در چشم منصور کاظمیان در کابین عقب، نگاهی انداخت؛ نگاهی که در آن، عزمِ ماندن موج می‌زد، نه برگشتن. از جلسه توجیه عملیات، هنوز این جمله در گوش‌ها پژواک داشت: «۹۵ درصد امکان برگشت وجود ندارد.» و عباس، با همان لبخند کنایه‌آمیزش گفته بود: «حالا کی خواست برگرده؟»
لحظاتی پیش، پالایشگاه الدوره در جنوب شرقی بغداد در کام آتش فرو رفته بود. حالا نوبت هدف اصلی بود: ساختمان هتل الرشید، محل احتمالی برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها. صدام، رجزخوانده بود که «هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به بغداد را ندارد.» اما او عباس دوران را نمی‌شناخت. موشک‌های پدافند، همچون شهاب‌هایی درهم‌تنیده، به سمت فانتوم عباس نشانه رفتند. کابین لرزید. بال چپ، شعله‌ور شد و این صدا که: «اجکت کن منصور! بپر بیرون!»

فریاد عباس، آخرین دستوری بود که کاظمیان شنید. او که با چتر نجات به پایین پرید، در آخرین نگاه، صحنه‌ای را دید که تا ابد در ذهنش ماند: هواپیمای آتش‌گرفته عباس، نه به سوی زمین‌های خالی، که با عزمی راسخ، به سمت ساختمان اجلاس سران در بغداد، شیرجه زد.

از خاک شیراز تا آسمان: مردی که ترس نمی‌شناخت

پاییز ۱۳۲۹، در شهر شیراز، مردی قدم به دنیا گذاشت که سرنوشتش با حماسه گره خورده بود: عباس دوران. سال ۱۳۵۱، با ورود به دانشکده خلبانی، گویی آسمان او را به خود می‌خواند. دوستان و همرزمانش، بارها شاهد بودند که واژه ترس، جایی در قاموس وجود عباس نداشت. این را نه فقط دل و جرأت او در پرواز، که حتی نگاه‌های متعجب افسران عراقی، وقتی نامش بر زبان می‌آمد، تأیید می‌کرد.

از فرار از میز ریاست تا پناه به آغوش آسمان

جنگ ایران و عراق که آغاز شد، عباس بی‌وقفه در آسمان جنوب جولان می‌داد. پروازهای بی‌شمارش در اهواز، او را به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل کرده بود. فرماندهان نیروی هوایی برای حفظ جانش، پیشنهاد انتقال به تهران را مطرح کردند. اما عباس، با همان خنده خاصش که پشت آن اراده‌ای پولادین نهفته بود، پاسخ داد: «تهران؟ پشت میز؟ نه! من با پول این مردم خلبانی خوانده‌ام، باید برایشان بجنگم.» این نه فقط یک انتخاب، که بیانگر عمق عشق او به وطن بود. در کمتر از دو سال، عباس با انجام بیش از ۱۲۰ پرواز عملیاتی موفق برون‌مرزی، رکوردی بی‌نظیر را در جهان ثبت کرد. هر بار که چرخ‌های فانتومش از باند فرودگاه جدا می‌شد، گویی فصلی جدید از مقاومت ایران نوشته می‌شد.

پاسخ کوبنده به رجزخوانی صدام

دیکتاتور بغداد، صدام حسین، پشت دوربین تلویزیون، با غرور کاذب خودنمایی می‌کرد: «به هر جوجه کلاغ ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود، حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه می‌دهم!» این رجزخوانی اما جوابی سخت و فوری داشت. تنها ۱۵۰ دقیقه (دو ساعت و نیم) پس از اتمام مصاحبه صدام، آسمان بصره شاهد غرشی مهیب بود. عباس دوران، به همراه علیرضا یاسینی و کیومرث حیدریان، به قلب نیروگاه بصره یورش بردند و آن را در کام آتش و خاکستر فرو بردند. عراق غرق در بهت شد. نیروی دریایی عراق، که قرار بود لایه‌های پدافندی صدام را تکمیل کند، به گواهی خود عراقی‌ها، زیر ضربات پی‌درپی عباس و دیگر تیزپروازان ایرانی، به نابودی کشیده شد.

عباس، همواره خود را داوطلب سخت‌ترین و خطرناک‌ترین مأموریت‌ها می‌کرد. منصور کاظمیان، کابین عقب ثابت او، از پروازهایی می‌گفت که در آن‌ها، عباس و هم‌رزمانشان چنان در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند که: «گاهی احساس می‌کردم پشتم به زمین می‌خورد… [گاهی با فانتوم] از کنار شتر رد می‌شدیم!» دیگران، عباس دوران و هم‌پروازش محمود اسکندری را «دو کله‌خر» می‌خواندند.

در یکی از همین مأموریت‌های حیاتی و بی‌باکانه برای بمباران یک پل استراتژیک در عمق خاک عراق، وقتی از بالای پل، متوجه حضور ۷۰۰ دختربچه دبستانی شدند، عباس بدون لحظه‌ای تردید، بمب‌ها را رها نکرد. جان انسان‌های بی‌گناه، برای او مقدم بر هر هدف نظامی بود.

پایان‌بندی حماسه: تولدی دوباره از خاکستر

آن شب غرش دو فانتوم F-4E لرزه بر اندام آسمان عراق و تماشاگرانش در سراسر دنیا انداخته بود. محمود اسکندری در هواپیمای شماره دو، با وجود اصابت گلوله به کابینش، از سد پدافند گذشت و خبر داد: «ما را هم زدند، اما ادامه می‌دهیم!» اما هواپیمای عباس، دیگر تاب پرواز نداشت. کاظمیانِ کمک خلبان، در آخرین نگاه، صحنه‌ای را دید که تا ابد در ذهنش حک شد: فانتوم آتش‌گرفته عباس، نه به سوی زمین‌های خالی، که با عزمی راسخ، به سمت ساختمان محل برگزاری اجلاس سران در بغداد، شیرجه زد. شاید و تنها شاید عباس، لحظات آخر قبل از اینکه محل اجلاس را نشانه برود با خود اندیشیده بود: «موشک نداریم؛ خب نداشته باشیم! با هواپیما می‌زنیم!» عباس دوران با کوبیدن هواپیما به قلب دشمن، رؤیای صدام را برای میزبانی اجلاس بر باد داد و این اجلاس از بغداد به دهلی نو منتقل شد.

شهید عباس دوران ققنوسی بود که از خاکستر پرواز نهایی‌اش بر فراز بغداد، به آسمان جاودانگی برخاست و همچون اویی، از آن به بعد بارها و بارها برای ایران متولد شد.

برای مطالعه بیشتر: «شبیه افسانه‌ها» و «عبور از خط سرخ»

برای درک عمیق‌تر از روح این مرد بزرگ و آشنایی با ابعاد پنهان زندگی او، می‌توانیم نگاهی به کتاب «شبیه افسانه‌ها» بیندازیم. این اثر که توسط مجید ایزدی نگاشته شده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است، روایاتی کمتر شنیده شده از عباس دوران را در خود جای داده است. کتاب از خلال مصاحبه‌های شفاهی، دست‌نوشته‌های شهید، و تحقیقات جامع، چهره‌ای کامل‌تر از زندگی و رشادت‌های این اسطوره دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد.

عباس دوران معتقد بود با پول مردم خلبان شده و باید برایشان بجنگد

بریده‌ای از کتاب:
منزل دایی ما چند کوچه پایین‌تر از خانه پدری‌مان بود. وقتی به سمت در رفت جوراب نپوشید و وارد حیاط شد. بدون اینکه کفش پا کند پابرهنه به سمت در حیاط رفت. دنبالش رفتم و پرسیدم: عباس چرا کفش نمی‌پوشی؟ چرا پابرهنه؟ گفت می‌خواهم مزه خاک وطنم را با همه وجودم احساس کنم. کوچه‌های محل خاکی بود. گفتم عباس اول که زشت است. بعد هم‌پایت روی این سنگ‌ها و آشغال‌های کوچه زخم می‌شود. خندید و رفت. یک‌ساعتی طول کشید تا برگشت. تکه شیشه‌ای به کف پایش رفته و زخمی شده بود. نشست پایش را شست و پانسمان کرد. گفتم دیدی رفتی خود را زخمی کردی و برگشتی؟ ارزشش را داشت؟ گفت بله ارزشش را داشت. من مدت‌ها چشم‌انتظار این خاک بودم. دوست داشتم با ذره، ذره وجودم این خاک را احساس کنم.

علاوه بر کتاب، تجسم سینمایی این حماسه را در فیلم «عبور از خط سرخ» نیز می‌توانید تماشا کنید. این فیلم به کارگردانی جمال شورجه و نویسندگی سید علیرضا سجادپور، ساخته سال ۱۳۷۴، بر اساس عملیات حماسی بغداد ساخته شده است. این اثر سینمایی، لحظات سرنوشت‌ساز تصمیم عباس دوران برای کوبیدن هواپیمای در حال سقوطش به مرکز شهر بغداد را به تصویر می‌کشد و بازیگرانی چون علی دهکردی، جعفر دهقان، هوشنگ توکلی، نگین صدق‌گویا، عطاءاله مرادی و حمید فرهانیان مقدم در آن به ایفای نقش پرداخته‌اند.

عباس دوران معتقد بود با پول مردم خلبان شده و باید برایشان بجنگد

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.