به گزارش سرویس سیاسی تابناک؛ در ساعت ۳:۳۰ دقیقه بعدازظهر یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، آرامش یکی از محلههای شمال تهران با صدای دو انفجار پیاپی در هم شکست. ابتدا یک حمله هوایی ساختمانی ۶ طبقه را هدف قرار داد، اما تنها ثانیههایی بعد، میدان قدس تجریش به صحنه یکی از عجیبترین و دردناکترین لحظات جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران بدل شد.
اگرچه گزارشهای اولیه رسانهها در روز حادثه تنها به انفجار لوله اصلی آب در آن منطقه اشاره داشت، اما پس از آتشبس، انتشار ویدیوی یک دوربین شهری ابعاد واقعی فاجعه را آشکار ساخت و جامعه ایران را در بهتی عمیق فرو برد. برخورد پرتابه درست در میان خودروهای متوقف پشت چراغ قرمز، صحنهای را رقم زد که در آن خودروها به هوا پرتاب میشدند؛ تصویری چنان تکاندهنده که تا مدتی باور واقعی بودن آن برای بسیاری ناممکن مینمود.
طبق اعلام مقامات، این حمله منجر به شهادت ۱۷ نفر از جمله یک کودک سه ساله و یک زن باردار و زخمی شدن ۴۶ نفر دیگر شد. اما ورای شوک و بهت اولیه، دو سوال اساسی ذهنها را به خود مشغول میکند: چه سلاحی توانسته این چنین دقیق و بیرحمانه عمل کند و آیا انفجار دوم در میان غیرنظامیان تنها یک اشتباه فنی بوده یا با هدف خاص صورت پذیرفته است؟
در این گزارش، به بررسی سلاحی میپردازیم که اسرائیل نه تنها در این حمله بلکه در بسیاری از حملات دقیق دیگر در طول جنگ ۱۲ روزه نیز از آن استفاده کرد. در پایان نیز فرضیه خطای فنی و یا انگیزههای احتمالی دیگر را بررسی خواهیم کرد.
از بمبهای کور تا کیتهای هوشمند: تحولی در جنگهای هوایی
تا چند دهه پیش، بمباران هوایی مترادف با تخریب گسترده و بیهدف بود. جنگندهها مجبور بودند دهها بمب کور یا غیرهوشمند را بر سر یک منطقه بریزند تا شاید یکی از آنها به هدف اصلی اصابت کند. نتیجه، ویرانی وسیع و تلفات انسانی بسیار بالا بود. اما با پیشرفت فناوری، انقلابی در میدان نبرد هوایی رخ داد. به جای طراحی بمبهای گرانقیمت جدید، مهندسان نظامی راهی هوشمندانه و مقرون به صرفه پیدا کردند: کیتهای هدایت.
این کیتها که گاهی به دلیل سادگی در نصب به آنها «کیتهای پیچی» هم گفته میشود، مجموعهای از قطعاتند که به انبار عظیم بمبهای معمولی و ارزان متصل شده و آنها را به تسلیحات دقیق و هوشمند تبدیل میکنند.
در اکثر این کیتها، بالههای ثابت و قدیمی دم بمب با یک مجموعه جدید جایگزین میشود که دارای بالههای متحرک است. این بالهها میتوانند با دریافت فرمان از مغز الکترونیکی کیت، بمب را در حین سقوط هدایت یا فرمانپذیر کنند. گاهی نیز قطعات اضافی در دماغه بمب نصب میشود که شامل سیستمهای هدایت پیشرفتهتر است. نکته جالب اینجاست که این قطعات دماغه اغلب پس از انفجار بمب سالم باقی مانده و میتواند به عنوان یک مدرک به کارشناسان در شناسایی نوع و مدل دقیق سلاح به کار رفته کمک کند.
روشهای هدایت در این کیتها متفاوت است، اما چند روش اصلی وجود دارد. برخی کیتها از ترکیب سیگنال ماهوارهای جیپیاس و «سیستم ناوبری اینرسیای INS» استفاده میکنند. دستهای دیگر مانند «سری پیوی وی آمریکا» یا «لیزارد اسرائیل» نیز از هدایت لیزری بهره میبرند که در آن یک منبع خارجی باید هدف را با لیزر نشانهگذاری کند.
مشهورترین بازیگر این عرصه «کیت آمریکایی JDAM» است که با استفاده از سیگنالهای ماهوارهای جیپیاس، بمب را به سمت مختصات هدف هدایت میکند. این کیت استاندارد جهانی محسوب میشود. در سوی دیگر، روسیه نیز با توسعه «کیتهای UMPK» همین مسیر را دنبال کرده و بمبهای قدیمی دوران شوروی را به سلاحهای هدایتشونده تبدیل کرده است. هر دو سیستم کارآمدند، اما یک نقطه ضعف مشترک دارند: وابستگی شدید به سیگنال جیپیاس که میتواند در جنگهای مدرن مختل یا جعل شود.
اسپایس؛ وقتی دقت، ابزاری برای بیرحمی میشود
برای غلبه بر این نقطه ضعف کلیدی، نسل پیشرفتهتری از کیتها با هدایت الکترواپتیکال توسعه یافتهاند. این سیستمها با بهرهگیری از یک دوربین در دماغه بمب، به صورت بصری هدف را شناسایی کرده و روی آن قفل میکنند. این دقیقاً همان حوزهایست که متهم اصلی حمله تجریش یعنی، کیت اسرائیلی اسپایس در آن تخصص دارد.
داستان اسپایس از اواخر دهه ۹۰ میلادی و از نیاز استراتژیک ارتش رژیم اسرائیل برای دستیابی به یک سلاح دقیق، اما مقرون به صرفه آغاز شد. آنها پیش از این، موشک هوا به سطح پیشرفته و گرانقیمت «Popeye» را در اختیار داشتند؛ موشکی که با هدایت تلویزیونی دقتی فوقالعاده را فراهم میکرد، اما هزینه بالای هر فروند از این موشک، استفاده از آن را برای درگیریهای متعدد و اهداف پرتعداد غیراقتصادی میساخت.
ارتش رژیم صهیونیستی به دنبال راهی بود تا انبارهای عظیم بمبهای غیرهوشمند و ارزان سری «مارک ۸۰» را که در اختیار داشت، به زرادخانهای هوشمند و کارآمد تبدیل کند. علاوه بر این، استقرار پدافند هوایی پیشرفته «اس ۳۰۰» در سوریه، یک تهدید جدی برای جنگندههای اف ۱۶ و اف ۱۵ اسرائیل ایجاد میکرد. مقابله با این سیستمها و توانایی انهدام آنها در خاک سوریه به یک فوریت نظامی تبدیل شده بود.
در نهایت این ماموریت به شرکت صنایع دفاعی پیشرفته «رافائل» سپرده شد. مهندسان رافائل با الهام از فناوریهای هدایت بصری به کار رفته در موشکهای «پاپآی»، کیت اسپایس را توسعه دادند. نام اسپایس مخفف عبارت ضربه هوشمند دقیق و مقرون به صرفه است و فلسفه وجودی آن را به خوبی خلاصه میکند. اولین عضو این خانواده «اسپایس ۲۰۰۰» بود که در سال ۲۰۰۳ عملیاتی شد و میتوانست بمبهای سنگین را به تسلیحاتی نقطهزن با برد ۶۰ کیلومتر تبدیل کند.
این کیت به جنگندههای اسرائیلی اجازه میداد تا بدون ورود به محدوده خطر سامانههای پدافندی کوتاه برد و میانبرد دشمن، اهداف خود را با دقتی بالا منهدم کنند. اسپایس ۲۰۰۰ بر پایه بمب آمریکایی «مارک ۸۴» ساخته شده است. وزن اسمی «مارک ۸۴» ۲۰۰۰ پوند است، اما در عمل بین ۹۰۰ تا ۹۴۵ کیلوگرم متغیر است.
با افزودن بخشهای دماغه و دم کیت هدایتی، وزن کلی به حدود یک تن میرسد. این بمب حاوی ۴۲۹ کیلوگرم ماده منفجره است و میتواند گودالی تا عمق ۱۱ متر ایجاد کند یا در دیوارهای بتنی به ضخامت ۴.۳ نفوذ کند. طول «مارک۸۴» حدود ۳.۸ متر است، اما با کیت هدایت طول آن به حدود ۵ متر میرسد. قطر بمب نیز ۴۶۰ میلیمتر است.
در بخش دماغه، سر جستجوگر تلویزیونی، سیستم ناوبری اینرسی و گیرنده جیپیاس قرار دارد. چهار پایدارکننده در بدنه خارجی و یک بلوک مجهز به پایدارکنندهها و سکانها در بخش دم برای اصلاح مسیر پرواز تعبیه شده است. پیش از هر ماموریت، تصاویر ماهوارهای یا هوایی با کیفیت از هدف و محیط اطراف آن در حافظه کامپیوتری کیت بارگذاری میشود. در چند کیلومتری هدف، سیستم جیپیاس کنار رفته و دوربین الکتروپتیکال برای روز یا تصویرساز فروسرخ برای شب و شرایط جوی نامساعد فعال میشود.
این دوربین، تصویر زنده از زمین را با الگوی سه بعدی ذخیره شده در حافظهاش مقایسه میکند. الگوریتمهای پیچیده هوش مصنوعی با تطبیق هزاران نقطه از این دو تصویر به صورت آنی، خطاهای انباشته شده در سیستم ناوبری یا عدم دقت در مختصات اولیه هدف را جبران میکند. نتیجه، هدایت بمب به سوی هدف با دایره خطای احتمالی کمتر از سه متر است. این سیستم حتی قابلیت تنظیم زاویه برخورد را نیز دارد؛ دقتی که به مهاجم اجازه میدهد جزئیات خاصی مانند یک پنجره در یک ساختمان یا ورودی یک پناهگاه زیرزمینی را با اطمینان کامل هدف قرار دهد.
این استقلال از جیپیاس در لحظه برخورد، اسپایس را تقریباً در برابر تمام اشکال جنگ الکترونیک مقاوم میسازد. موفقیت «اسپایس ۲۰۰۰» راه را برای توسعه اعضای دیگر این خانواده باز کرد تا برای ماموریتهای متفاوت ابزارهای تخصصی وجود داشته باشد.
مدل بعدی «اسپایس ۱۰۰۰» بود که برای بمبهای سبکتر ۱۰۰۰ پوندی یا ۴۵۰ کیلوگرمی طراحی شد. تفاوت کلیدی این مدل، افزوده شدن بالهای بازشونده و بزرگ است. این بالها پس از رها شدن باز شده و به بمب اجازه میدهند تا مسافتی بسیار طولانیتر را پرواز کند و برد آن را به بیش از ۱۰۰ کیلومتر افزایش میدهد. این ویژگی به جنگندههای سبکتر نیز امکان میدهد تا از فواصل بسیار امن اهداف خود را هدف قرار دهند.
جدیدترین و کوچکترین عضو این خانواده «اسپایس ۲۵۰» است. این مدل دیگر یک کیت نیست، بلکه یک بمب کامل ۱۱۳ کیلوگرمی با طراحی یکپارچه است. به خاطر وزن کم آن، جنگندهها میتوانند تعداد زیادی از آنها را حمل کنند. برای مثال، یک جنگنده «اف۱۶» میتواند با استفاده از قفسههای هوشمند چهارگانه تا ۱۶ عدد از این بمبها را حمل کرده و همزمان به چندین هدف زمینی یا حتی اهداف متحرک دریایی حمله کند. «اسپایس ۲۵۰» نیز با داشتن بالهای بازشونده، بُردی در حدود ۱۰۰ کیلومتر دارد و با بهرهگیری از همان فناوری تطبیق صحنه، دقتی مشابه نمونههای بزرگتر خود را ارائه میدهد.
پیشرفتهترین عضو این خانواده مدل «اسپایس ۲۵۰ایآر» است. این نسخه با افزودن یک موتور میکروتوربوجت دیگر یک بمب سُر خورنده نیست، بلکه یک موشک کروز کوچک است که برد آن به بیش از ۱۵۰ کیلومتر میرسد. این مدل به طور خاص برای عملیاتهای نفوذ عمیق و هدف قرار دادن اهداف راهبردی از فواصل بسیار ایمن طراحی شده است. یکی از مزایای کلیدی اسپایس، سازگاری گسترده آن با پلتفرمهای مختلف است. این سلاحها به راحتی بر روی طیف وسیعی از جنگندههای غربی مانند «اف ۱۵، اف ۱۶ و اف ۳۵» نصب میشود. علاوه بر این، مدل سبک وزن «اسپایس ۲۵۰» به طور خاص برای حمل توسط هواپیماهای بدون سرنشین نیز بهینهسازی شده و به پهپادها قدرت تهاجمی دقیق میبخشد
نیروی هوایی اسرائیل از سال ۲۰۰۳ به طور گسترده از این سلاح در درگیریهای مختلف از جمله حملات علیه اهداف حزبالله در لبنان و تاسیسات نظامی در سوریه استفاده کرده است. اما شهرت بینالمللی این سلاح در سال ۲۰۱۹ و زمانی که نیروی هوایی هند از بمبهای «اسپایس ۲۰۰۰» برای حمله به یک اردوگاه در منطقه بالاکوت پاکستان استفاده کرد، دوچندان شد.
با این حال، استفاده از اسپایس همواره بحثبرانگیز بوده است. در درگیریهای سال ۲۰۲۱ غزه، انهدام برج الشروق با استفاده از این بمبها که منجر به شهادت غیرنظامیان شد، انتقادات گستردهای را در سطح بینالمللی برانگیخت. این الگو در جنگ اخیر غزه و حملات مکرر علیه اهداف مختلف در لبنان نیز تکرار شده است و اسپایس را به یکی از ابزارهای اصلی جنجالی ارتش رژیم صهونیستی در این نبردها تبدیل کرده است.
تجریش؛ خطای انسانی یا تروریسم؟
اکنون با درنظر گرفتن قابلیتهای فنی و دقت بمبهای خانواده اسپایس، میتوان با قاطعیت بیشتری به این پرسش پاسخ داد که آیا اصابت پرتابه به مردم غیرنظامی در خیابان تنها حاصل یک خطای فنی فاجعهبار بوده یا اقدامی عامدانه با هدفی پنهان؟
برای پاسخ، باید این دو فرضیه را نه تنها در برابر دقت سلاح بلکه در برابر روشهای هدایت آن نیز بسنجیم. اسپایس دارای دو حالت اصلی هدایت است:
حالت اول: پرتاب و فراموشی. در این حالت، تصاویر و اطلاعات هدف، قبل از پرواز در حافظه بمب بارگذاری میشود و پس از رها شدن، بمب به صورت کاملاً خودکار و با تکیه بر سیستم تطبیق صحنه، هدف از پیش تعیین شده را پیدا و منهدم میکند. حمله دقیق به ساختمان شش طبقه به احتمال زیاد با این روش انجام شده است.
حالت دوم: هدایت توسط خلبان تا لحظه اصابت. در این حالت، پس از رها شدن بمب، تصویر زنده از دوربین دماغه آن به نمایشگر کابین خلبان منتقل میشود. خلبان یا افسر تسلیحات میتواند به صورت زنده هدف را مشاهده کرده، روی آن قفل کند، آن را تغییر دهد یا حتی به صورت دستی بمب را تا لحظه برخورد هدایت کند. این قابلیت، حداکثر کنترل و انعطافپذیری را در یک محیط عملیاتی پیچیده فراهم میآورد.
اسپایس برای مقابله با عواملی، چون اختلال در جیپیاس طراحی شده و دقت نهایی خود را از سیستم مستقل تطبیق صحنه میگیرد. پذیرش خطایی، چون ۱۰ متری برای چنین سلاح دقیقی، نیازمند فرض یک نقص فاجعهبار و کامل در سیستم است. علاوه بر این، وقوع همزمان دو رویداد متناقض در یک عملیات واحد از نظر آماری و عملیاتی بسیار نامحتمل است. این موارد، سناریوی محتملتری را به ذهن متبادر میسازد: هدفگیری عامدانه و زنده توسط اپراتور انسانی.
این تحلیل زمانی قوت میگیرد که در بستر وقایع روزهای قبل حمله قرار گیرد؛ زمانی که دستگاه تبلیغاتی ارتش رژیم صهیونیستی با صدور اعلامیههایی مبنی بر تخلیه تهران به وضوح در پی ایجاد رعب و وحشت در میان شهروندان بود. در چنین شرایطی، حمله به یک تقاطع شلوغ میتواند حلقه نهایی همان کارزار جنگ روانی و یک اقدام تروریستی آشکار برای اثبات آن تهدیدها تلقی شود.
این تحلیل صرفاً یک گمانهزنی نیست. تاریخ جنگهای مدرن مملو از نمونههایی است که در آن اهداف غیرنظامی به صورت حساب شده برای شکستن اراده طرف مقابل انتخاب شده است؛ از بمبارانهای آتشزای دِرسدِن و هامبورگ در جنگ جهانی دوم که به صراحت به دنبال در هم شکستن روحیه مردم آلمان بودند تا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی که نمونه افراطی استفاده از قدرت نظامی برای یک هدف سیاسی بود.
این استراتژی آنقدر شناخته شده است که در حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، نام رسمی عملیات «شوک و ارعاب» عبارتی بود که به وضوح نشان میدهد هدف فراتر از پیروزی نظامی معطوف به درهم شکستن روانی عراق بود.
اما شاید شبیهترین نمونه، بمباران بازار مارکاله در سارایوو در سال ۱۹۹۴ باشد. در آن واقعه، یک گلوله خمپاره به صورت دقیق به وسط یک بازار شلوغ اصابت کرد و دهها غیرنظامی را به قتل رساند؛ حملهای که با هدف ایجاد وحشت در میان شهروندان محاصره شده و اعمال فشار سیاسی انجام شد. تفاوت در اینجاست که در واقعه تجریش، این کار با سلاحی انجام شده که دقت فوقالعاده بالای آن هرگونه ادعای خطای ناخواسته را تقریباً ناممکن میسازد