کوچه گرد ۸۳؛ راز دندان دار شدن اهالی خیابان اسمال‌بزار

همشهری آنلاین دوشنبه 30 تیر 1404 - 16:49
خیابان اسمال‌بزاز تهران قدیم خاستگاه فرهنگ لوتی‌گری و جوانمردی در تهران قدیم است. و حاج فرج عطار یکی از جوانمردان به نام این محله. این قسمت از کوچه‌گرد قصه‌ای است برگرفته از ماجرای حاج فرج که در کتاب «درکوچه و خیابان» نقل شده است.

همشهری آنلاین- لیلا باقری:

عمو هرپنجشنبه ظهر، می‌رفت سر قبر حاجی فرج عطار و آش دندونی خیرات می‌کرد. ظل ظهر تابستون و استخون‌سوز زمستون هم نداشت. یکبار گفتم: بی‌کاری هر هفته بخیه به آدوغ‌خیار می‌زنی؟ حالا چرا آش دندونی؟ ترلوا نمی‌رسه؟

سرشو نشون داد و گفت: این کاسه سرِ، نه کاسه آبگوشت که مخمو تیلیت می‌کنی هربار!

گفتم: لب و دندان و دهانت دادند، قوت نطق و بیانت دادند! خب یه بار بگو چیه حکایت این تاغار دندونی؟

گفت: وصیت آقامه، واسه دشت پنجشنبه شب حاجی...

گفتم: حاجی دونه‌خور شماست با آش هفت قلم حبوبات؟

خندید. گفت: حیف که خاتون پنجره خان‌داداشی زبون دراز.

گفتم: بگو حضرت عباسی!

نشست بالا قبرش. گفت: بچه بودم، می‌اومد دندون‌سازی آقام تو اسمال‌بزار. «فرج عطار» دکون بغلی ما بود. دلش سنگ صبور، سینه‌ش مخزن‌الاسرار و دستش گره واکن. کشوچوبی دکونش بانک مردم محل بود. هرکسی پولی داشت، می‌داد دستش.

گفتم: خب... آش چیه این وسط ؟

گفت: جوجه‌ای تُک می‌زنی به حرف...؟

گفتم: تا ابد حق... رو جف چشام!

گفت: آقام واسه‌ش هر پنجشنبه دندونی می‌پخت و می‌آورد. رسم از اونجا مونده.

گفتم: اصلش مگه واسه بچه‌ها نیست که دندون درمیارن؟

گفت: هربار می‌اومد با خنده به آقام می‌گفت: عباس آقا ۸۰ تومن جمع کردم، واسه این آدم یه دست دندون بساز، لبش به خنده وا شه. خودش هم می‌دونست قیمت بیش از ایناس. آقام هم می‌گفت: چی گیر ما میاد؟ می‌گفت: یه دست دندون مشتی واسه اون دنیات که لُف لّف بخوری از نعمت بهشتی. آقام می‌گفت: مصنوعی به کار خوردن نمیاد. باید واقعی باشه. حاجی فرج می‌گفت: تو بمیر، خودم انقد آش دندونی برات بپزم و خیرات کنم تا دندون دربیاری واس لف لف... و غش غش باهم می‌خندیدن. بار آخری که اومد پیش آقا یادمه. صداش گرفته بود. بعدها فهمیدیم سرطان حنجره داره. زودتر مرد. آقام تا بود واسه‌ش دندونی پخت.

گفتم: دمت آقاجون و شما آتیش عمو. الانا دیگه حاجی فرج اون دنیا...به لطف شما دندون صدسالگیشم درآورده.

خندید. گفت: چشم حسود کور!

گفتم: بشمار! هفته بعد دندونی دخترپز با من!

عمو نشست پایین قبر. سه بار تقه زد روی روی سنگ قبرش و گفت: دندونای ردیفت به خنده پیدا بشه توی باغ خدا که تا بمیری کلی از قدیمی‌های نادار محلو دندون دار کردی...

آنچه شنیدین، برداشت آزادی بود از روایت فرج عطار از کتاب «درکوچه و خیابان عباس منظرپور»

نویسنده و راوی: لیلا باقری

تدوینگر: مهدی کشوریان

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.