پُلی که یک شبه برای آن جوان ساخته شد، ناجی یا خاطی؟ / چرا مداخله در بحران، بزرگترین اشتباه استاندار بود

خبرآنلاین یکشنبه 05 مرداد 1404 - 11:39
تصویری که در شبی تابستانی از اهواز مخابره شد، در ظاهر، داستان یک پیروزی انسانی بود؛ یک استاندار که از خودروی خود پیاده می‌شود تا جوانی را از لبه پرتگاه زندگی بازگرداند. این قاب دراماتیک، روایتی از مسئولیت‌پذیری و قهرمانی را به نمایش گذاشت که تحسین همگان را برانگیخت. اما پشت این تصویر امیدوارکننده، حقیقتی تلخ و هراسناک پنهان شده است. این یادداشت، پوسته‌ی این رویداد را می‌شکافد تا نشان دهد چگونه یک اقدامِ در لحظه درست، می‌تواند نشانه‌ای از یک وضعیتِ همیشگی غلط باشد و چگونه نجاتی که جشن گرفته می‌شود، می‌تواند بدعتی خطرناک را برای آینده پایه‌گذاری کند.

نوید احمدپور - میخواهیم رویدادی تحسین شده را از زوایایی پنهانی و بسیار خطرناک که بسیاری نمیخواهند این زوایا را ببینند مشاهده کنیم. شب گذشته بر فراز پل هلالی اهواز، دو تصویر متضاد در هم آمیخت. تصویر اول، چهره‌ی جوانی مستأصل بود که آخرین دارایی خود، یعنی جانش را، به عنوان ابزاری برای دیده‌شدن به حراج گذاشته بود. تصویر دوم، هیبت یک مقام عالی‌رتبه دولتی بود که با وعده‌ی "هر کاری از دستم بر بیاید برایت انجام می‌دهم"، او را به زندگی بازمی‌گرداند. در نگاه اول و از منظر انسانی، نمی‌توان اقدامی جز ستایش برای مداخله‌ی استاندار متصور بود. او به عنوان یک فرد، جان یک انسان دیگر را نجات داد و این فی‌نفسه ارزشمند است. رسانه‌ها نیز به سرعت این روایت را به عنوان نمادی از "مدیریت مردمی" و "توجه به کرامت انسانی" قاب گرفتند و افکار عمومی نیز آن را به گرمی پذیرفت.

اما پیروزی‌های ساده، اغلب، شکست‌های پیچیده‌ای را پنهان می‌کنند. اولین و بزرگترین پیامد منفی این رویداد، در شیوه‌ی رسانه‌ای شدن آن نهفته است. پوشش گسترده و انتشار فیلم این حادثه، عملاً یک دستورالعمل خطرناک را در جامعه منتشر کرد. این پیام به سایر جوانانی که در تنگنای مشابهی قرار دارند، به صورت ناخواسته مخابره شد که: "اگر درهای سیستم به روی شما بسته است، یک اقدام نمایشی و افراطی بر فراز یکی از نمادهای شهر، می‌تواند قفل‌ها را بشکند و بالاترین مقام اجرایی را پای میز مذاکره با شما بکشاند." این پدیده که متخصصان آن را "سرایت بحران" می‌نامند، یک بدعت مرگبار است. رسانه‌ها در این میان، به جای پرداختن به ریشه‌ها و چرایی رسیدن یک جوان به این نقطه، بر روی درامِ نجات تمرکز کردند و با این کار، اصول حرفه‌ای و اخلاقی را زیر پا گذاشتند.

پیامد عمیق‌تر، متوجه خود سیستم مدیریتی است. اینجاست که باید پرسید: چرا آن جوان اساساً آنجا بود؟ اقدام او، فریاد بلند فردی است که به "درماندگی آموخته‌شده" رسیده است. او از سازوکارهای عادی و اداری ناامید شده و سیستم به او "آموخته" است که تلاش‌های معمولش راه به جایی نخواهد برد. بنابراین، پل برای او نه یک سازه برای عبور، که آخرین "دفتر ارتباط با مسئولان" بود.

در این نقطه، با تضاد دردناک استاندار روبرو می‌شویم: او به عنوان "فرد"، یک زندگی را نجات داد، اما به عنوان "رئیس یک سیستم"، ناکارآمدی همان سیستم را به نمایش گذاشت. این رویداد، بیلبوردی بود که فریاد می‌زد سیستم اداری استان در برقراری یک ارتباط سالم و پاسخگو با شهروندانش شکست خورده است. قول استاندار اگرچه در آن لحظه ضروری بود، اما ناخواسته یک رفتار پرخطر را "تقویت" کرد. این کار به این معناست که سیستم به جای پاداش دادن به پیگیری قانونی و صبورانه، به یک کنش افراطی، پاداشی فوری و سطح بالا می‌دهد. این امر، کار را برای مذاکره‌کنندگان بحران در آینده که نمی‌توانند چنین چک سفید امضایی بدهند، دشوارتر کرده و اعتبار تیم‌های متخصص مدیریت بحران را نیز خدشه‌دار می‌کند.

از منظر اجتماعی، این حادثه یک"علامت" از بیماری‌های عمیق‌تری همچون نابرابری و حس بیگانگی است. پل هلالی، به عنوان یکی از نمادهای اصلی شهر اهواز، هوشمندانه به یک صحنه نمایش تبدیل شد. نمایشی که در آن، تقابل عریان فقر و قدرت، استیصال و اقتدار، به روی صحنه رفت و شهروندان در ترافیک مانده را به مخاطبان اجباری خود بدل کرد. این جوان با گره زدن سرنوشت شخصی‌اش به یک نماد شهری، بحران خصوصی خود را به یک مسئله عمومی تبدیل کرد و جامعه را واداشت تا با واقعیتی که هر روز از کنار آن بی‌تفاوت می‌گذرد، چشم در چشم شود.

در نهایت، جشن گرفتن برای این نجات، مانند خوشحالی برای مسکّنی است که درد یک بیماری عمیق را برای ساعتی آرام کرده است. پیامد مثبت این رویداد، یعنی نجات یک جان، ارزشمند است، اما نباید ما را از دیدن پیامدهای منفی و بسیار خطرناک‌تر آن غافل کند. بدعت‌گذاری یک راه میان‌بر خطرناک برای حل مشکلات، تضعیف ساختارهای قانونی و حرفه‌ای، و مهم‌تر از همه، نادیده گرفتن ریشه‌هایی که جوانان را به سوی ناامیدی سوق می‌دهد، هزینه‌های بلندمدت این پیروزی کوتاه‌مدت هستند.

معماری بحران: چرا پل مسدود شد و ترافیک،شهروندان را مخاطب اجباری این نمایش کرد؟

ترافیک سنگین بر روی پل هلالی، نه به خاطر توقف استاندار، بلکه علتِ آگاهی او از ماجرا بود. در واقع، این اقدام جوان بود که با انتخاب یکی از شریان‌های اصلی و نمادین شهر، عملاً جریان زندگی روزمره را متوقف کرد. بسته‌شدن مسیر و ایجاد ترافیک، یک پروتکل استاندارد ایمنی و مدیریتی توسط پلیس و نیروهای امدادی است. این کار برای جلوگیری از دخالت مردم، فراهم کردن فضای امن برای تیم‌های مذاکره‌کننده و پیشگیری از حوادث احتمالی صورت می‌گیرد. اما این اقدام فنی، یک پیامد اجتماعی ناخواسته دارد: تمام شهروندانِ در راه مانده را به مخاطبان اجباری یک درام انسانی تبدیل می‌کند. در آن لحظه، پل دیگر یک مسیر عبور نیست، بلکه به یک صحنه تئاتر عمومی بدل می‌شود که در آن، استیصال یک فرد به نمایش درمی‌آید. بنابراین، پل "بسته شد تا همه ببینند". این جوان نیز  با انتخاب آن مکان، ناخواسته یا هوشمندانه معماری شهری را به خدمت گرفت تا بحران خصوصی‌اش را به یک مسئله عمومی و غیرقابل چشم‌پوشی تبدیل کند.

 غیبت متخصص، ظهور منجی: چرا استاندار جای روانشناس را گرفت؟

این بزرگترین نقطه ضعف و خطرناک‌ترین بخش ماجراست. در چنین بحران‌هایی، حضور مذاکره‌کنندگان حرفه‌ای پلیس و روانشناسان اورژانس اجتماعی، یک اصل خدشه‌ناپذیر است. این افراد برای ساختن اعتماد، مدیریت هیجانات و صحبت با فردی که در آسیب‌پذیرترین حالت روانی خود قرار دارد، ساعت‌ها آموزش دیده‌اند. به احتمال قوی، این متخصصان در صحنه حاضر بوده‌اند (همانطور که در اخبار اولیه به حضور اورژانس اجتماعی اشاره شده)، اما مداخله استاندار، عملاً آن‌ها را از بازی خارج کرد. مذاکره‌کننده حرفه‌ای، "همدلی" و "فرایند" را ارائه می‌دهد؛ اما استاندار به عنوان نماینده عالی قدرت، "نتیجه" و "راه‌حل فوری" را وعده می‌دهد. برای جوانی که از تمام فرایندهای عادی ناامید شده، وعده قدرتمندترین فرد استان بسیار وسوسه‌انگیزتر از کلام یک روانشناس است. استاندار نباید در این نقش ظاهر می‌شد، اما او این کار را کرد؛ شاید با نیتی کاملاً انسانی برای نجات یک جان، و شاید با درک ناخودآگاه از این فرصت بی‌نظیر برای نمایش یک تصویر "مردمی" و "پاسخگو" از خود. او با این کار، این پیام خطرناک را صادر کرد که مرجعیت سیاسی، بالاتر از تخصص است و برای حل مشکل، نیازی به طی کردن مسیرهای کارشناسی نیست؛ یک "منجی" می‌تواند از راه برسد و تمام گره‌ها را باز کند. این اقدام، نماد نهایی سیستمی است که در آن، راه‌حل‌های نمایشی و شخصی، جایگزین فرایندهای کارآمد و نهادینه شده‌اند.

قهرمانی واقعی، ساختن پُلی موقت برای پایین آوردن یک فرد نیست؛ قهرمانی، ساختن پایدار پُل‌های اعتماد، فرصت و امید در جامعه است تا هیچ شهروندی برای شنیده شدن صدایش، مجبور به فریاد زدن از لبه پرتگاه نشود. راه حل، در اصلاح سیستمی نهفته است که مردم را به بالای پل‌ها نفرستد، نه در فرستادن یک ناجی به بالای پلی که یک نفر از فرط استیصال به آن پناه برده است.

46

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.